۰

آشفته بازار دموکراسی در افغانستان

شنبه ۳۰ دلو ۱۳۹۵ ساعت ۱۸:۵۶
گذشته از مشکلات مردم و جامعه، دولت و ساختارهای آن نامشروع و فاقد اعتبار قانونی اند، همان قانونی که مبنای هر عمل‏کرد در ساختاری حکومت‏داری آن را بوجود آورده اند.
آشفته بازار دموکراسی در افغانستان

دموکراسی از قدمت زیادی برخوردار است و این معمای تاریخی تنها در عصر حاضر جنجال بر انگیز نبوده، بل در بسترش (یونان) نیز جنجال هایی را برپا کرده است. چنان‏چه سقراط یکی از فیلسوفان یونانی پیرامون دموکراسی گفته است: «وقتی کشف دوز و دروگری برای حرفه خود نیازمندِ تخصص است، چگونه انتظار داریم که حکومت به عنوان دشوارترین حرفه که بالاترین تخصص را نیاز دارد به مردم عادی سپرده شود... سرانجام این تضاد سقراط با دموکراسی او را به پای مرگ محکوم می کند.»۱
پس از مرگِ سقراط، نوبت به افلاطون میرسد. افلاطون شاگرد سقراط که اعدام استادش وی را سخت مایوس ساخته بود، به اکثریت دموکراسی حمله می کند. وی استقرار حکومت را در دست کسانی می دانست که دارای "فضیلت" سیاسی بیشتر باشند تا جامعه را به راه سعادت سوق دهند.
در این میان ارسطو چه گفته است؟ ارسطو از فیلسوفان نامدار یونان بسان سلفش-سقراط و افلاطون- اما با تفاوت اندک، دموکراسی را به باد انتقاد می گیرد. وی در مورد دموکراسی چنین می گوید: «حکومتِ دموکراسی به دلیل شرکت اکثریت، فاقد فضیلت و مطلوب می باشد.»۲ از نظر ارسطو نظام صحیح آن نظامِ است که باید فیلسوفان بر آن حاکم بوده باشند نه اکثریت افراط جامعه که اصلاً آگاهی لازم برای رهبری یک جامعه را ندارند.
با گذشت زمان و بحث ها پیرامون دموکراسی، سرانجام تاریخ اروپا را قرون سیاه فرا می گیرد، این دوران تاریک اما قرن ها ادامه پیدا می کند تا این که در سال ۱۷۸۹م انقلاب فرانسه به وقوع می پیوندد که شعار اصلی آن آزادی، برابری و برادری است.
چنان‏چه گفته شده آزادی و استقلال ایالات متحده امریکا با الگو برداری از انقلاب فرانسه و نبشته های مُتفکرین اروپایی شکل گرفته بود، چنان‏که نیم قرن پس از انقلاب فرانسه آبراهام لینکلن رییس جمهور امریکا پیرامون آزادی و دموکراسی گفت: «کشورم در پناه خدا با تولد مجدد آزادی به سر برده و دیگر حکومت مردم توسط مردم برای مردم از روی زمین نابود نشود.» از این گفته ی وی بود که بعدها دانشمندان علم سیاست، دموکراسی را "حکومت مردم توسط مردم برای مردم" تعریف کردند که پس از آن در فرهنگِ سیاسی چنین تعریفی کاربرد پیدا کرد.
در افغانستان اما زمانِ مشخصی به نام "دهۀ دموکراسی" نامگذاری شده است. چنان‏که در اواخر حکومت ظاهرشاه، دکتور محمدیوسف برای نخستین بار خارج از خانواده نادرشاه به نخست وزیری می رسد. در زمان نخست وزیری وی در سال ۱۳۴۳خورشیدی برای نخستین بار قانون اساسی تدوین می گردد، پس از آن در سال ۱۳۴۵هـ.ش قانون مطبوعات تصویب می شود؛ برای همین، دهۀ سوم حکومت چهل ساله ی ظاهرشاه را به نام دهۀ دموکراسی یاد می کنند.
جالب این‏که در دهۀ دموکراسی شاهی، پیام و مشکل مردم برای شاه و از شاه برای مردم به ویژه از ولایات دور دست به هفته ها و حتی ماه ها نمیرسید، چه رسد به آن‏که تعریفِ حکومت مردم توسط مردم برای مردم در آن تمثیل گردیده باشد. در بخشی دیگر اما نیمی از ملت حق نداشتند به بالاترین رتبه نظامی دست یابند!
ما افغان ها هم‏چنان مدرنترین دموکراسی که آن را "لیبرال دموکراسی" می نامند یک بار دیگر هم تجربه کردیم. امریکا در اوایل قرن بیست و یک با شعارِ آزادی و دموکراسی وارد افغانستان شد، میلیون ها دالر صرفِ بازسازی و نوسازی این کشور گردید. بسیاری از پسران و دختران راهی مکتب و دانشگاهها شدند. در ابتدا گفته شد تامین امنیت از اولویت دولت و یک‏صدوپنجاه هزار نیروی خارجی است. رسانه ها بگونه گسترده به فعالیت آغاز نمودند که تاکنون هم یکی از مهمترین دستآوردهای یک‏ ونیم دهه گذشته را گسترش رسانه ها عنوان می نمایند. ولی در نهایت با این دموکراسی چه کردیم و در حال حاضر چه را در دست داریم؟
روزانه ده ها نوع خشونت و تجاوز از سرتاسر افغانستان گزارش می شود. جوانان-اکثراً نسل تحصیلکرده- به دنبال یافتن کار از راه های پر خطر و دشوار، راهی کشورهای خارج می شوند. بد امنی روزبه روز زبانه می کشد، گویی که افغانستان میدان کشمکش های دایمی قدرت ها عرضِ اندام کرده است.
عده یی از رهبران در داخل حکومت از نشرات مبتذل در برخی رسانه های تصویری شکایت دارند. واقعاً درین کشور هیچ مرز میان فرهنگ و ارزشهای مردم و سایر ارزشها و فرهنگهای بیگانه وجود ندارد، بسان آن‏که ما از خود بیگانه ایم!
گذشته از مشکلات مردم و جامعه، دولت و ساختارهای آن نامشروع و فاقد اعتبار قانونی اند، همان قانونی که مبنای هر عمل‏کرد در ساختاری حکومت‏داری آن را بوجود آورده اند.
از روی عقلانیت چگونه دشوار است که بگویم: این چه نوع دموکراسی است که در عصر یونان تفاوت میان مردم جامعه(طبقات) را می پذیرفت و در عصر روشنگری اروپا، دولت های دیکتاتور و استعماری را در آغوش داشت و در عصر ما روزانه هزاران انسان را در سراسر جهان همراه با پیشرفته ترین وسایل دست داشته اش به کام مرگ می کشاند، و سرانجام در کشور ما این آشفته بازارِ دموکراسی را رستاخیز غرب وارده نموده و نهادهای نامشروع دولتی به آن روح و جان بخشیده است. بناءاً به چه چیزی از آن افتخار باید کرد؟!

منابع

۱- پولادی، داکتر کمال ۱۳۸۲هـ.ش؛ تاریخ اندیشه سیاسی در غرب، جلد اول سال؛ ص ۳۷
۲- http://۹۲.persianblog.ir/tag ۲۴.۱۲.۱۳۹۰هـ.ش

سیف الدین سدید احمدی/ نویسنده و استاد دانشگاه
ارسالی به خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین