۰
به بهانه سومین سال‌گشت شهادت استاد ربانی

نیازما به سوگند بقراطی

عبدالشهید ثاقب
شنبه ۲۹ سنبله ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۴۵
نیازما به سوگند بقراطی

در سومین سالروز شهادت استاد برهان‌الدین ربانی قرار داریم. استاد برهان‌الدین ربانی در میان شاهان و رؤسای جمهوری پیشین کشور، فیلسوف- شاه بود: کسی که در سال‌های اشغال و تجاوز از کرسی استادی دانشگاه کناره‌گیری کرد و رهبری جهاد و مقاومت را به دست گرفت، و در سال‌های دشوار جنگ‌های داخلی به ریاست جمهوری رسید، و در نخستین روزهای دموکراسی، افتخار نخستین انتقال مسالمت‌آمیز قدرت را به نام خود ثبت کرد و سرانجام در راه تأمین صلح و آشتی ملی جان داد. جای خالی استاد در عرصه سیاست و فرهنگ افغانستان، نشانه جای خالی خردگرایی، اعتدال و میانه‌روی است. او اگر زنده می‌بود نه تنها افراطیت و تندروی که امروزه دامن‌گیر گستره سیاست کشور گردیده و بن‌بست‌ سیاسی را به ارمغان آورده چندان مجالی برای مانور نمی‌داشت، بل هم‌چنان علیه قوم‌گرایی رایج در حلقات فرهنگی و روشن‌فکری نیز می‌ایستاد.

حلقات روشن‌فکری و قومیت
دیروز کسی از من پرسید: اگر آلبرت انیشتین شهروند افغانستان می‌بود، چه اتفاقی می‌افتاد؟
در پاسخ گفتم: اگر متعلق به هرقومی می‌بود با استفاده از دانش اتمی خود بمب می‌ساخت و نخستین حمله اتمی را بر سر اقوام دیگر آزمایش می‌کرد. به شوخی گفتم: خدا را سپاس‌گزار هستم که انیشتین شهروند افغانستان نبوده است. این سخن تنها یک شوخی نه، بل برداشت من از وضعیت نکبت‌بار حاکم بر جریان‌های فکری و روشن‌فکری کشور نیز می‌باشد. آن‌چه که مرا بدین باور رسانده است، تئوری‌های حذف‌گرایانه‌ای است که امروزه به عنوان یگانه‌محصولِ کار روشن‌فکری ما عرضه می‌گردد: تئوری افغان ملت، نظریه ستم ملی و پان‌ترکیسم. هرسه نظریه‌ای را که نام بردم، تئوری‌های حذف‌گرایانه‌ای هستند که توسط روشن‌فکران و فرهنگیان ما تدوین و به خورد افکار عامه داده شده‌اند.
برای لحظه‌ای فکر کنید آیا از کسانی که چنین تئوری‌های را تبلیغ می‌کنند بعید است که در صورت دسترسی به دانش ترکیب اتم از آن به سود این تئوری‌ها استفاده کنند؟ چرا بعید باشد؟ مگر نه این است که آن‌ها شکست اخلاقی و نیتِ شوم را و غیرانسانی شان را در همین تئوری‌ها به نمایش گذاشته‌اند؟

ایدئولوژی فرهنگ
روشن‌فکران «کور خود و بینای مردم» هستند. آن‌ها صدها نقد بر سیاست‌مداران دارند، اما یک نقد بر کارنامه‌های خودشان نه. آن‌چه که آن‌ها را کور و کر و مغرور و خودبرتربین ساخته، ایدئولوژی فرهنگ است که ساخته و پرداخته خودشان می‌باشد. ایدئولوژی فرهنگ به قول زیگمونت باومن، متشکل از سه باور است:
۱ – موجودات انسانی، موجودات ذاتاً خودبسنده و متعالی نیست. فرایند انسانی‌شدن پس از تولد و به همکاری سایر موجودات آغاز می‌یابد.
۲ – انسانی‌شدن، همان فرایند یادگیری است:
هرکه مکتب رفت آدم می‌شود
نور چشمِ خلق عالم می‌شود
۳ – یادگیری یک‌سوی رابطه‌ای است که سوی دیگر آن یاددادن است. بنابراین، فرایند انسانی‌شدن نیازمند وجود معلمان، فرهنگیان و روشن‌فکران می‌باشد.
نتیجه‌گیری که از این سه باور صورت می‌گیرد این است که روشن‌فکران و فرهنگیان مان معلمان انسانیت بوده و در جایگاه فراتر از دیگران قرار داشته و نقش شان در بدبختی ملت‌ها صفر است. ایدئولوژی فرهنگ، روشن‌فکران ما چنان به بار آورده که احساس می‌کنند دانش تهی از فرزانه‌گی نیز می‌تواند قابل فخر باشد. این در حالی است که به عقیده اکثر فلاسفه، دانش منهای فرزانه‌گی اغلباً مایه بدبختی ملت‌ها می‌گردد.

فرزانگی
برتراند راسل، فیلسوف انگلیسی، مقاله‌یی دارد که زیر عنوان «دانش و فرزانگی» توسط عزت‌الله فولادوند به فارسی ترجمه گردیده است.
راسل در این مقاله چندمعیاری برای فرزانگی برشمرده است که به باور او فقدان هرکدام آن‌ها باعث سلب استحقاق آدمی از کسب لقب «فرزانگی» می‌گردد:
۱ – توانایی محاسبه: یک فرزانه باید توانایی محاسبه پیامدهای منفی و مثبت هرمسأله و تشخیص اهمیت نسبی هریک را داشته باشد. کسی که با دانش ترکیب اتم آشنایی داشته و کلاهک‌های هسته‌یی بسازد، اما پیامد منفی دسترسی سازمان‌های مخوف تروریستی چون القاعده و داعش به آن بمب‌ها را نتواند بررسی کند، دانش‌مند است، فرزانه نیست.
۲ – اهداف انسانی: در کنار دانش، چیز دیگری که برای فرزانگی نیاز است، تعقیب یک‌سری اهداف انسانی نیز می‌باشد. دانشی که با احساسات شخصی و گروهی آمیخته گردیده و ابزاری باشد برای برتری‌جویی‌های قومی و نژادی، نه تنها مایه فرزانگی نیست، بل منشأ شر و آسیب نیز می‌باشد. راسل می‌گوید: «افرادی که دانش پهناور اما احساسات تنگ دارند از فرزانگی بی‌بهره‌اند».
۳ – اهداف دست‌یاب: در گذشته شخصیت‌هایی بودند که همه عمرشان را در جستجوی حجرالفلاسفه یا آب حیات سپری کردند. آن‌ها اگر می‌توانستند مانند خضر علیه‌السلام چشمه آب حیات را پیدا کرده و به مردم نشان دهند، سود فراوانی را نصیب بشریت می‌کردند، اما حقیقت این است که آن‌ها همه عمرشان را ضایع کردند. فرزانگی آن نیست که آدمی در پی آفرینش معجزه باشد، بل فرزانه آن است که اهداف دست‌یاب را تعقیب کند».

سوگند بقراطی
در گذشته‌ها وقتی دانش‌آموزان وارد دانشکده‌های علوم کاربردی می‌شدند، سوگند بقراطی را یاد می‌کردند. سوگند بقراطی، مربوط مرحله فراغت نه، بل مرتبط با مرحله کارآموزی بود. سوگند بقراطی به خود سه جزء داشت که مهم‌ترین بخشی آن همان تعهد به کاستن از درد و آلام بشریت بود. بقراط از دانش‌جویان خود تعهد می‌گرفت به هرخانه‌ای که رفتند تلاش کنند از درد و رنج و آلام مردم بکاهند و بیماری‌های آنان را مداوا نمایند.
فکر می‌کنم در عصری که روشن‌فکران و فرهنگیان افغانستان همه روزه فرسنگ‌ها از فرزانه‌گی فاصله گرفته و هر روز بیش‌تر از پیش در لجن‌زار قومیت غرق می‌گردند، ما نیازمند آن هستیم که سوگندنامه بقراطی را دوباره‌نویسی کرده و بر اساس آن مراسم تحلیف در همه دانشگاه‌های کشور برگزار کنیم.
آیزاک آسیموف، نویسنده آثار علمی - تخیلی، سه قانون روباتی اختراع و آن‌ها را برای روبات‌های آثار خود برنامه‌ریزی کرده است:
اول: نباید به هیچ انسانی آسیب برسانی.
دوم: باید تا آن‌جا که می‌توانی به انسان‌ها کمک کنی (مشروط به آن‌که قانون اول نقض نشود)
سوم: باید موجودیت خود را حفظ کنی (مشروط به آن‌که قوانین اول و دوم را نقض نکنی)
آیزاک آسیموف، اگر چه این قوانین اخلاقی را برای روبات‌ها وضع کرده است، اما من فکر می‌کنم درج‌کردن آن در سوگندنامه‌ای که برای دانش‌جویان می‌دهیم نیز مفید است.
عبدالشهید ثاقب- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


آقای ثاقب! لطفا برای مدتی ننویس و حتا نخوان. آن چه را که نوشته ای ملغمه ای بی سروپا از نوشته های دیگران است که فقط برای مراعات حال زبان فارسی برخی ها را با یک جمله به هم وصل کرده ای. هیچ رابطه ای میان بند های مختلف نوشته تان وجود ندارد و تشتت و پراکند گویی در آن بیداد می کند. شما به شدت در معرض حرف ها و سخن های دیگران با برداشتی بسیار سطحی قرار دارید. ایدیولوژی فرهنگ به آن معنای که شما اراده کرده اید و آن را به زیگمونت باومن منسوب می کنید هیچ رابطه یی با برداشت های این فیلسوف ندارد. مثل این که کتاب را درست نخوانده اید. بمب اتم ساختن هم در خلا صورت نمی گیرد. دانش، فرزانگی و عقلانیت می خواهد. جوامعی که مستعد توسعه فنی بوده اند پیش از آن به توسعه فرهنگی و سیاسی رسیده اند. استاد ربانی فقید و استاد عطا به عنوان پیشوایان غیر قابل نقد تان هم هرگز فیلسوف شاه نبوده و نیستند. شفتگی ما به افراد نباید به معنای بی عیب و نقص بودن آن ها تلقی شود. نظریه انتقادی چنین دیدگاه های را هرگز و هرگز برنمی تابد.
مبارز
United States
این چرندیاتی که شف شف کردی فقط به درد تو و شورای نظار و جمعیتی های اخوانی میخورد بدترین رئیس جمهور و خودخواه ترین و خودخوانده ترین و ضد صلح و عدالت استاد ربانی بود که فعلا فرزندشان هم در مصدر خیانت به صلح و مخالف صلح قرار دارد تو به جای نویسنده گی باید بروی در یک رسانه فاشیستی تنظیمی جمعیتی کار کنی و هر چرندی را که دوست داری شف شف کنی با این افکار مریضت هیچ کس حرفهای و چرندیات تو را گوش نمیکند چون تعصب از روح و روانت می بارد
پربازدیدترین