دراین شکی نیست که قاتلین فرخنده باید مجازات شوند، اما آیا مجازات اینها کافی است؟ آیا مجازات سی نفر تضمین کننده امنیت و عدم تکرار چنین حوادث دلخراش شده می تواند؟
هنوز پنج سال از روزی که ما شاهد کشته شدن هشت نفر به خاطر قرآن سوزی درغرب بودیم، نگذشته است؛ تنها گناه آن هشت نفر این بود که میخواستند به تظاهرات کنندهگان کمک کنند، اما مردانِ خشمگین، حمله کردند و با بیل و کلنگ نابودشان ساختند...
مشکل اصلی درکجاست؟برخیها بااستفاده ازفرصتِ پیش آمده - که عمدتا به نام دین انجام می شود- پای دین را در میان می کشند و می گویند مشکل اصلی دین است...
به باور من، ما مشکل اصلی نداریم، مشکلها داریم، فهم وحل این مشکلها می تواند ما را به حقیقت برساند.
۱- سیسال جنگ، مارا یک ملتِ خشن و نامهربان به بار آورده است، نیروهای امریکایی که ازجنگ برمی گردند، حتما دو الی سه سال را با روانشناس می گذرانند و در ارتباط هستند؛ سی سال جنگ نطفههای این ملت را هم جنگی ساخته است ولی کسی به فکر این نیست که به مداوایش بپردازد.
۲- جنگ درخانه، جنگ میان پدر ومادر، جنگ درکوچه میان همسایه، جنگ در بازار میان کارگران، فروشنده و خریدار، جنگ در مسجد میان ملا و بی نماز، جنگ در جبهه میان دوست و دشمن، جنگ در مکتب میان استاد و شاگرد، جنگ در اداره میان مدیر و مامور و مردم... جنگ و جنگ... همهی این جنگها نهادِ مارا هم جنگی ساخته است، فکر می کنیم که تنها راهِ حل، جنگ است؛
۳- از همین جهت، وقتی می بینید اگر پدر بخواهد فرزندش را راهنمائی کند، با زَدَن رهنمائی می کند؛ اگر شوهر بخواهد زنش را سرزنش کند، با زدن سرزنش می کند؛ اگر استاد شاگرد را بخواهد بفهماند، با چوب وگوشِ شاگرد را کشیدن، می فهماند؛ اگر دو نفر باهم بخواهند نزاع کنند، به همدیگر حمله می کنند و آدمی بَرِنده است که فرق سر دیگری را بشکند؛ اگر استاد دانشگاه شاگردش را بخواهد تنبیه کند، یا آبرویش را درصنف می ریزاند و
ملا امامان مساجد - مخصوصا مساجد جامع- افرادی باشند که ضمن شناخت کافی از اسلام، مصالح ملی و امنیت اجتماعی را به خوبی درک کرده و در سخنرانیهای خویش، غیرمسئولانه موقف گیری نکنند؛ آنها ضمن تبلیغ اسلام، چهرهی انسانی این دین را به معرفی بگیرند.
یا هم در امتحان ناکامش می کند، اگر.... و اگر....
۴- دینِ برخی از ما هم – هدفم دینی است که برخی افغانها دارند، نه اسلام واقعی- دینِ جنگی شده است، ما اگر بخواهیم کسی را دعوت کنیم، باید با مِیلِسلاح همرایش سخن بگوییم؛ اگربخواهیم احکام خدا را برسانیم ، باید از خشم و غضب و نفرت و سرزنش، بهره بگیریم؛ اگرکسی را بخواهیم اصلاح کنیم، باید بر فرقش بکوبیم...، اینهمه خشونت در اطرافِ ما، اعتقاداتِ ما را هم خشن ساخته و برای ما هرگونه خشونتی را توجیه پذیر می نماید.
۵- وقتی پدرِ ما با خشونت، بزرگ شده است، طبعاً تاثیری بالای نطفه اش نیز می گذارد، وقتی ما از نطفه، خشن بهبار بیاییم، در شِکم مادر، خشونت را تجربه کنیم، بعد از تولد با خشونت بزرگ شویم، بعد از بزرگی خشونت را عملاً اجرا کنیم، چنین انسانی می شود سراسر خشن، انعطاف ناپذیر، خشک، بی مغز، خودخواه، زورگو، و هر چیز دیگری... جامعهی ما یک جامعهی خشن است، گاه به بدترین شکل ممکن می کشند و گاه خواهان کشتن و انتقام (از قاتلین فرخنده) به خشنترین وجه ممکن می شوند؛ چون تنها راه حل را در خشونت می جویند و آن هم از نوع شدیدتر و کُشِنده تر اش، نهادی که با خشونت به بار آمده است، میوه اش جز خشونت نباشد.
۶- اگر قتل فرخنده با آن خشونتِ غیرانسانی صورت گرفته است، به معنای این نیست که تنها خشونتی که در تاریخ ما واقع شده باشد، همین است، بلکه اینگونه خشونتها درتاریخ ما و به خصوص طی این سی سال گذشته بارها تکرار شده است، اما موبایلِ کمره دار و یا اینهمه تماشاگر نبوده که مستندسازی کند.... قتلهای دسته جمعیِ زندانهای پُلِچرخی، کشتارهایی که در جنگهای داخلی صورت گرفته است، خانه ویرانیهایی که طی این سی سال انجام شد... هیچکدام اینها کمتر از فرخنده نبوده اند و دفن این قضیه هم در این مقام، ره به جایی نمی برد...
۷- اگرطی سالهای گذشته در چهرهی خشنِ فعلی بروز نکرده بود، در سیمای تخریب، انفجار، قتل، غارت، اختطاف، توهین و جنگهای داخلی، به صورتِ مجسم می شود این خشونت و قساوت را لمس کرد... مگر انسانهای عادی دست به چنین جنایتی می توانند بزنند؟ به یاد داریم که طفلها را در گهواره کشتند، به زنانِ معیوب تجاوز کردند، و چنانچه همین حالا به دختران هفت ساله تجاوز می کنند.... اینها از نشانه های این خشونت سی ساله است؛ انسان عادی دست به چنین کاری نمی زند، در جامعه ای که خشونت گسترش یافته است، هرکسی فکر می کند که راه حل قضیه، خشونت است...
ما به خاطراصلاحات، زن، فرزند و همدیگر خویش را می زنیم
دینِ برخی از ما ... دینِ جنگی شده است، ما اگر بخواهیم کسی را دعوت کنیم، باید با مِیلِسلاح همرایش سخن بگوییم؛ اگربخواهیم احکام خدا را برسانیم ، باید از خشم و غضب و نفرت و سرزنش، بهره بگیریم؛ اگرکسی را بخواهیم اصلاح کنیم، باید بر فرقش بکوبیم...، اینهمه خشونت در اطرافِ ما، اعتقاداتِ ما را هم خشن ساخته و برای ما هرگونه خشونتی را توجیه پذیر می نماید.
و می کشیم و دشنام می دهیم، مگرکسی هست که بگوید: من بخاطر اینکه جنایتی را مرتکب شوم، او را می کشم؟ همه می گویند که به خاطر اصلاح و یا بخاطر اسلام می کشیم. اینهایی که فرخنده را شهید ساختند، باورشان بر این بود که بهخاطر سوختانده شدنِ قرآن، فرخنده باید کشته شود، اینها فکر می کردند که تنها راهِ حفاظت از قرآن، کشتن است... چون راهی جز خشونت بلد نیستند و نبودند... خشونت در تمام وجود ما رخنه کرده است، حتی دیانت ما را هم خشن ساخته و دِینِ ما را هم خشن جلوه می هد... رأفت و رحمتِ دینی را از میان برداشته و دامن او را هم به خونِ انسانهای بیگناه آلوده ساخته است....
راه حلراه حل، نه در حذف دین است و نه در حذف انسانها؛ باید راه دیگری را رفت، با حذف دین نمی شود، تامین امنیت کرد، وقتی ملتی با داشتن خدا و مسئولیتِ آخرت، دست به جنایت می زند، اگر این ملت از خدا دور شود و سایهی خدا از شانه هایش برداشته شود، دست به هر جنایتی خواهد زد. کسانی که فکر می کنند، مشکل از دین است و باید دین حذف شود، صددرصد به اشتباه رفته اند. شاید بتوان گفت: خود همین آدم ها هم گرفتار خشونت هستند و میخواهند که دین را با خشونت حذف کنند.
راه حل در مسائل اساسی و بنیادی دیگری است که تاکنون رفته نشده است:
۱- باید دانشگاههای ما رشتههای روانشناسی را از یک دیپارتمنت به یک دانشکده تبدیل کنند، تا روانشناسان ما بتوانند به خوبی مشکلاتِ اجتماعی را بررسی و راهکارهای عملی برای حل آنها ارائه کنند.
۲- سرمایه گذاریهای کلانی در حوزهی اطلاع رسانی و برنامه های انسانی در تلویزیون ها صورت بگیرد، فیلم هایی که کمک کند تا ما راه حلی را برای بنبست های اجتماعی و خانوادگی خویش پیدا کنیم.
۳- از یک طرف، چه ملّا و چه غیرملّا به این مشکل اعتراف کنیم که ما فرزندِ جنگ هستیم، اگر سخنانِ جنگی از زبان ما بر می آید، پیوندی به اسلامِ اصیل ندارد، باید به تداوی خویش بپردازیم.
۴- نظام تعلیم و تربیه - به گفته رئیس جمهور- به صورت بنیادی تغییر کند.
۵- قانون، ضمن این که به صورت جدی عملی می شود، راه حل های غیرخشن را بیشتر ترویج ببخشد.
۶- آموزشهای دینی را از قالبِ خشن و انعطاف ناپذیرِ سنتی، باید برون آورد و به سیستم جدید آن وارد برنامه ریزی مدرن ساخت.
۷- ملا امامان مساجد - مخصوصا مساجد جامع- افرادی باشند که ضمن شناخت کافی از اسلام، مصالح ملی و امنیت اجتماعی را به خوبی درک کرده و در سخنرانیهای خویش، غیرمسئولانه موقف گیری نکنند؛ آنها ضمن تبلیغ اسلام، چهرهی انسانی این دین را به معرفی بگیرند.
البته حرفهای بزرگتر از این هم هست ولی حداقل کاری که می شود تا ده سال دیگر کرد، اینها کوتاهترین راه برای نزدیک شدن به یک جامعه عاری از خشونت و قساوت است...
دکتر محمدصالح مصلح- ارسالی به خبرگزاری جمهور