۰

حمله اتمی به طالبان؛ جنون قدرت و خشم از تحقیر

يکشنبه ۸ سنبله ۱۳۹۴ ساعت ۲۰:۴۳
حمله اتمی به طالبان؛ جنون قدرت و خشم از تحقیر

مجله اشپیگل آلمان گزارش داده که امریکا در پی حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ به نیویارک و واشنگتن امکان استفاده از سلاح هسته‌ای در حمله به افغانستان را بررسی کرده بود.
مایکل اشتاینر؛ مشاور سیاسی گرهارد شرودر؛ صدر اعظم وقت آلمان، به اشپیگل گفته‌ که استفاده از سلاح اتمی یکی از گزینه‌های مورد بحث امریکا در پی حملات یازدهم سپتامبر بود.
به نوشته اشپیگل "وقتی از اشتاینر پرسیده شد که آیا امریکا در واکنش به حملات طراحی شده از سوی اسامه بن‌لادن که حدود ۳ هزار نفر را کشت، استفاده از سلاح هسته‌ای را بررسی کرد، او پاسخ داد که آمریکا همه‌ گزینه‌ها را بررسی کرد."
آقای اشتاینر گفته که صدر اعظم وقت آلمان نگران بود که امریکا در شوک به‌سر می‌برد و ممکن است واکنش بیش از حد شدیدی نشان دهد.
او همچنین گفته است که در آن زمان مخالف بیانیه گرهارد شرودر بود که در پی حملات یازدهم سپتامبر، "حمایت بی‌قید و شرط" خود را از امریکا اعلام کرده بود.
مایکل اشتاینر گفته است:"یک دولت نباید هیچ وقت به کسی چک سفید امضا بدهد."
انتشار این گزارش، تکانه شدیدی است که ابعاد ناشناخته یک جنگ فاجعه بار را به ما نشان می دهد.
این گزارش تایید می کند که شوک شدیدی که حملات یازدهم سپتامبر به امریکا وارد کرد، به اندازه ای قدرتمند بود که امکان داشت افغانستان ظرف چند دقیقه به ناگازاکی یا هیروشیمای دیگری بدل شود.
حمله اتمی به رژیم طالبان، شاید برای یک امریکایی متعصب سرشار از غرور جنون آمیز قدرت و خشمگین از تب تحقیری که در پی حمله چند عنصر تروریست به مهم ترین نمادهای قدرت و ثروت امریکایی در قلب قدرتمندترین کشور جهان، ایجاد کرده بود، عملی کاملا موجه، قابل انتظار و درست بود؛ اما برای مردمی که در ظل سلطنت تروریزم طالبانی زندگی می کردند، فاجعه ای به بلندای یک تاریخ رنج و مصیبت بود.
این حمله بنا به هر دلیلی، اتفاق نیفتاد؛ اما نفس اینکه حمله اتمی به افغانستان، یکی از گزینه های روی میز کاخ سفید به ریاست جورج بوش جنگ سالار بوده است، نشان می دهد که فاجعه ای که در پی هجوم نظامی امریکا به افغانستان، رقم خورد، می توانست بسیار وسیع تر و پردامنه تر از این باشد.
صرف نظر از اینکه چه چیزی در عقب حمله مهیب یازدهم سپتامبر قرار داشت، واقعیت این است که در شرایطی که نمادهای اصلی قدرت امریکایی مورد تعرض قرار می گیرند، هیچ فرقی میان افغانستان و جاپان وجود نخواهد داشت.
اگر کسی به این امر شک دارد، حتما می تواند نسبت به واقعیت فجایع هیروشیما و ناگازاکی که هنوز هم سالی ۳۰۰۰ قربانی می گیرد نیز از بنیاد شک کند و ناسازگاری آن را با اصول حقوق بشر امریکایی به اثبات برساند.
نکته دیگر این است که قدرت هایی مانند ایالات متحده، انبارها و زرادخانه های بزرگ مملو از سلاح های هسته ای را برای چه مواقعی نگه داشته اند؟
اگر استفاده از این سلاح ها بدیهی ترین اصول حقوق بشر مورد نظر امریکا و سایر قدرت های دارنده این سلاح ها را نقض می کند، پس چرا نسبت به نگهداری این سلاح ها، تجدید نظر نمی شود؟
پاسخ این پرسش ها بسیار ساده است. حقوق بشر، محصولی است که مصرف آن فقط به دوره ای مربوط می شود که بدون استفاده از سلاح های هسته ای هم می توان کشورها را مهار کرد و تحت فشار قرار داد؛ ولی اگر بحث تعرض به مراکز اصلی قدرت کشورهایی مانند امریکا در میان باشد، حقوق بشر دیگر اهمیت درجه یک ندارد و به آسانی می تواند کنار گذاشته شود.
موضوع ناامیدکننده دیگری که در گزارش اشپیگل از زبان مشاور صدر اعظم سابق آلمان آمده، این است که آلمان به رغم آنکه می دانست امریکا گزینه حمله اتمی به افغانستان را مد نظر دارد، بازهم "حمایت بی‌قید و شرط" خود را از امریکا اعلام کرد و این بدان معناست که در صورت حمله اتمی امریکا به افغانستان، کشورهایی مانند آلمان در کنار ایالات متحده می ایستادند. مانند اتفاقی که پس از حمله اتمی امریکا به جاپان افتاد.
با این حساب، نگرانی همیشگی بشر فقط از وجود و نگهداری و احتمال استفاده جنایتکارانه از سلاح های کشتار جمعی نیست؛ بلکه "حمایت بی‌قید و شرط" از تفکر نفرت انگیز و ضد انسانی استفاده از بمب هسته ای برای کشتار جمعی انسان ها هم هست؛ حمایتی که نه تنها جنایت را توجیه می کند، بلکه جنایتکاران را به دلیل قدرت انجام جنایت، مورد ستایش قرار می دهد.
عبدالمتین فرهمند- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین