۰

در سوگِ «معلمِ سیاست»

چهارشنبه ۲۵ سرطان ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۴۹
فکر نکنم وظیفه‌ی معلم سیاست این باشد که وقتی به چشم خویش ببیند که « نا بینا و چاه است.» خود را به حاشیه بکشد و « ناسزاگویی ها و ابتذال» را دلیلی بتراشد برای گریز از حضور در میان مردم، به ویژه گریز از میان نسل جوان که بیش از همه به « معلم سیاست» نیازمندند و در جستجوی آگاهی و آموزش.
در سوگِ «معلمِ سیاست»

باید بپذیریم که اگر از یکسو «جوانان فاقد الگوهای اجتماعی و کشوری اسیر ابتذال نخبگان» است، جانب دیگر این است که « زمام‌داران فاقد الگوهای حکومتداری خوب» اند و «معلمی اسیر فسادپیشه‌گان»شده است.
تنها چیزی که مرا وا می دارد همواره در پیوند به نوشته های داکتر «سپنتا» ابراز نظر کنم و در سطح خودم ایشان را به نقد بکشم، این است که آقای «سپنتا» بارها و به تکرار، خود را « معلم سیاست » خوانده است، لقبی که با شخصیت ایشان، بی نسبت نیست.
لقبی که داکتر « سپنتا » به خود منسوب کرده است، بارِ او را به مراتب سنگین‌تر از هر سیاستمدار دیگر می سازد. برای « معلم سیاست» الزامی است که در برابر هر جمله‌ای که به زبان می آورد، پاسخ دِه باشد.
نوشته‎ی دیروز آقای اسپنتا زیر عنوانِ « جوانان فاقد الگوهای اجتماعی و کشوری اسیر ابتذال نخبگان» در روزنامه‌ی «۸صبح» نکته های بسیاری برای آموختن و نکته های بسیاری برای نقد کردن دارد.
برای من به عنوان یک جوانِ عضو شبکه های اجتماعی، این جمله‌ی آقای اسپنتا که «من از زمره‌ی اهالی فیسبوک و توییتر نیستم و حتا به وب‌سایت‌های گوناگون افغانی نیز سر نمی‌زنم، نمی‌خوانم.» مایه‌ی تأسف و نا امیدی است. باور دارم که شمار « جوانان فاقد الگوهای اجتماعی » در افغانستان کم نیستند و می پذیرم که شوربختانه، شمار زیادی از جوانان عضو شبکه های اجتماعی، از این شبکه ها استفاده‌ی نامشروع می نمایند و فقط وارد شدن به این شبکه ها را بلدند، نه فرهنگ استفاده از آنرا. ولی به هیچ صورت موافق نیستم که ناسزاگویی‎ها و دشنام دادن‌های برخی از جوانان، دلیلی باشد برای یک سیاستمدار آگاه کشور که از فعالیت‌های آگاهانه‌ و مثبتِ شمار چشم‌گیری از جوانان در شبکه های اجتماعی و سایت های به قول آقای اسپنتا « افغانی» انکار شود و حتا « معلم سیاست» را وادارد تا به افتخار این جمله را به زبان بیاورد: « من از زمره‌ی اهالی فیسبوک و توییتر نیستم و حتا به وب‌سایت‌های گوناگون افغانی نیز سر نمی‌زنم، نمی‌خوانم.»
فکر نکنم وظیفه‌ی معلم سیاست این باشد که وقتی به چشم خویش ببیند که « نا بینا و چاه است.» خود را به حاشیه بکشد و « ناسزاگویی ها و ابتذال» را دلیلی بتراشد برای گریز از حضور در میان مردم، به ویژه گریز از میان نسل جوان که بیش از همه به « معلم سیاست» نیازمندند و در جستجوی آگاهی و آموزش.
آقای اسپنتا نوشته است:« اخیرا پس از این‌که روزنامه «واشنگنتن‌پست» درباره‌ی جدل‌های تباری و کارزار‌های ناسزاگویی از طریق فیسبوک در افغانستان گزارش داد، همکاران من در شورای امنیت، رقم چشمگیری از ناسزانامه‌ها و برخی از تحلیل‌هایی را که در رسانه‌های اجتماعی نشر شده بودند، در اختیارم قرار دادند.»
از این بخش نوشته‌ی آقای اسپنتا بر می آید که او مثل سایر سیاستمداران افغانستان، در محاصره‌ی شماری از افراد فرصت طلب، مخالف آزادی بیان و دست‌بوس قرار دارد و حلقه‌ی مضر، هر از گاهی حقایق را برای ایشان وارونه جلوه می دهد. شاید مهره‌های فرصت طلبی که آقای سپنتا را محاصره کرده اند، در روزهایی که حکومت وکمیسیون های انتخاباتی به دلیل دست داشتن در تقلب های گسترده و تمسخر بی پیشینه در تاریخ جهان به آرای مردم، زیر فشار شبکه های اجتماعی قرار داشتند؛ سعی کرده اند تا ایشان را برای موافقت با مسدود شدن شبکه‌ی اجتماعی «فیسبوک» انگیزه دهند.
من آقای سپنتا را به « دیوار فیسبوک» خود و هزاران جوان دیگر دعوت می کنم و از ایشان احترامانه می طلبم تا بیایند و ما را که هر چند کوچکیم به نقد بکشند و قناعت دهند که چه ناسزایی در حق چه کسی نوشته ایم؟ دامن‌گیر چه ابتذالی هستیم؟ واقعاً الگوی اجتماعی نداریم؟ از کدام قوم دفاعِ ناحق کرده ایم؟ آیا مبارزه‌ی عدالتخواهانه و ضد برتری جویی و تعصب، قوم گرایی است؟ یادآوری از تقلب و زیر فشار قرار دادن جعلکاران، خامی است؟ شما تفکیکی میان برتری جویی و عدالت طلبی قایل هستید یا خیر؟ و ....
من به هیچ صورت از ناسزایی گویی‌ها و دشنام فرستادن‌ها، طرفداری نمی کنم؛ اما وقتی ارگ و ارگ نشینان، از کنار بحران آفرینی‌ها، گوسفند چاق کردن‌ها و قانون شکنی‌های « کمیسیون‌های انتخاباتی» بی پروا عبور می کنند، مردم چه راهی دارند جز اینکه عقده های شان را و دردهای شان را با ناسزا گویی و دشنام تسکین کنند؟
حتا اگر همه‌ی جوانان افغانستان، در طول زمام‌داری ۱۳ ساله‌ی آقای کرزی، که آقای شما ( آقای سپنتا) شمار زیادی از این سال‌ها را هم‌گام با ایشان در ارگ سپری کرده اید، دچار ابتذال شده باشند و فاقد الگوی اجتماعی باشند؛ مسوولیت آن به کی برمی گردد؟ به جوانان بیچاره و راه گم؟ یا به زمام‌داران فاقد الگوی حکومتداری خوب برای پیشرفت مملکت و سمت و سو دادن نیروی جوان؟
برای ما مایه‌ی خورسندی نیست که « معلم سیاست» به افتخار بنویسد: « من از زمره‌ی اهالی فیسبوک و توییتر نیستم و حتا به وب‌سایت‌های گوناگون افغانی نیز سر نمی‌زنم، نمی‌خوانم.»
باید بپذیریم که اگر از یکسو «جوانان فاقد الگوهای اجتماعی و کشور اسیر ابتذال نخبگان» است، جانب دیگر این است که « زمام‌داران فاقد الگوهای حکومتداری خوب» اند و «معلم سیاست اسیر فسادپیشه‌گان» شده است.
شفیق شرق- ارسالی به خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین