۰

پاکستان در مورد بن لادن چه می‌دانست؟

مترجم: عماد عابدی
چهارشنبه ۱۳ حمل ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۵۱
رئيس جمهورکرزی، به بوتو هشدار داده بود که سازمانهای اطلاعاتی افغانستان از تهدید‌هایی علیه جان او اطلاع حاصل کرده اند. خبرچین‌ها از نشست فرماندهان ارتش به افغانستان اطلاع داده بودند –نشستی که درآن مشرف و ۱۰ ژنرال قدرتمندش در موردکشتن بوتو در یک حمله تروریستی گفتگو کرده بودند...
پاکستان در مورد بن لادن چه می‌دانست؟

مدت کوتاهی پس از حملات ۱۱سپتامبر، من به افغانستان رفتم تا از آنجا برای روزنامه نیویارک تایمز گزارش بفرستم. من بیشتر ۱۲ سال آینده را در آنجا گذراندم که درین مدت شاهد احساس آزادی و رفاهی که در پی سرنگونی طالبان وعده داده شده بود بودم، وپس از آن دیدم که چگونه این امید به تدریج ناپدید شد. قانون اساسی جدید و دو دور انتخابات زندگی مردم عادی افغانستان را بهبود نبخشید؛ طالبان دوباره بسیج شدند و برای حملات چریکی خود تعداد فزاینده ای طرفدار یافتند؛ در سال۲۰۰۶، هنگامی که آنها حمله بلندپروازانه ای را برای بازپس گرفتن جنوب افغانستان به راه انداخته بودند و بیش از صد بمبگذار انتحاری فرستادند، روشن بودکه نیروی این حریف کشنده و مصمم در حال رشد است، نه در حال نابودی. هرگاهی که من به دیدن محل های انفجار بمب و میدان های جنگ طالبان بازخیز میرفتم، افغانها همیشه یک موضوع را به من می گفتند: سازمان دهندگان شورش در پاکستان استند، به ویژه در منطقه غربی کویته. یافته های پلیس نشان می داد که بسیاری از بمبگذاران، نیز، از پاکستان می آمدند.
در دسامبر۲۰۰۶، من به کویته پرواز و با چند تن از خبرنگاران پاکستانی و یک عکاس دیدار کردم. ما باهم، خانواده هایی را دیدیم که با اندوه انتحار فرزندانشان در افغانستان دست و پنجه نرم میکردند. برخی از آنها حتا مطمئن نبودند که آیا این خبر را که در تماسهای تلفونی ناشناس ویا از طریق افراد دست دوم، به آنها می رسید باورکنند یا نه. همه از ترس اعضای آی اس آی، سازمان اصلی اطلاعاتی پاکستان، نمیتوانستند بگویند که چگونه فرزندانشان کشته شدند و کی آنها را به خدمت گرفته بود.
پس از یک روز گزارشدهی از کویته، متوجه شدیم که یک عامل اطلاعاتی با موترسایکل ما را زیر نظر دارد، و همه کسانی را که مصاحبه کرده بودیم پس از ما ماموران آی اس آی نیز با آنها صحبت کرده اند. ما از یک محله ای به نام پشتون آباد دیدن کرده بودیم که بیشتر باشندگان اش را پناهندگان افغان تشکیل می دادند و کوچه های باریک آن در طول سال ها با ساخت خانه های یکطبقه از گل وکاه تا دامنه تپه گسترش یافته بود. مردم این محله بیشتر کارگران، رانندگان اتوبوس و مغازه داران استند. شماری از اعضای طالبان نیز در اینجا زندگی می کنند، در خانه های بزرگتر و در پشت دیوارهای بلند و اغلب در کنار مساجد و مدارس خود.
ورودی کوچک و در هم و برهم یکی از این مدارس به نام جامعیه اسلامیه، اندازه‌ی اصلی آن را از نظرها پنهان کرده است. در داخل، ساختمان سه طبقه خشت و کانکریتی حیاط را احاطه کرده است وصنف‌های درس آن گنجایش ۲۸۰ دانش‌آموز را دارد. دست کم سه نفر از بمبگذاران انتحاری را که ما ردیابی کرده بودیم در اینجا دانش آموز بوده اند، و از احتمال شمار دیگر نیز گزارش شده بود. چهره های ارشد احزاب مذهبی پاکستان و مقامات ایالتی از بازدیدکنند‌گان مکرر این مدرسه بودند، و اعضای طالبان اغلب تحت پوشش تاریکی در کاروان موترهای سف به اینجا می امدند.
ما درخواست مصاحبه با گردانندگان مدرسه را کردیم اما گفتند که روزنامه نگار زن اجازه دخول به مدرسه را ندارد. بنابراین، پرسش های خود را به خبرنگار پاکستانی دادم و او با عکاس وارد مدرسه شدند. معاون مدرسه وجود هرگونه آموزش نظامی ویا استخدام اجباری برای جهاد راتکذیب کرد. او گفت: "ما به دانش آموزان قرآن درس میدهیم و در قرآن آمده که جهاد برهرمسلمان فرض است".
اوگفتگو را با این جمله پایان داد: "ما فقط آنچه را که در قرآن است به شاگردان می گوییم. پس از آن تصمیم رفتن به جهاد به خودشان برمیگردد".
وقت مدرسه به پایان رسید، و من سروصدای در حال افزایش دانش آموزان را شنیدم که از صنف های درس بیرون می شدند.پسران از دروازه به خیابان ریختند.در حالی که، با لباس آویخته وکلاه نماز، سوار بایسکل و یا پیاده یکی پشت دیگر از آنجا دور میشدند بدن‌های شان باریک و ضعیف می نمود.
خبرنگار و عکاس در بیرون به من پیوستند.آنهاگفتندکه شعارهایی در ستایش حامی سیاسی مدرسه، رهبر یک حزب مذهبی پاکستان،و ملامحمدعمر رهبرطالبان در سراسر دیوار داخلی حیاط نوشته شده است. این مدرسه مانند مدارس بسیار دیگر در پاکستان، منبع تجدیدحیات طالبان بود که حامدکرزی رییس جمهور و دیگر رهبران افغانستان مدت‌ها پیش در مورد آن هشدار داده بودند. طالبان با همکاری احزاب مذهبی پاکستان مشغول تشکیل یک ارتش شبه نظامی در این مدرسه معمولی در یک محله فقیرنشین کویته، و صدها مدرسه دیگر در سراسر منطقه مرزی، بودند.
یک قانونگذار محلی پشتون به من گفت: "مدارس فقط یک پوشش استند، یک استتار". در پشت پرده، در تاریکی، آی اس آی کمین کرده است.
دولت پاکستان، در زمان ریاست جمهوری پرویز مشرف و رئیس اطلاعات او، ژنرال اشفاق پرویزکیانی، طالبان را حفظ و حمایت می کرد تا توسط آنها هم گروههای متعدد شبه نظامی مقیم این کشور را کنترل کند، و هم از آنها به عنوان یک نیروی نیابتی برای به دست آوردن نفوذ و در نهایت تسلط بر افغانستان استفاده کند. این بازی چنان پیش برده میشد که درک آن از خارج مشکل می نمود، اما راهبردی که در پاکستان شکل گرفته است همکاری ظاهری با امریکا در مبارزه علیه تروریسم و همکاری مخفی و حتا هماهنگی با طالبان و شبه نظامیان کشمیری و خارجی مرتبط به القاعده است. رکن اصلی این استراتژی دوگانه و گاهی به ظاهر مخالف، آی اس آی است. از طریق این سازمان است که رابطه واقعی پاکستان به افراط‌گرایی نظامی را میتوان تشخیص داد –واقعیتی که ایالات متحده امریکا به کندی درک کرد، و بعد از آن به خاطر ترس از ایجاد رویارویی بیشتر با این کشور قدرتمند مسلمان از مطرح کردن آن خودداری کرد.
در پنجمین و آخرین روز ما درکویته، چهار مامور لباس شخصی همکار عکاسم را در هوتل اش بازداشت کردند. آنها کامپیوتر و تجهیزات عکاسی او را ضبط کردند و خودش را به پارکینگ هوتلی که من در آن اقامت داشتم آوردند. از آنجا مجبورش ساختند به من زنگ بزند و از من بخواهد که بروم پایین و با آنها صحبت کنم. او به من گفت: "من در اینجا به مشکل دچار شده ام".بیرون تاریک بود. نمی خواستم به پارکینگ بروم، اما به همکارم گفتم که از دیگران کمک خواهم گرفت. به سردبیرم در نیویارک مساله را اطلاع دادم و پس از آن سعی کردم از مقامات پاکستانی کمک بخواهم.
پیش از آنکه بتوانم به آنها تماس بگیرم، ماموران در اتاق هوتل را شکستند. سردر متلاشی شد، آنها با عجله داخل شدند، و لپتاپ ام را از دستم گرفتند. یکی از آنها افسر انگلیسی زبانی بودکه جاکت نو و خاکی رنگی به تن داشت. سه تن دیگر، که یکی از آنها عکاس را با خود داشت،سربازان اش بودند.
وسایل و لباسهایم را پالیدند، کتابچه ها و تلفون همراه ام را ضبط کردند. وقتی یکی از آنها خواست دستکول ام را بگیرد من اعتراض کردم. او با مشت دوبار، سخت، به صورت و شقیقه ام کوبید، به پشت روی میز قهوه افتادم، و برای جلوگیری از افتادن سخت، از جاکت افسر محکم گرفتم که در نتیجه چند پیاله در زیر بدنم خورد شدند. این صحنه برای لحظه ای خنده‌دار بود. مرا به فکر صحنه های مشابه در فیلمهای هالیوود انداخت.
پس از آن به خشم آمدم، آنها را به خاطر داخل شدن به اتاق خواب یک زن و استفاده از خشونت فیزیکی سرزنش کردم. افسر به من گفت که اجازه بازدید از محله پشتون آباد را نداشتم و مصاحبه با اعضای طالبان ممنوع است. هنگامی که از اتاق خارج می شدند،گفتم که عکاس با من میماند. افسر در جوابم گفت: "او پاکستانی است، ما میتوانیم هرچه دل ما خواست با او انجام دهیم".
میدانستم که آنها قادر به شکنجه و قتل بودند، به ویژه درکویته، جایی که سرویسهای امنیتی خود قانون بودند. آنها نمی خواستند خبر حمایت مخفیانه دولت پاکستان از گروههای شبه نظامی که در افغانستان و فراتر از آن دهشت می آفریدند به بیرون درز کند.
شش ماه بعد، پاکستان منفجرشد. در بهار سال ۲۰۰۷ در اسلام آباد، دانش آموزان دختر مدرسه متصل به مسجد سرخ در اعتراض به تخریب چندین مسجد غیرقانونی دست به تحصن زدند. مسجد سرخ مرکز حمایت پاکستان از جهاد در افغانستان و سراسر جهان اسلام بود. این مسجد توسط واعظ مشهور جهادی، مولانا محمدعبدالله، که در سال ۱۹۹۸ مدت کوتاهی پس از سفر به افغانستان و دیدار با اسامه بن لادن ترور شد،بنیاد گذاشته شده بود. القاعده دولت پاکستان را متهم به قتل وی کرد.
پسران عبدالله مسجد را به میراث بردند و آموزه های افراطی خود را ادامه دادند. فرزند ارشد او مولانا عبدالعزیز، در خطبه های آتشین نمازجمعه، مشرف را به خاطر موقف رسمی اش در رابطه با مبارزه با تروریسم و ارتباط با دولت امریکا به شدت توبیخ می کرد. برادرکوچکتر او عبدالرشید غازی، با وجودی که پیش از این به عنوان یک مقام اداری غیرمذهبی شهرت داشت، پس از مرگ پدر و ملاقات با بن لادن از تغیر نظر صحبت میکرد، و در سال ۲۰۰۷ از ترس بازداشت شدن مسجد سرخ را ترک نمی‌کرد. او هشدار داده بود که اگر دولت علیه معترضان اقدام کند گروهی از بمبگذاران انتحاری حاضرند انتقام بگیرند.
دانش‌آموزان، با حمایت چنین رهبران، شروع به اعتراض و اعمال فشار در خیابان ها کردند. آنها افراطی و عقده‌ای بودند و میگفتند تنها مرگ جلو اعتراض‌های شان را خواهد گرفت و بس. عدم اقدام دولت آنها راتشویق کرد. چند ماه پس از آغاز اعتراضات، یک گروه از دانش‌آموزان نیمه شب به یک سالن ماساژ حمله کردند و چند زن چینی را ربودند.
نکوهش های چین، مهم‌ترین متحد منطقه ای پاکستان، مشرف را مجبور ساخت دست به کار شود. روز سوم جولای سربازان ارتش پاکستان یک مدرسه را درآنسوی خیابان اشغال کردند، و افسران پلیس و سربازان مسجد را محاصره کردند. افراد مسلح در داخل مسجد پدیدار شدند و با حمل راکت و تفنگ در پناه کیسه های ریگ و پشت دیوارها موقعیت گرفتند. بلندگوها به دانشجویان میگفتندکه زمان شجاعت فرا رسیده است. یک دانشجوی دختر با صدای لرزان از پشت میکروفون فریاد زد: "خدایا کمک ات کجاست؟ دشمنانت را نابودکن. دل‌های شان را پاره کن. توپهای آتشین را بر رویشان پرتاب کن."
اسلام آباد جای سبز و آرام برای کارمندان دولت و دیپلماتها است، اما برای چندروز صدای تیراندازی و انفجار حال این شهر را به هم زد. شمار زیادی از پدران و مادران نگران از سراسر کشور برای کشیدن فرزندان شان از محل جنگ به اینجا آماده بودند. رهبران مسجد سرخ تلاش کردند تا دانش آموزان در مسجد باقی بمانند.
مقامات امنیتی پاکستان، تحلیلگران سیاسی، روزنامه نگاران و قانونگذاران همین هشدار را میدهند. ارتش پاکستان هنوز هم میخواهد بر افغانستان تسلط داشته باشد و حالا که امریکا در حال خروج از افغانستان است، ارتش پاکستان هنوز مصمم است از طالبان به عنوان وسیله‌ اعمال نفوذ استفاده کند.
یکی از پدران به من گفت: "آنها گفتند اگر زنان و دیگران کشته شوند مردم جانب آنها را خواهند گرفت "و من متوجه شدم که چگونه این همه از پیش برنامه ریزی شده بود، چگونه این دختران هیزم آتش انقلاب این رهبران بودند.
یک هفته پس از آغاز محاصره، نبرد شدیدی جریان داشت. کماندوهای ویژه پاکستانی از هلیکوپتر به مسجد فرود آمدند و با آتش ماشیندار استقبال شدند. شبه نظامیان که در مناره مسجد و ۷۵ اتاق آن سنگر گرفته بودند، ۱۰ ساعت مقاومت کردند. آنها از پناهگاه ها و از زیرزمین بمب دستی پرتاب میکردند و بمبگذاران انتحاری خود را در مقابل حمله کنندگان منفجر میکردند. کماندوها دانش آموزان دختر را که در پشت دیوار خشتی در زیرپله ها پنهان شده بودند بیرون آوردند و ۵۰ تن از زنان و دختران را نجات دادند. غازی در سرداب عقب‌نشینی کرد و در آنجا با آخرین افرادش کشته شد.
در حمله به مسجد سرخ بیش از ۱۰۰ نفرکشته شدند، از جمله۱۰ کماندو. آی اس آی – با وجود داشتن رابطه طولانی با مسجد و رهبران آن، و همچنین جا دادن دو خبرچین در داخل مسجد- نقش عجیب و بی اثری ایفا کرد. در نشست کابینه که پس از محاصره برگزار شد، وزرا از یک مقام ارشد آی اس آی در مورد شکست سرویسهای اطلاعاتی در جلوگیری از اقدامات شبه نظامیان پرسیدند. یکی از وزیران از این مقام پرسید، "صبح روز بعد تو میدانی که من شب کی را دیدم و در مورد چه صحبت کردم؛ چگونه این را نمی‌دانی که در صدمتری مقر آی اس آی چه اتفاق می‌افتد؟" مقام آی اس آی خاموش ماند و وزیران دیگر به علامت توافق دستان شان را به میز کوبیدند.
یک وزیر سابق که در این جلسه حضور داشت به منگفت: "صددرصدآنها می دانستند چه اتفاقی می افتد". او ادامه داد: "آی اس آی از روی همدردی به شبه نظامیان اجازه داد هر چه دل شان بخواهد انجام دهند؛ دولت طوری که مردم می‌پندارند آن قدر بی کفایت نیست".
ارتش پاکستان با واکنش فوری و خشونت‌بار مواجه شد. در ماه‌های بعد،کاروانهای سربازان در شمال غرب آماج حمله‌هایی صورت گرفت و مراکز دولتی، ارتش وغیر نظامی در سراسرکشور، از جمله ستاد مرکزی ارتش و مرکز اصلی آی اس آی در راولپندی هدف موجی از بمبگذاری‌های انتحاری قرار گرفتند. پاکستان پیامد‌‌های سالها جهادی پروری برای پیشبرد جنگ‌های نیابتی خود را اکنون به چشم می دید. شش ماه پس از محاصره مسجدسرخ، یک مقام ارشد پیشین اطلاعاتی به من و همکارم گفت، "ما نمی‌توانیم آنها را کنترل کنیم".
بااین حال،حتا هنگامی که شبه نظامیان در برابر اربابان خود ایستادند، ژنرال‌های پاکستانی هنوز هم به دنبال استفاده از آنها برای پیشبرد اهداف خود بودند. یکی از این اهداف، ترور وحشتناک بینظیربوتو، اولین نخست وزیر زن پاکستان بود، که پس از یک دهه زندگی در تبعید در پاییز سال۲۰۰۷ به کشورش برگشته بود. بوتو و مشرف روی طرحی به تفاهم رسیده بودند که بر مبنای آن مشرف باید از مقام فرماندهی ارتش استعفا میداد و برای یک دوره‌ی دیگر به عنوان رئيس جمهور نامزد می شد، و راه برای نخست وزیرشدن بینظیر باز میشد. زمان انتخابات آغاز سال ۲۰۰۸ تعیین شده بود.
بوتو بیش از هر سیاست‌مدار پاکستانی دیگر در مورد خطرات ناشی از افراط‌گرایی سخن گفته بود. او ستیزه‌جویان خارجی را برای الحاق بخشی از خاک پاکستان مقصر می‌شناخت و خواستار عملیات نظامی در وزیرستان شده بود. اوبمبگذاری انتحاری را غیراسلامی اعلام کرد و به نظر می رسیدکسانی را که ممکن بود خودش راهدف قرار دهند به چالش می کشد. او در آستانه بازگشت گفته بود:"من باور نمی‌کنم که هیچ مسلمان واقعی به من حمله کند چون اسلام حمله به زنان رامنع کرده است، ومسلمانان میدانندکه اگر به یک زن حمله کنند، در دوزخ خواهند سوخت".
او همچنین قول همکاریهای بیشتر با افغانستان و ایالات متحده در مبارزه با تروریسم را داده بود و حتا در مصاحبه‌ای گفت که به مقامات غربی اجازه دسترسی به عبدالقدیرخان، مردپشت پرده برنامه گسترش سلاحهای هسته‌ای پاکستان را خواهد داد.

رئيس جمهورکرزی، به بوتو هشدار داده بود که سازمانهای اطلاعاتی افغانستان از تهدید‌هایی علیه جان او اطلاع حاصل کرده اند. خبرچین‌ها از نشست فرماندهان ارتش به افغانستان اطلاع داده بودند –نشستی که درآن مشرف و ۱۰ ژنرال قدرتمندش در موردکشتن بوتو در یک حمله تروریستی گفتگو کرده بودند.

در ۱۸ اکتوبر ۲۰۰۷، بوتو به کراچی پرواز کرد. من نیز شامل گروه روزنامه نگاران همراه او در این سفر بودم. او تعویذ با خود داشت و هنگام ورود به خاک پاکستان، نماز گذاشت. چند ساعت بعد، هنگامی که سوار یک بس سر باز از میان خیابان‌های پر از طرفداران خود می گذشت، دو بمب بزرگ منفجر شد، که موترهای پلیس، محافظان و پیروان حزب را پارچه پارچه کرد. بوتو جان سالم برد، اما در حدود ۱۵۰ نفر کشته و ۴۰۰ نفر مجروح شدند.
بوتو ادعا کردکه مشرف خود به طور مستقیم وی را تهدیدکرده است و کرزی دوباره از او خواست بیشتر محتاط باشد. کرزی از سازمان اطلاعات خود خواست تا یک موتر زرهی‌ مجهز با وسیله سد سیگنال تیلفون‌های همراه را در اختیار بوتو قرار بدهد. در این میان، بوتو به مبارزات انتخاباتی ادامه داد و به دیدار با حامیان خود از پنجره آفتابگیر موتر اصرار می‌کرد.
در اواخر ماه دسامبر، گروهی از شبه نظامیان، از جمله دو پسر نوجوان آموزش دیده و آماده برای انجام بمبگذاری‌های انتحاری، به مدرسه حقانیه در شهر شمال‌غربی اکوره ختک وارد شدند. این مدرسه‌ی مخوف،۳۰۰۰ طالب را در بلاک های سفید و بزرگ جا داده است.سخنگوی مدرسه با افتخار به من گفت که نودوپنج درصد از طالبانی که در افغانستان می جنگند در این‌جا درس خوانده اند. معروفترین فارغ‌التحصیل آن جلال الدین حقانی، فرمانده کهنه‌کار مجاهدین افغان است که شبکه او به ابزار اصلی آی اس آی برای سازماندهی حمله هایی به کابل و شرق افغانستان تبدیل شده است.
دو بازدیدکننده جوان یک شب را در مدرسه گذشتاندند و روز بعد به راولپندی منتقل شدند، جایی که قرار بود بوتو روز ۲۷ دسمبر در گردهم‌آیی سخنرانی کند. کاروان موتر‌های بوتو حین ترک محل گردهم‌آیی آهسته شد تا او بتواند به طرفداران خود در خیابان سلام دهد. یکی از دو نوجوان با تفنگچه به او آتش گشود و سپس واسکت انتحاری خود را منفجر کرد. بوتو تنش را از دریچه سقف موتر زرهی سف به بیرون کشیده بود. با شنیدن صدای تیراندازی خود را به داخل موتر خم کرد، اماموج انفجار، موتر را به پیش راند و سر او به لبه‌ی دریچه به شدت کوبیده شد. بوتو در حالی که جراحت کشنده‌ای برداشته بود به داخل موتر در آغوش ناهیدخان، همراه و محرم اسرار خود افتاد.
همانطوری که بوتو همیشه هشدار داده بود، گروه‌های گوناگون خواستار مرگ او بودند و به نحوی با هم ارتباط داشتد. آنها همان نیروهایی بودند که در پشت ناآرامیهای افغانستان قرار داشتند: طالبان و گروههای شبه نظامی پاکستان و القاعده، و همچنین دولت پاکستان، که شامل ژنرالهای ارشد، مشرف و کیانی میشد. یک کمیسیون سازمان ملل متحدکه در مورد مرگ بوتو تحقیق میکرد نشان دادکه هر یک از این گروه‌ها انگیزه‌ی خودشان را داشتند و هر کدام باید مورد بررسی قرار گیرد.
دادستان‌های پاکستان بعد‌ها مشرف را به این اتهام که بخشی از یک توطئه گسترده‌تر برای حذف بوتو از صحنه سیاسی بوده است رسما متهم کردند. چودری ذوالفقارعلی، رئیس گروه دادستان‌های دولت در دادگاه قتل بوتو، به من گفت: "شواهد ضمنی غیرقابل انکار" وجود دارد که مشرف امنیت بوتو را به درستی تامین نکرد، چون می‌خواست او در یک سوء قصد اجتناب ناپذیر کشته شود. (مشرف اتهامات را رد کرد.) ذوالفقارعلی، مرد سختکوش و سختگیر، موفق شد مشرف را دستگیرکند و در پی سرعت بخشیدن محاکمه او بود که در ماه می در راه کار به ضرب گلوله کشته شد.
علی هیچ شک و تردید نداشت که طرح کشتن بوتو توسط القاعده ریخته شده بود. او به من گفته بود: "چون او طرفدار امریکا بود،یک رهبر قوی و ملی‌گرا بود". یک مقام امنیتی پاکستان که برخی از متهمان پرونده بوتو و دیگر شبه نظامیان بازداشت شده تحقیق کرده بود به همین نتیجه رسیده بود. این مقام گفت که تصمیم ترور بوتو در جلسه شورای عالی القاعده گرفته شده بود.
سه سال زمان برد تا عمق روابط پاکستان با القاعده افشا شود و جهان به محل اختفای بن لادن پی ببرد، فقط در چندصدمتری اکادمی نظامی پاکستان. در ماه می ۲۰۱۱، من بایکی از همکاران پاکستانی در جاده‌ای به سوی ابیت آباد میراندم که توسط افراد ارتش پاکستان متوقف شدیم. ما موتر خود را رها کردیم و از طریق یک کوچه فرعی پیاده راه مان را دوام دادیم، از چندین خانه دیواردار گذشتیم و پس از آن در امتداد یک مسیر خاکی به پیش رفتیم، تا زمانی که خانه اسامه بن لادن پدیدار شد، یک ساختمان کانکریتی سه طبقه که بخش عمده آن در پشت دیوارهای کانکرتی تا ۶ متر با سیمهای خاردار پنهان شده بود. بن لادن در این خانه شش سال پنهان شده بود، تا اینکه ۳۰ ساعت پیش، کماندوهای نیروی دریایی امریکا او را در اتاق خواب طبقه بالایی به گلوله بستند.
پس از یک دهه خبرنگاری در افغانستان و پاکستان و ردیابی بن لادن، دریافتن این که او کجا و چگونه مخفی شده بود برایم جذاب بود. او از گروه بزرگ همراهان خود در افغانستان جدا شد. برای مدتی نزدیک به هشت سال، تنها به دو پاکستانی مورد اعتماد متکی بود، که بازرسانان امریکایی آنها را به نام پیک، و برادرش می شناختند.

مردم می دانستندکه این خانه غیر معمول است. حتا در محل شایع شده بود که طالبان مجروح را از وزیرستان به این خانه می اوردند. من این را از رئیس سابق استخبارات غیرنظامی مشرف شنیده بودم، که خود متهم به دست داشتن در مخفی کردن بن لادن در ابیت آباد شده بود. وی هرگونه دخالت خود را رد میکرد، اما ماموران امنیتی محلی را که این خانه را وارسی کرده بودند بی‌تقصیر نمی دانست. در سراسر کشور، سازمانهای اطلاعاتی مختلف پاکستان – آی اس آی، اداره اطلاعات و اطلاعات نظامی – خانه های امن‌برای پیشبرد عملیات‌های مخفی دارند. آنها از خانه های مسکونی، اغلب در محله های آرام و امن، برای بازجویی افراد و یا جدا نگهداشتن آنها از دیگران، استفاده میکنند. بازجویان امریکایی در چنین مکانهایی بازداشت شدگان را مورد بازجویی قرارداده اند وگاهی اوقات برای ماه‌ها نگه داشته اند. رهبران گروههای شبه‌نظامی ممنوع، اغلب در چنین مکان هایی جا داده میشوند. مقامات سابق پاکستان به من گفتند که دیگران، از جمله رهبران طالبان که پس از سقوط حکومت آنها در سال ۲۰۰۱ به پاکستان پناهنده شدند، با شرایط سهل‌تر در چنین خانه هایی اقامت کردند، طوری که نگهبانان خود را داشتند اما اربابان پاکستانی شان در جریان فعالیت های آنها قرار داشتند. ازآنجایی که پاکستان روابط مخفیانه دوامدار با گروههای شبه نظامی دارد، افسران پلیس – که به آنها هشدار داده شده است و یاحتی بخاطر قرار گرفتن در برابرعملیات آی اس آی تنزل
ناتوانی امریکا در شناخت درست از ابعاد حمایت و صدور تروریسم توسط پاکستان و عدم مقابله فعال با آن یکی از دلایل اصلی سرخوردگی رئیس جمهورکرزی از امریکا است. در حالی‌که نیروهای امریکایی و ناتو برای خروج از افغانستان تاپایان سالجاری آماده می‌شوند، ارتش پاکستان و نیروهای نیابتی آنها، طالبان، در انتظار نشسته اند. این تهدید به همان اندازه‌ واقعی است که در سال۲۰۰۱ بود.
مقام یافته اند – آموخته اندکه کاری با خانه های امن نداشته باشند.
اختلاف برسر چگونگی رفتار باشبه نظامیان، فقط بین آی اس آی و پلیس محلی نیست. سرویسهای اطلاعاتی خود روی این مساله دچار چند دستگی شده اند. در سال۲۰۰۷، یک مقام اطلاعاتی ارشد سابق، که پس از ۱۱سپتامبر در بخش ردیابی اعضای القاعده کار میکرد، به من گفت در حالیکه یک بخش آی اس آی مشغول ردیابی شبه نظامیان بود، بخش دیگر باآنها همکاری میکرد.
بلافاصله پس ازحمله نیروی دریایی امریکا به خانه بن لادن، یک مقام پاکستانی به من گفت که ایالات متحده شواهدی در دست دارد که ژنرال احمدشجاع پاشا، رئیس آی اس آی، از حضور بن لادن در ابیت آباد آگاه بود. این اطلاعات توسط یک مقام ارشد ایالات متحده افشا شده بود، و من حدس میزنم امریکاییها پس از کشتن بن لادن، مکالمه های تیلفونی پاشا و یا افراد نزدیک به وی را شنود کرده بودند. این مقام پاکستانی به من گفت، "بله، او از محل استقرار اسامه اطلاع داشت". این مقام پاکستانی با آگاهی از این موضوع متعجب شده بود و گفت که امریکایی ها حتا بیشتر از او متعجب شده بودند. پاشا مخالف پر انرژی طالبان بود و همتا و همکار خوب آمریکایی ها در آی اس آی محسوب می شد. این مقام رسمی گفت: "پاشا همیشه پسر چشم آبی آنها بود". اما در هفته ها و ماه های پس از حمله، پاشا و دفتر مطبوعاتی آی اس آی، آگاهی در مورد حضور بن لادن در ابیت آباد را به شدت رد می کردند.
همکارانم در نویارک تایمز، شروع کردند به پرس و جو از مقامات در واشنگتن تا دریابند که آیا دیگر مقام عالیرتبه پاکستانی از محل بود و باش بن لادن آگاهی داشته اند یا خیر، اما به طور ناگهانی همه از اظهار نظر طفره می رفتند. چنان می نمود که تصمیم برآن شده باشد تا از آسیب رساندن بیشتر به روابط دوکشور جلوگیری شود. مقامات دولت اوباما می گفتند، "شواهد کافی وجودندارد".
اما دست نوشته ها، نامه ها، فایلهای کامپیوتری و سایر اطلاعات جمع آوری شده از خانه بن لادن پس از حمله، نشان از حکایت های دیگر دارند. این اسناد نشان میدهد که میان بن لادن و شماری از رهبران نظامی، به شمول حافظ محمدسعید، بنیانگذار لشکر طیبه،یک گروه طرفدارکشمیر که در افغانستان نیز فعال بوده است،و ملاعمر رهبر طالبان، مکاتبات منظم وجود داشته است. این نشان میدهد که آنها باید از حضور او در پاکستان آگاه بوده باشند. سعید و عمر دو تن از مهمترین و وفادارترین رهبران برای آی اس آی استند. هر دو توسط این سازمان محافظت میشوند. هر دو پیروان خود را از حمله به دولت پاکستان منع میکنند. و هردو فعالیت های خود را با برنامه های استراتژیک پاکستان هماهنگ میکنند. هرگونه مکاتبات این دو نفر با بن لادن، احتمالا از نظر گرداننده های ایشان در آی اس آی پنهان نبوده است.
یکی از مقامات امنیتی پاکستان به من گفت، بن لادن، تنها به مکاتبه وابسته نبود. او هر ازگاهی برای دیدار با مشاوران و شبه نظامیان دیگر سفر هم می کرد. اوگفت،"اسامه به هرسو میرفت". و اضافه کردکه این موضوع را از منابع جهادی شنیده است. "شما نمی توانید یک جنبش را بدون ارتباط با افراد اداره کنید." سفرهای بن لادن اشکارا صورت می گرفت، همیشه کاروانهای او از هرگونه بازرسی امنیتی آگاهانه و بدون توقف رد می شدند.
بنابه گزارشها، بن لادن، در سال ۲۰۰۹، به مناطق قبیله ای پاکستان سفر کرد تا با قاری سیف الله اختر، رهبر شبه نظامیان دیدار کند. اختر که به صورت غیر رسمی به عنوان"پدرجهاد" شناخته میشود یکی از با ارزشترین دارایی های آی اس آی است. به گفته یک منبع اطلاعاتی پاکستان، او متهم به تلاش برای کشتن بوتو در بازگشت او در سال ۲۰۰۷ است، و کسی بود که در سال ۲۰۰۱ ملاعمر را با موترسایکل از افغانستان بیرون کشید، و همچنان در سال ۱۹۹۸ بن لادن را فقط چند دقیقه قبل از حملات موشکی امریکا به اردوگاهش فرار داد. پس از حملات۱۱سپتمبر، او چند بار در پاکستان بازداشت شد. اما هرگز مورد پیگرد قرار نگرفت و هر بار بی سروصدا توسط آی اس آی آزاد شد.
گزارش شده است که اختر در دیدار با بن لادن در آگست ۲۰۰۹، از القاعده برای حمله به ستاد فرماندهی ارتش پاکستان، در راولپندی، درخواست کمک کرد. بعدها در همان سال، مقامات اطلاعاتی پس از بازجویی مردانی که در آن حمله شرکت کرده بودند، در مورد این دیدار معلومات پیدا کردند. اطلاعات این جلسه در گزارشی به تمام سازمانهای اطلاعاتی، مقامات امنیتی نظامی و مقامات غیرنظامی در وزارت داخله و مقامات ضدتروریستی امریکا ارسال شده بود.
در این نشست، بن لادن درخواست اختر برای کمک را ردکرد و از او و دیگر گروههای شبه نظامی خواست تا با پاکستان درگیر نشوند، بلکه برای رسیدن به هدف بزرگتر – جهاد علیه امریکا– مبارزه کنند. بن لادن به شبه نظامیان هشدار داد در داخل پاکستان جنگ نکنند، چون این کار پایگاههای آنها را مورد خطر قرار می داد. اوگفت: "اگر شما سوراخی در کشتی ایجاد کنید، تمام کشتی غرق خواهد شد".
بن لادن از اختر و طالبان می‌خواست استخدام و آموزش جنگجویان را سرعت ببخشند، طوری که آنها بتوانند نیروهای ایالات متحده در افغانستان را در یک جنگ چریکی سازمان یافته به دام بیندازند. بن لادن گفته بود در سالهای آینده، افغانستان، پاکستان، سومالی و منطقه اقیانوس هند میدان اصلی جنگ القاعده خواهد بود و وی به جنگجویان بیشتر از این مناطق نیاز دارد. او حتا برای شبه نظامیان آموزش نیروهای دریایی را پیشنهاد کرد و گفت که ایالات متحده به زودی افغانستان را ترک میکند و جنگ بعدی بر روی ابحار واقع خواهد شد.
اختر، پنجاه و چند ساله، اکنون در پاکستان است. هنوز هم در محافل جهادی و اداره مدارس فعال است. او نمونه خوبی از یک فرمانده شبه نظامی است که از اداره آی اس آی خارج شده، اما ارزشش به حدی است که نمی خواهند زندانی اش کنند یا او را از بین ببرند.

برای اثبات این که آی اس آی از محل بن لادن آگاه بود و از او محافظت میکرد، من بیش از دو سال تلاش کردم تا چیزهای بیشتر از شواهد و مفروضات ضمنی، به دست آورم. فقط یک مرد، ضیاءالدین بت، رئیس سابق آی اس آی و ژنرال بازنشسته، به من گفت که به گمان او مشرف ترتیب مخفی کردن بن لادن در ابیت آباد را داده بود. اما او هیچ مدرکی ارائه نکرد و زیر فشار،در رسانه های پاکستان ادعاکردکه از حرف های او برداشت غلط شده است. در نهایت، در یک شب زمستان در سال۲۰۱۲، من تائیدی را که به دنبال اش میگشتم به دست آوردم. به گفته یک منبع قابل اعتماد، آی اس آی در واقع بخش ویژه ای را مسئول رسیدگی به بن لادن ساخته بود. این بخش به طور مستقل اداره میشد. رهبری آنرا افسری به دوش داشت که خودش تصمیم می گرفت و به افراد مافوق خود گزارش نمی داد. او فقط مسوولیت گردانندگی یکنفر را به عهده داشت: بن لادن.
من هنگامی که از این موضوع اطلاع یافتم در یک قهوه خانه سر باز نشسته بودم، و به یاد می اورم که از شدت هیجان نفس نفس می زدم، هرچند بی سروصدا، تا توجه دیگران را جلب نکرده باشم. (دو تن از مقامات ارشد امنیتی سابق امریکا بعدها به من گفتندکه معلومات من با نتیجه گیری آنها یکسان بود.) این چیزی بود که افغان‌ها میدانستند، و جنگجویان طالبان به من گفته بودند، اما در نهایت کسی که از داخل آی اس آی به آن اعتراف کرد. به من گفته شد که وجود این بخش به طور کامل قابل انکار بود - این روش در میان واحدهای اطلاعاتی فوق العاده مخفی معمول است – اما مسئولان ارشد نظامی در موردآن می‌دانستند.
ناتوانی امریکا در شناخت درست از ابعاد حمایت و صدور تروریسم توسط پاکستان و عدم مقابله فعال با آن یکی از دلایل اصلی سرخوردگی رئیس جمهورکرزی از امریکا است. در حالی‌که نیروهای امریکایی و ناتو برای خروج از افغانستان تاپایان سالجاری آماده می‌شوند، ارتش پاکستان و نیروهای نیابتی آنها، طالبان، در انتظار نشسته اند. این تهدید به همان اندازه‌ واقعی است که در سال۲۰۰۱ بود.
درجنوری ۲۰۱۳، من از مدرسه حقانی بازدیدکردم تا از روحانیون ارشدآن در مورد اعزام فارغ التحصیلان این مدرسه به افغانستان بپرسم. آنها توافق کردند بامن صحبت کنند و همان گفته های قراردادی را تکرار کردند، که هر فرد خودش تصمیم می گیرد به جهاد برود یا نه. اما حمایت تعصب آمیز از طالبان همچنان وجودداشت. سخنگوی مدرسه به من گفت: "مخالفان طالبان لیبرال‌هایی استندکه تنها ۵ درصدجمعیت افغانستان را تشکیل میدهند". او و ملاهای همکار او به پیروزی نظامی طالبان در افغانستان اطمینان داشتند. علاوه بر این، او گفت: "این یک واقعیت سیاسی است که روزی طالبان قدرت رابه دست می‌گیرند و پرچم سفید آنها دوباره در کابل برافراشته میشود، انشاءالله".
مقامات امنیتی پاکستان، تحلیلگران سیاسی، روزنامه نگاران و قانونگذاران همین هشدار را میدهند. ارتش پاکستان هنوز هم میخواهد بر افغانستان تسلط داشته باشد و حالا که امریکا در حال خروج از افغانستان است، ارتش پاکستان هنوز مصمم است از طالبان به عنوان وسیله‌ اعمال نفوذ استفاده کند.
کتی گانن، از اسوشیتدپرس، در ماه سپتمبر گزارش داد که شبه نظامیان از پنجاب، پرجمعیت ترین ایالت پاکستان، در مناطق قبیله‌ای جمع شده بودندتا به طالبان بپیوندند و برای سهیم شدن در حمله پیشبینی شده در سالجاری در افغانستان، آموزش ببینند. احزاب مذهبی و گروههای شبه نظامی ممنوع در پنجاب، آشکارا صدها دانش آموز را برای جهاد استخدام می کنند، وگروهی از مردان جوان در حال اعزام به جهاد در سوریه استند. یک قانونگذار سابق پاکستان به من گفت: " آنها گروههای جهادی اند که ۱۰۰ درصد زیر کنترل نیستند، اما هنوز هم ارتش آنها را محافظت میکند". این قانونگذار اظهار تاسف می‌کرد که ایالات متحده نه در برابر پاکستان می‌ایستد و نه سیاست خود را در قبال دولتی که تروریسم صادر میکند تغییر می دهد. او اضافه کرد: "چند نفر باید کشته شود تا امریکا بفهمد؟ آنها در کنار ارتشی ایستاده اند که مردم را تشویق، کمک و محافظت میکند تا منافع امریکا و غرب را در افغانستان، در سوریه، و در دیگر جاها آماج قرار دهند."
زمانی که من دولت تحت محاصره افغانستان در سال۲۰۰۱ را به یاد می اورم، تغییراتی که مداخله امریکا بر جا گذاشت، بازسازی، مدرنیته، فارغ التحصیلان باهوش در هر اداره، مرا متعجب می‌کند. با این حال، پس از ۱۳ سال، بیش از یک تریلیون دالر هزینه، حضور ۱۲۰۰۰۰ نیروهای خارجی در اوج جنگ و کشته شدن ده ‌ها هزار نفر، وضع افغانستان تغییر نکرده است: یک دولت ضعیف، طعمه جاه طلبی های همسایگان و اسلام‌گرایان افراطی. این شاید یک نظریه غیرمطلوب باشد، اما ترک افغانستان در حالت فعلی، بدون شک، نیمه رها کردن ماموریت ما در این کشور است. در همین حال، دشمن واقعی هنوز آزاد است.
==
این مقاله از کتاب "دشمن اشتباهی: امریکا در افغانستان، از ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴"اقتباس شده است، که ماه آینده توسط بنیاد هاتنمیفلین هارکورت منتشر میشود.
کارلوتاگال، خبرنگار نیویارک تایمز در شما لآفریقا است. او بین سالهای ۲۰۰۱ الی ۲۰۱۳خبرنگار نیویارک تایمز در افغانستان و پاکستان بود.
نویسنده: کارلوتاگال (نیویارک تایمز)
برگردان به فارسی: عماد عابدی
منبع:
http://www.nytimes.com/۲۰۱۴/۰۳/۲۳/magazine/what-pakistan-knew-about-bin-laden.html?ref=world&_r=۱
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


محمد شير
United Kingdom
رسانه اى ساختن موضوع
ارداه امريكا را در پرورش تروريزم جهانى
توسط شبكه هايش مانندى isi تغير نخواهد داد
پربازدیدترین