۰

بهای فقر؛ روانشناسی و چرخه نیاز

جوهانس هاشوفر
جمعه ۱۰ اسد ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۲۸
بهای فقر؛ روانشناسی و چرخه نیاز
فقر پدیده‌ ای نیرومند است. کسانی که در چنگ آن گیر می‌افتند همه هستی آنها زیر و رو می‌شود. مصرف افرادی که فقیر متولد می‌شوند از کسانی که غنی به دنیا می آیند کم‌تر است. دسترسی آنها به آموزش و پرورش، بهداشت و درمان محدودتر است و بیشتر در معرض فساد، اخاذی و خشونت قرار می‌گیرند. انسانی که در جایی مثل کشورهای جنوب صحرای افریقا به دنیا می‌آید، به طور متوسط در جهانی بسیار متفاوت از یک امریکایی زندگی می‌کند.

اما آیا فقر بر احساس، ذهنیت و عمل مردم نیز تاثیر می‌گذارد؟ به نظر می‌رسد این یک پرسش واضح است، و در واقع، نه تازه است و نه هم از من: در طول سده‌ها، دانشمندان، سیاست‌گذاران و نویسندگان به دنبال دانستن این بوده اند که آیا فقر پیامدهای روانی و رفتاری دارد یا خیر. با این حال، پرداختن به این پرسش برای سالهای زیادی، به دلیل این که اغلب با سرزنش فقرا و یا نسبت فقر با کاستی‌ها به اشتباه گرفته می‌شد، مشکل بوده است. یکی از نمونه های برجسته آن گزارشی است که در سال ۱۹۶۵ توسط دانیل پاتریک موینهان، که در آنزمان معاون وزیر کار امریکا بود، زیر عنوان: "خانواده سیاه: مورد حقوقی برای اقدام ملی" به نشر رسید. در این پژوهش، موینهان استدلال می‌کند که بسیاری از خانواده‌های فقیر سیاهپوست در ایالات متحده گرفتار " آسیب‌شناسی درهم برهم " – ترکیبی از نبود پدر و مادر، سطح پایین آموزش، بیکاری و بزهکاری - شده اند و از واشنگتن درخواست می‌کند که پا پیش بگذارد. اگرچه هدف موینهان توصیف شرایط خارجی که فرار از فقر را دشوار می‌ساخت بود نه کمبود ذاتی موجود در خانواده‌های فقیر، اما پژوهش او به طور گسترده به عنوان سرزنش قربانیان تلقی شد. در نتیجه، تحلیلهای او کمتر مورد توجه قرار گرفت.

در سالهای اخیر، دانشمندان و مردم تمایل بیشتری به بررسی تفاوتهای ظریف بین فقر و روان پیدا کرده‌اند. یکی از دلایل آن تغییر در روش پرداختن به این مطالعات است. موینهان در دهه ۱۹۶۰ در مورد نژاد می‌نوشت، دانشمندان امروز در مورد فقر، که از لحاظ اجتماعی کمتر حساسیت برانگیز است، پژوهش می‌کنند. در همین حال، ظهور اقتصاد رفتاری امکان بررسی سیستماتیک تفاوت میان تصمیم‌گیری های اقتصادی امروزی را با مدل رفتار اقتصادی نئوکلاسیک معیاری فراهم کرده است. این تحقیقات دانشگاهیان و سیاست‌گذاران را بیشتر به سوی این ایده کشانده است که عوامل خارجی، که فقر یکی از آنها ‌است، میتوانند رفتار را تحت تاثیر قرار دهند. بلاخره، نظرسنجی های بزرگ که توسط نهادهای معتبر مانند سازمان ارزش جهانی و نظرسنجی موسسه گالوپ و آزمایشات پیچیده به رهبری نهادهایی مانند جمیل فقر اکشن مربوط به دانشگاه فنی ماساچوست صورت گرفته است امکان بررسی مسائل اجتماعی را با داده‌های بیشتر و سختگیری بی سابقه به میان آورده است. درنتیجه، مطالعه عواقب روانی و رفتاری فقر دیگر با سرزنش قربانیان فقر اشتباه گرفته نشده، بلکه گام نخست برای حل این مشکل پنداشته می‌شود.

پس ما با این آزادی تازه به دست آمده چه آموخته ایم؟ نخست، فقر پیامدهای روانی را به بار می‌آورد. به ویژه آنکه فقر به استرس و احساسات منفی مثل غم و خشم منجر می‌شود. اینها که به خودی خود پدیده‌های بدی هستند، از عوامل مشکلات اقتصادی نیز محسوب می شوند. استرس رابطه بسیار نزدیکی با افسردگی دارد، که برای بهره وری از نیروی کار زیانبار است. تخمین‌های قابل اعتماد فعلی نشان می‌دهند که افسردگی برای اروپا و ایالات متحده امریکا -- به دلیل غیبت از محل کار و بهره وری از دست رفته – هر سال تایک درصد تولید ناخالص داخلی هزینه داشته است. دوم، این را نیز می‌دانیم که استرس و احساسات منفی تمایل افراد به سرمایه‌گذاری بلند‌مدت در اموری مانند بهداشت و آموزش و پرورش را کاهش می‌دهد. این دینامیک ها باهم، ممکن است یک تله‌ی فقر روانی را به وجود آورده و مردم را در بی چیزی فرو برد.
پول خوشبختی می‌آورد
هنگامی که من در مورد تاثیر فقر بر سلامت روانی با مردم سخن می‌گویم، اغلب با مفهوم "فقیر خوشبخت" روبرو می‌شوم. شماری از مردم، حتی امروز، "افریقایی‌ها" را انسان های"همیشه لبخندبه لب" و در نتیجه شاد توصیف می‌کنند، طوری که انگار درباره دلفین ها حرف می‌زنند. بر مبنای این دیدگاه، انسان فقیر زندگی ساده اما خوشبختی را در دهکده ای به سر می کند که در آن یک قطعه زمین کوچک غذای کافی برای خنده بزرگ و قوت و لایموت دوران بازنشستگی او فراهم کرده، و یک شبکه غنی اجتماعی در برابر لرزش های اقتصادی هم آن را محافظت می‌کند. چنان که جان درایدن، شاعر قرن هفدهم، می‌نگارد به فقرا به عنوان ”مرد بیگناه، که وقت خود را با رقص می گذراند/ تازه مانند باغ خود و شادمانند هوای خود" نگاه می‌کنند.

تا همین اواخر، بهترین شواهد علمی امکان درست بودن این نظریات را نشان می‌داد. در سال۱۹۷۴، ریچارد استرلین، اقتصاددان مشهور، تحقیقی را باعنوان "آیا رشد اقتصادی وضع بشر را بهبود می‌بخشد؟" نشر کرد که در آن خلاصه اطلاعات به دست آمده از بررسی‌ها در مورد رابطه بین درآمد و خوشبختی در ۱۹ کشورگنجانیده شده بود. داده‌های او نشان می‌داد که، در واقع، رابطه مثبت بین درآمد و خوشبختی در داخل کشورها وجود داشت، اما این رابطه در سراسر این کشورها مثبت نبود. به عبارت دیگر، افراد ثروتمند در یک جامعه از مردم فقیر در همان جامعه شادتر به نظر می‌رسیدند، اما کشورهای غنی، به طور متوسط، از کشورهای فقیر شادتر نبودند. این یافته های اولیه باعث به وجود آمدن نظر عاشقانه‌ای شد که انگار نمی‌شود با پول خوشبختی خرید.

با اینحال، وجود مجموعه‌های کوچک داده‌ها در آن زمان گروه های نخستین محققان را به بیراهه کشاند. در یکسری از مطالعات اخیر دانیل ساکس، بتسی استیونسون و جاستین وولفرس، پژوهشگران اقتصاد، رابطه بین درآمد و روانشناسی را یک بار دیگر به بررسی گرفتند. در این پژوهش آنهاجواب های بیش از ۱۳۰ هزار نفر در ۱۳۱ کشور را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند، و یافته های آنها صاف و ساده بود: یک رابطه‌ی مثبت بین درآمد و سلامت روانی در جوامع وجود دارد. به عبارت دیگر، مفهوم عاشقانه‌ی فقیر خوشبخت زاده‌ی داده ها نیست. کشورهای ثروتمند از کشورهای فقیر شادتر استند و مردم پول‌دار یک جامعه از مردم فقیر در همان جامعه زندگی راحت‌تر دارند.

البته، این مطالعات چیزی در مورد علت و معلول فقر نمیگویند - به این معنا که آیا فقر افراد را بدبخت می‌سازد یا این که ناخشنودی از زندگی آنها را مبدل به افراد عاطل می‌کند که فقر پیامد آن خواهد بود. تنها راه دست یافتن به علیت این است که ما یک آزمایش طبیعی را پیدا کنیم،که در آن یکی از متغیرها به صورت تصادفی تغییر بیابد، و یا در یک آزمایش واقعی پژوهشگران یکی از متغیرها را به صورت تجربی دستکاری کنند.

یکی از آزمایش‌های طبیعی خوب برای دریافتن اینکه آیا تغییر در ثروت منجر به تغییر در سلامت روانی می‌شود یا خیر لاتری است. آیا برندگان لاتری، که به طور تصادفی انتخاب می‌شوند، پس از دریافت جایزه خود شادتر از کسانی اند که برنده‌ نبوده اند؟ کم نیستند داستان‌های عامیانه که در آنها ادعا می‌شود این افراد پس از بردن لاتری خوشبخت نشده اند: داستان‌هایی از این قرار که برندگان لاتری دوستان خود را به دلیل حرص و آز و همسران خود را به دلیل اعتیاد به الکل و قمار از دست داده اند، و پول خود را در خرید‌های بی رویه و برنامه ریزی‌های بد برباد داده اند. و در نهایت آنها تنها و ورشکسته شده اند.

قطعا واقعات منحصر به فرد و پژوهش‌های اولیه در حمایت از این داستان وجود دارند. یک مطالعه در سال ۱۹۷۸ نشان می دهد که برندگان لاتری از غیربرندگان شادتر نیستند. در واقع، غیر برندگان از امور روزمره لذت بیشتر می‌برند. با این حال، این مطالعه تنها رفتار ۲۲ برنده و ۲۲ غیربرنده لاتری را بررسی می‌کند. در این پژوهش تنها ۵۲ درصد از برندگان و ۴۱ درصد از غیر برندگان به پرسش‌ها پاسخ گفته اند که این خود تفسیر نتایج را غیر ممکن می‌سازد.

تحقیقات جدیدتر در این عرصه تصویرکاملا متفاوتی ارائه می‌دهد: جاناتان گاردنر و اندرو اسوالد، اقتصاددانان دانشگاه وارویک، در پژوهشی اثر برنده شدن در لاتری را روی گروهی بیش از ۳۳۰۰۰ نفر در بریتانیا مطالعه کردند. کسانی که موفق به کسب بیش از ۱۰۰۰ پوند شده بودند وضیعت بهتری داشتند.

یکی از مشکلات این مطالعه این است که این افراد خود در مورد سلامت روانی شان گزارش داده اند، که ممکن است دقیق نباشد. به عنوان مثال، مردم ممکن است انگیزه محققان را بدانند و درست همان چیزی را بگویند که فکر می‌کنند مصاحبه‌کننده می‌خواهد بشنود. به این ترتیب، برندگان شاید از احساس درونی خود چیزی نگویند. به تازگی، گروهی از پژوهشگران سوئدی در یک مطالعه مبتکرانه، با استفاده از وسواس بوروکراسی سوئدی برای جمع آوری داده‌ها، این مشکل را دور زده اند. در سوئد، دولت نه تنها می‌داند که کی‌ها برنده لاتری اند (و چه مقدار) بلکه این را نیز می‌داند که کی‌ها داروهای سلامت روانی مصرف می‌کنند. اقتصاددانان دیوید سیسارینی، رابرت اوستلینگ، بجورنوالاسواریک لیندکویست با استفاده از این اطلاعات نشان دادند که برندگان لاتری کمتر داروی سلامت روانی استفاده می‌کنند، به ویژه داروهای ضد اضطراب. شواهد بیشتر که بردن لاتری منجر به فنا نمی‌شود از یک مطالعه دیگر که در مورد برندگان در فلوریدا صورت گرفته است به دست می‌آید. این شواهد نشان می‌دهند که نرخ ورشکستگی برندگان لاتری با دیگران هیچ تفاوتی ندارد.

واضح است که بازیکنان لاتری نمی‌توانند نمایندگی از همه محرومان جهان کنند. اما دولت و سازمانهای خیریه در سراسر جهان مشغول انجام یک آزمایش طبیعی دیگر از طریق انتقال بی قید و شرط پول نقد می باشند– روشی که به طور فزاینده در ارائه کمک به فقرا از آن استفاده می‌شود طوری که در آن پول نقد به طور مستقیم به خانواده‌ها بدون هیچ پیش‌شرطی ارسال می‌شود. منطق پشت این روش، در مقاله اخیر مجله فارین پالیسی توسط کریستوفر بلاتمن و پالنایهاوس توضیح داده شده است و آن این‌که خانواده‌ها نیازهای خود را بهتر می‌دانند، پول نقد می تواند این نیاز ها را خوب‌تر برآورده کند (نه حیوانات و یا مواد غذایی). در یک برنامه معمولی به تمام خانواده های یک روستای واجد شرایط پول نقد توزیع می‌شود. از آنجاکه کمتر کسی حاضر به نپذیرفتن پول می‌شود، دریافت کنندگان می‌توانند نمونه ای از این بخش جامعه باشند.

برای درک بهتر اثرات پول نقد روی سلامت روانی، جرمی شاپیرو، که در حال حاضر در دانشگاه پرینستون مشغول پژوهش است، و من در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ تحقیقی را روی دوگروه از خانواده های فقیر در کنیا انجام دادیم. یک گروه که شامل۵۰۰ خانوار می‌شد، هر کدام در حدود ۷۲۰ دالر از نهادهای امدادرسان دریافت کردند، تقریبا معادل پنج ماه درآمد شان. گروه دیگر، شامل ۱۰۰۰ خانوار، هیچ چیزی دریافت نکردند. هنگامی که یکسال بعد از آنها در مورد زندگی شان پرسیده شد، اعضای گروه نخست به تناسب گروه دومی شادی قابل توجه و رضایت از زندگی خود نشان دادند. نرخ استرس و افسردگی نیز در میان گروه اول افت داشت. برای تثبیت درستی جواب‌هایی که این افراد به پرسش‌های ما می‌دادند، سطح کورتیزول، هورمون استرس، شرکت کنندگان را پیش و پس از دریافت پول اندازه گیری کرده بودیم. یافته‌های ما نشان داد که پرداخت پول نقد – به ویژه به زنان – مقدار کورتیزول را کاهش می‌دهد.
انتخاب عاقلانه
اینکه فقر می‌تواند استرس را به بار آورد در ذات خود واقعیت بدی است. اما ترکیب این دو، همچنین می‌تواند از لحاظ اقتصادی زیان آور باشد. چون استرس با افسردگی ارتباط دارد، میتواند توان کار را از افراد بگیرد. همچنین، با بیان روشن‌تر، فقر می‌تواند از دو راه کلیدی مانع تصمیم گیری ‌شود.

نخست، طوری‌که سیندهل مولیناتان اقتصاددان والدار شافر روانشناس در کتاب اخیر خود توضیح می‌دهند، زندگی در فقر طرز فکر ناداری را به‌وجود می‌آورد. این طرز فکر مردم را وامی‌دارد که به مسایل نمایان و عاجل بپردازند و مسایل دیگر را که به همان اندازه مهم است اما عاجل نیست کنار بگذارند. به عنوان مثال، کشاورزان هندی که نگران خشکسالی و برداشت ضعیف استند ممکن است واکسیناسیون کودکان خود را در اولویت قرار ندهند، در حالی‌که این ممکن است برای رفاه اقتصادی آنها در درازمدت به همان اندازه مهم باشد.

مرکب این مشکل، بار مسئولیت‌های فقر، به مراتب بیشتر از آن است که مردم مرفه در مورد آن می‌دانند. همان‌گونه که استر دوفلو، به عنوان اقتصاددان توسعه اشاره می‌کند،آبی که در مناطق روستایی کنیا وجود دارد،برخلاف آبی که در شیرهای غرب می آید، صحی و قابل نوشیدن نیست. کشاورزان در کنیا مجبوراند با شیوه های غیر معمول این آب را قابل آشامیدن بسازند– و ممکن است هنگام برخوردن با مشکلات جدی‌تر دیگر تصفیه‌ی آب را فراموش کنند. غفلت از مسایل حیاتی نه به خاطر این صورت می‌گیرد که فقرا به آن‌ها اهمیت نمی‌دهند، بلکه آنها به سادگی توان رسیدگی همزمان به همه‌ی این مسائل را ندارند. براساس نوشته شافر و مولیناتان، این اثر چنان نیرومند است که باعث اختلال در عملکرد ادراکی می شود. یافته‌های این دو همراه با آنند یمانی اقتصاددان و جیاینگ ژائو روانشناس، نشان می دهد که بهره هوشی کشاورزان نیشکر هندی هنگامی که آنها فقیرتر می‌شوند – یعنی درست قبل از برداشت محصولات - افت می‌کند.

راه دومی که ممکن است فقر روی وضیعت اقتصادی فشار بگذارد از طریق اثر آن بر استرس و عاطفه منفی است. به عنوان مثال، جنیفر لرنر روانشناس دانشگاه هاروارد، در یکسری از مطالعات استثنایی به این نتیجه رسیده است که احساسات منفی می‌تواند باعث شود مردم پاداشهای کوتاه مدت را بر منافع درازمدت ترجیح دهند. در یک آزمایش معمول، شرکت کنندگان را در یک اتاق جا دادند، جایی که به آن‌ها یک کلیپ ویدئویی نشان داده شد که صحنه‌های اندوه‌بار داشت. سپس از آن‌ها پرسیده شد که اگر حق انتخاب را داشته باشند کدام یک از این دو گزینه را ترجیح می‌دهند، دریافت مقدار کمی پول همین حالا و یا پول بیشتر در آینده. کسانی که ویدئوی اندوهبار را دیده بودند، به تناسب دیگران، تمایل کمتری برای به تاخیر انداختن دریافت پول داشتند. در مقابل، احساس قدرشناسی، به شمول درخواست از شرکت کنندگان برای بازشماری تجارب مثبت گذشته، موجب تمایل بیشتر به تحمل تاخیر در پرداخت پول شد.

در یک آزمایش دیگر، گروهی از پژوهشگران ( ازجمله من) هنگامی که سطح کورتیزول، هورمون استرس، شرکت کنندگان یک آزمایش را به صورت مصنوعی بالا بردند، متوجه ظهور بی‌صبری مشابه در میان آن‌ها شدند. محققان دیگر نیز دریافته اند که پس از استرس و یا پس از ان‌که هورمون استرس‌زا به آن‌ها تزریق شود، افراد نه تنها بی‌تابی شان بیشتر می‌شود بلکه ریسک گریز نیز می‌شوند. قرارگرفتن در معرض حوادث استرس زا در جهان واقعی نیز پیامد‌های مشابهی دارد. مطالعات انجام شده توسط پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیا در ساندیگو و دانشگاه سوگانگ کوریای جنوبی به تازگی نشان داده است که ضربه ‌روانی به زمان جنگ منجر به ریسک گریزی می شود.
شکستن دور باطل
حلقه بازخورد روانی که فقرا را در دام ناداری نگه می‌دارد سه نقطه پیوند دارد: فقر باعث ایجاد استرس و احساسات منفی می‌شود، این استرس و احساسات منفی منجر به کوته‌بینی و ریسک گریزی می‌شود،که میتواند، به نوبه خود، بر دامنه فقر بیفزاید. این یافته ها هنوز مقدماتی استند، و عوامل دیگر –از جمله آب و هوای نامطلوب، فساد، و ضعف در حاکمیت قانون—قطعا نقش مهمی در تداوم شرایط بازی کنند. اما سیاستگذارانی که در پی شکستن این دور باطل استند می‌توانند از این تحقیقات جدید درس‌هایی بیاموزند.

اول اینکه متغیر‌هایی مانند استرس و شادی معیارهای مهم برای موفقیت برنامه‌های توسعه استند. شاخص‌های جدید، امید ردیابی رفاه مردم فقیر را به طور مستقیم بهتر از معیارهای قراردادی (مانند درآمد و مصرف) فراهم می سازد، و باید همراه با آنها مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین، اگر یک برنامه نتایج پربار اقتصادی نداشته باشد اما مزایای روان یآن قابل لمس باشد ارزش عملی شدن را دارد. در مقابل، یک برنامه که ممکن است مزایای اقتصادی داشته باشد، اما تاثیر منفی روی سلامت روانی داشته باشد به عنوان یک ابزار سیاسی ارزش چندانی نخواهد داشت. به عنوان مثال، اگر چه وامهای کوچک میتواند به یک خانواده برای شروع یک کسب و کار کمک کند، اما فشار بازپرداخت آن استرس تولید می‌کند – عاملی که تادیه کنندگان باید هنگام ارزیابی این وام‌ها در نظر بگیرند.

دوم، سیاستگذاران باید بپرسندکه آیا بهبود در سلامت روانی می‌تواند رفاه اقتصادی را به بار آورد، و چه مقدار. تا کنون فقط کمتر از ده آزمایش در مورد اثربخشی دخالت در بهداشت روانی درکشورهای در حال توسعه صورت گرفته است و اطلاعات این آزمایش‌ها در مورد اثرات بهبود سلامت روان بر نتایج اقتصادی ناقص است. با توجه به ارتباط قوی بین فقر و بهداشت روانی، انجام تحقیقات بیشتر در این مورد بسیار مهم است.

جمع آوری چنین شواهدی مقایسه طرحهای اهداکنندگان را به شکل بهتر فراهم می سازد. به عنوان مثال، ممکن است، با تحقیقات بیشتر، دریابیم که پرداخت پول نقد به فقرا در کاهش استرس و افسردگی آنها موثرتر از تلاش برای مداوای مستقیم استرس و افسردگی خواهد بود. یا ما ممکن است عکس آن ‌را دریابیم. در هر دو صورت اهداکنندگان و سیاستگذاران می‌توانند تلاش‌های خود را بهتر متمرکز سازند. هنگامی که این اتفاق بیافتد، شمار بیشتری از مردم می توانند از همین مقدارکمک‌های توسعه‌یی بهره مند شوند، وما گام کوچک دیگری به سوی کم کردن نیروی فقر خواهیم برداشت.
نویسنده: جوهانس هاشوفر
برگردان به فارسی: عماد عابدی

منبع:
 http://www.foreignaffairs.com/articles/۱۴۱۶۴۰/johannes-haushofer/the-price-of-poverty
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین