۰

در مذمت نگاه‌ شرق‌شناسانه به افغانستان

جمعه ۲۴ اسد ۱۳۹۳ ساعت ۲۲:۱۵
در مذمت نگاه‌ شرق‌شناسانه به افغانستان



نسل دموکرات و روشن‌فکر افغانستان، همواره از چیزی که شاکی هستند حمایت مستقیم و غیرمستقیمِ ایالات متحده امریکا، ناتو و سازمان ملل از سازکارها و میکانیسم‌های قبیله‌یی در افغانستان می‌باشد. ایالات متحده امریکا، سازمان ملل و متحدان غربی‌اش، همواره در عرصه سیاسی افغانستان از مکانیسم‌هایی حمایت کرده‌اند که به جای پیروزی دموکراسی و مردم‌سالاری، به تقویت ساختارهای قبیله‌یی انجامیده و به جای تقویت نیروهای مترقی و دموکرات، باعث تحکیم قدرت نیروهای سرکوب‌گر و ارتجاعی گردیده است. سیزده‌سال ایستادگی امریکا در حمایت از دیدگاه گروه‌های سرکوب‌گر و مرتجع و قوم‌گرایی چون زلمی خلیل‌زاد در گذشته، و پافشاری امروزی آقای جان‌کری، وزیر خارجه ایالات متحده امریکا، بر امضای «توافق‌نامه سیاسی» و «تشکیل دولت وحدت ملی»، به جای جداسازی آرای پاک از ناپاک، همه و همه نشان‌دهنده آن است که شکایت گروه‌های مترقی و دموکرات از سیاست خارجی آن کشور در قبال افغانستان وارد و موجه بوده و در خوش‌بینی‌های موجود از سیاست خارجی ایالات متحده امریکا باید تجدید نظر و بازبینی صورت گیرد.
در حالی که برخی گروه‌ها به شمول بنیادگراها و برخی احزاب چپی، در بازبینی‌های شان درباره سیاست خارجی ایالات متحده امریکا بدین نتیجه رسیده‌اند که برای سردمداران کاخ سفید و اعضای کنگره مهم‌تر از دموکراسی، منافع ملی شان است، اما من ریشه این امر را نه در بی‌باوری آن کشور به دموکراسی و ارزش‌های دموکراتیک، بل در بحرانی می‌دانم که دامن علوم اجتماعی را در غرب گرفته و در قالب «شرق‌شناسی» تبارز کرده است.
شرق‌شناسی، عبارت از رشته‌یی است که درباره کشورهای شرقی گفتگو می‌کند و آن‌ها را به بررسی می‌گیرد. برای این رشته در اکثر دانشگاه‌های غربی، کرسی‌های اختصاصی ایجاد گردیده است. اساس این رشته، به قول ادوارد سعید، بر مبنای یک تمایز معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی شرق و غرب و غیریت‌سازی افراطی میان آن دو گذاشته شده است. در شرق‌شناسی، تعریفی که از شرق ارائه می‌گردد، نقطه مقابل غرب است. اگر غرب، جغرافیایی است که از علم و عقلانیت و آزادی‌های فردی گرفته تا به تکنولوژی و دموکراسی در آن ظهور کرده و رشد و نمو یافته است، در مقابل، شرق، یک جغرافیای ایستا و بدون تاریخ، با مردمان وحشی و بربر می‌باشد که نه تنها مستحق دموکراسی و مردم‌سالاری نیستند، بل بهترین و مناسب‌ترین نوع نظام برای آن‌ها، همان سیستم‌های ابتدایی و فرسوده قبیله‌یی و استبدادی می‌باشد. این نگاه شرق‌شناسانه امروزه با تاروپود غرب آمیخته و عجین شده و از هگل تا ویلیام فاکس، وزیر خارجه انگلیس، به آن باور دارند. اگر سال‌ها پییش، هگل گفته بود در شرق، ترس و استبداد استیلا دارد و بشر در آن‌جا یا می‌ترسد و یا از طریق ترس حکمرانی می‌کند، ویلیام فاکس، وزیر خارجه انگلیس نیز امروزه افغانستان را یک کشور ورشکسته قرن نوزدهمی توصیف می‌کند و برخی پژوهش‌گران دیگر، طالبان را یک جنبش بومی می‌خوانند و خواهان سهیم‌سازی آن‌ها در حکومت می‌گردند.
شگفت این‌که افغان‌هایی که نیز در دانشگاه‌های غربی به ویژه در دانشگاه‌های ایالات متحده امریکا، مصروف پژوهش و تدریس می‌باشند، اغلب به دلیل تمایلات قوم‌گرایانه، بر این دیدگاه‌ها مهر صحت گذاشته و آن‌ها تأیید می‌کنند. امتناع واشنگتن از تروریست‌خواندن طالبان و افتتاح دفتر قطر، و تلقی فساد اداری به عنوان یک معضل فرهنگی و بی‌توجهی امریکا به مسأله حکومت‌داری خوب، و در آخرین مورد، بی‌توجهی به مسأله انتخابات و تأکید روی ایجاد و تشکیل دولت وحدت ملی، همه و همه از این نگاه شرق‌شناسانه آب می‌خورند. وضعیت علوم اجتماعی در امریکا به گونه‌یی است که به جای تغییر، در خدمت تحکیم وضع موجود قرار گرفته و فتوای محافظه‌کاری را صادر می‌کند. تئودور آدورنو که از چنگ آلمان نازی به امریکا فرار کرده بود، در نقد پژوهش‌های اجتماعی در امریکا می‌گوید در دانشگاه‌های امریکا: «نه تنها از فقدان هوش و بصیرت به عنوان فضیلت لازم برای اعضای واقع‌بین تیم‌هایی تحقیقاتی تجلیل می‌شود، بلکه این‌ ناهوش‌مندی خِرفتی در ساختار فرایند تحقیق نهادینه می‌شود و خودجوشی فقط به صورت ضریبِ خطا به رسمیت شناخته می‌شود».
برای بیرون از این وضعیت، به نقد رادیکال، نیاز است. ما کوشش کنیم باید شخصیت‌های مانند ادوارد سعید تربیه کنیم و با معرفی خبط‌ها و اشتباهات رشته‌های شرق‌شناسی، دنیا را متقاعد بسازیم که افغانستان نیز می‌تواند به سوی دموکراسی گام بردارد و یک کشور به هنجار گردد.
عبدالشهید ثاقب- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین