۰
لیون:

کمک های امریکا به افغانستان، مشروط به امضای توافقنامه امنیتی است

شنبه ۴ عقرب ۱۳۹۲ ساعت ۰۷:۳۴
رییس کمیته خدمات نظامی مجلس سنای امریکا اظهار داشته که ادامه کمک های امریکا به افغانستان مشروط به امضای توافقنامه امنیتی میان دو کشور می باشد.
کمک های امریکا به افغانستان، مشروط به امضای توافقنامه امنیتی است
رییس کمیته خدمات نظامی مجلس سنای امریکا اظهار داشته که ادامه کمک های امریکا به افغانستان مشروط به امضای توافقنامه امنیتی میان دو کشور می باشد.
کارل لیون رییس کمیته ی خدمات نظامی مجلس سنای امریکا که چندی پیش با رییس جمهور کرزی در افغانستان ملاقات داشت گفته است که عدم امضای توافقنامه ی امنیتی و دفاعی میان کابل ــ واشنگتن سبب قطع کمک های امریکا به افغانستان خواهد شد.
لیون همچنین با رد انتقادهای کرزی از برخی اقدامات مقامات امریکایی
سخنگوی ریاست جمهوری تصریح نموده است: " آمریکا می خواهد رییس جمهور ما در مورد تلفات غیرنظامیان و نیز در مورد انجام عملیات های نظامی در مناطق پرجمعیت کشور اظهار نظر نکند و در آخر با چشم بسته موافقتنامه امنیتی را امضا کند. همانگونه که این وظیفه رییس جمهور آمریکاست که منافع مردم خود را بخواهد، به همین ترتیب این وظیفه رییس جمهور افغانستان است که منافع کشور خود را حفظ کند."
گفته است که اظهارات آقای کرزی عموما برای ایجاد اعتماد میان دو کشور کمکی نمی کند.
در همین حال؛ دفتر ریاست جمهوری افغانستان این اظهارات سناتور امریکایی را رد نکرده و گفته است که افغانستان ضمن این که قدردان کمک های امریکا به این کشور می باشد؛ اما اولویت های خود را در این توافقنامه در نظر می گیرد.
ایمل فیضی سخنگوی ریاست جمهوری افغانستان گفته است که حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور از اولویت هایی می باشد که مردم افغانستان خواهان آن می باشند.
وی در مورد اظهارات سناتور امریکایی در مورد رییس جمهور کرزی نیز گفته است که امریکایی ها می خواهند که مقامات افغان در موضوعات مهم در مقابل آنان خاموشی اختیار نمایند.
سخنگوی ریاست جمهوری تصریح نموده است: " آمریکا می خواهد رییس جمهور ما در مورد تلفات غیرنظامیان و نیز در مورد انجام عملیات های نظامی در مناطق پرجمعیت کشور اظهار نظر نکند و در آخر با چشم بسته موافقتنامه امنیتی را امضا کند. همانگونه که این وظیفه رییس جمهور آمریکاست که منافع مردم خود را بخواهد، به همین ترتیب این وظیفه رییس جمهور افغانستان است که منافع کشور خود را حفظ کند."
گفتنی است که بحث روی امضای توافقنامه ای امنیتی از چند ماه بدین سو، با جدیت جریان داشته و قرار است که به زودی مقامات افغان لویه جرگه ای را به خاطر مشورت دهی در این مورد تدویر نماید.
خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


رضا مهسا
تقابل این دو دیدگاه ریشه در سوراخ دعا گم کردن هر دو دوست فرهیخته ما دارد بودا هرچی باشد فریادی از حنجره تلخ یک عمر محرومیت است بودا تو تالیتاریست است که بین دموکراسی و تبار گرایی گیر کرده است چنانچه تقدس انگاری وی در قبال مردان بزرگ هزاره چون مزاری بر همگان مسبوق است روند گذار از بنیادگرایی قومی و تباری در افغانستان خم و پیچ های خودش را دارد که هریکی در خم ان و ان دیگری در پیچ ان گیر می دهد .
و از طرف دیگر ثاقب هم مصداق کر علی ما فر است گاها بی باکانه بر شونیزم می تازد و گاهی هم ادا و اطوار یک دموکرات و لیبرال را در می اورد گاهی از پلورالیسم قومی حمایت می کند و گاهی هم احساسات تباری و قومی اش را در بستر ارمان های مسعود اشباع میسازد و از احتلام قومی اش می کیفد .
ثاقب از جنایات جنگی و قتل عام های دشت لیلی سخن می کند که دوستم در ان نقش داشت.
ایا این ثاقب عزیز ما تهور و جرئت پرده برداشتن از جنایات مسعود و ....... تاجکی را دارد . و یا بودای عزیز که از نیروانا و بودهی و از اندیشه های بودایی سخن می کند ایا می تواند جنایات هزاره ها را بپذیرد هرگز .
پس این روشنفکران ما ژست می گیرند و ادا در می اورند و چانته روشنفکری شان تهی از معیار های روشنفکری است .
nasrat
درست است که دوستم یک جنگ سالار است ولی او این جنگها را فقط به خاطر ازادی وطن انجام داده است نی به خاطر قدرت دوم اینکه اگر دوستم به دلیل قتل و جنگ و جنایت ناقص حقوق بشر است از نظر شما مسعود شما که عامل تمام جنگهای داخلی است خاص به خاطر قدرت میلیونها انسان را قتل عام کرد امروز تو که خود را طرفدار حقوق بشر میگیری چرا از کسی تجلیل میکنی که عاملی تمام بدبختی های سه دهه ای اخیر است . این مسعود بودکه مردم افغانستان با این روز بیچارگی امروز دست و پنجه نرم میکنند شما که ازدیگران میگوید کمی از خود هم بگوید تا ما هم بدانیم که جناب شما از جنگ سالاران و ناقصین حقوق بشر خوش نمی اید مخواهد رویشان را سیا کنند نی مسعود را قهرمان مولی و دیگران را جنگ سالار بینامید تشکر امید رنجیده خاطر نشوید
عبدالبصیر
من با مطالعۀ عنوان و مقدمۀ متن فوق، محتوا و پیام اصلی آن را در یافتم؛ لذا قسمت یاد داشت های آقای بودا را خوانده، به آنها اکتفا کردم و چنین نتیجه گرفتم. اینکه جزئیات نوشتار آقای ثاقب چه چیزی بوده است سرجایش، اما ادبیات و نقد آقای بودا را علمی و بیطرفانه نیافتم. نقد ایشان به من اینگونه القا شد که آقای بودا طرفدار سرسخت شخص آقای دوستم است، تا اینکه طرف دار ترک تباری باشد. در این نقد خود، تلاش کرده است تا بیشتر از شخص دوستم دفاع کرده و او را برحق جلوه دهد. طرف داری از ترک، یا تاجیک یا هر قومی دیگری که باشد، می تواند توجیه منطقی داشته باشد اما اینکه یک قوم را در یک شخصیت خلاصه نمود و بعد کوشش کرد تا تمام محاسن آن قوم را به شخص نسبت داد، فکر می کنم کار علمی نبوده و ویژگی نقد بی طرفانه نیست. شخصیت آقای دوستم جدا از محاسن قوم ازبک است. و عدالت همیشه اعمال و کردار شخص را در ترازو می گذارد نه کردار و رفتار قوم را. قطع نظر از اینکه واقعا عقیدۀ آقای بودا نسبت به شخصیت آقای دوستم چیست، اما نوشتار و ادبیات نوشتاری وی، چنین حسی برای منِ خواننده داشت و از همین رو علاقۀ به خواندن تمام مطلب نگرفتم.
عاقله
بسیار جالب است که اقای ثاقب جناب بودا را محکوم به طرفداری از شخص دوستم نموده است در حالیکه فرد اهمیتی در این نوشتار ندارد مهم جامعه ازبک است. همانگونه که دیگر اقوام از رهبران جنگ سالار خود حمایت میکنند و کسی ان را ناقض حقوق بشر و دموکراسی و خلاف عدالت طلبی نمیداند جامعه ازبک هم حق دارد حامی رهبر خود باشد دوستم و یا هر کسی که باشد . صحبت اقای ثاقب زمانی میتواند درست باشد که همه جنگ سالاران به یک چشم دیده شوند. نه اینکه یکی مقام ملی داشته باشد و دیگری خائن ملی تلقی گردد.
ناصر
خانم محترم عاقله جان!
یک چیزی که حقیقت دارد و غیر قابل انکار است را می خواهم برایت بکویم
اینکه شما به نظر من آقای جنرال دوستم و امثالش را نباید مقتدای خودتان بدانید ما و هر کسی دگر که افکار شان انسانیت محوری است به برادران ازبک خود و همچنان به تمام اقوام احترام داریم اما به شخص جنرال دوستم به دلایل فراوان هیچگونه ارزشی نمی توانیم بدهیم چون لیاقتش را ندارد و او کسی است که اولا دایم الخمر و دگر اینکه اندیشه ندارد! اندیشه او ساماندهی شده از دگران است پس شما هم نباید مردم شریف و بلند مقام ازبک را با نسبت دادن پیروی از دوستم تحقیر کنید
Haidari
Netherlands
ا قای ثا قیب،
این ز بان توهین و تحقیر را که شما درمورید جنرال دوستم به کا رمیگر ید، اساس شان ، یگ اندیشه ای ازبیک ستیزیست. چون جنرال دوستم امروز سمبول ازبیک است .
هم سوئ و هم صدای تان با جلا ا لدین حقانی و مولا عمر، این خود خط بطلانست بر اد عای روشن فکر بودن تان.
از نوشته ها ی تان چنین استنباد میشود، که شما کوچکترین اعتقاد به عدالت اجتماعی
ندارید. و استناد تان به جملات از نویسنده گان خا رجی و کپی کردن ازان : خواسته ای که
معلومات خود را به روخ این و ان بکشانی . این هم یگ دلیل از نا با لغ بودن تان است.
فرهنگ
لازم ندانستم چیزی بنویسم! این ثاقب در حدی نوشته نمی تواند که ما نوشته بودا را با او مقایسه کنیم!
فرهاد
United States
هزاره ارتباطی با ترک ندارد. کهن‌ترین واژگان زبان فارسی و اوستایی در گویش هزارگی یافت می شود. اگر نوع و رنگ چهره ملاک باشد، هزاره به تبتی‌ها نزدیک‌ترند تا به ترکان ازبک!
امین جان
Pakistan
کاش نظر و مقاله احمد نوید راجع به دوستم و ساعی را هم می آوردید
تحت عنوان : کله های چهل خون در حال زورآزمایی!
ناصر
تشخیص شما عین واقعیت است
رضا راد
United States
در چند و چون نقد (در باب انچه این چند روز از آقای اسد بودا و آقای عبدالشهید ثاقب خواندم)
رضا راد
چند نکته درباره ی این نوشته:
الف. ترتیب ذکر نام دو نویسنده در بندهای متفاوت اینجا بر اساس این معیارها می باشد: حروف الفبا، زمان ارایه متن اول، نقد و پادنقدها، توالی طرح مفاهیم مورد نظر این نوشته در دو متن و ماهیت نظرات (تابعیت و کلیت).
ب. پیش از این، به جز متون تحلیلی "آرایش ها و صف بندی های تازه قومی در افغانستان" ، "عدالت ژاژگون" و پاد نقدهای آخر ثاقب و بودا هیچ اثر دیگری از هر دو طرف نخوانده ام.
پ. این نوشته به هیچ وجه در مقام نشان دادنِ بَرَنده ی این بحث نیست. و من هم، نه دوست شان هستم و نه دشمن شان.
ت. و دوستان دیگری هم که این متن را می خوانند (همان طور که نوشته های بودا و ثاقب را خواندند) من نه به شهرت رسیدن از راه نقد بر نوشته های دیگران را کار بدی می دانم و نه ورود به نزاعی که به آن دعوت نشده ام را. ناگفته نماند سعی می کنم آن گونه بنویسم که فقط اهلش بتواند بخواند نه آنانیکه برایم فحش بفرستند یا تملق.
*****
در چند و چون نقد
بدون مقدمه آغاز می کنم به تقسیم مفاهیمی که قرار است بگویم:
الف. نقد چیست؟ چرا نقد می کنیم؟
ب. چند عرف در نقد امروز
پ. پادنقد
ت. اگر به جای شما بودم...
****
الف. نقد
زیاد با روش جستجوی معنای واژه و تاریخچه ی آن خوب نیستم. به این مسئله که نقدِ خوب (مدح) داریم و نقدِ بد (عیب یابی) هم، اینجا زیاد کاری ندارم. برویم سر اصل مطلب.
خلاصه ترین چیزی که می شود در باب نقد گفت این است که نظرِ یک شخص بر نکته های موازی نه اما یکسان با افکارش، متفاوت، متضاد، ذکر نشده و اضافی یک اثر، نقد آن اثراست. اظهار نظر بر نکته های مساوی به نظر من نقد نیستند، بلکه آنها را تکرار تاکیدی، تمهیدی یا سرقت جانمایه می خوانم.
چرا نقد می کنیم؟
خیلی مایلم پاسخ بودا و ثاقب را به این پرسش (به ویژه در باب نوشته های اخیرشان) بدانم. زیرا آن وقت ریشه یابی علمی تری می شود از نوشته هایشان کرد.
ما نقد می کنیم تا بگوییم نوشته ی شما درست نیست؟ ما نقد می کنیم تا بگوییم ما بیشتر بلدیم؟ عذاب وجدان می گیریم اگر لال بمانیم و بگذاریم هر کسی هر چیزی دلش خواست بگوید؟ باید از قلممان برای دفاع از باورهایمان استفاده کنیم؟ می خواهیم با نقد یک چیز جدید بگوییم؟ نوشته ی آنها را سمت بدهیم؟ تمرین نگارش می کنیم؟ قلم-رفیق* می یابیم؟ ووو می شود ده سوال دیگر نوشت که خود پاسخی اند...
فقط این را بگویم که نقد می کنیم چون می توانیم و به آن نیاز داریم. منظورم هم این است که تفلسف، توانایی ذاتی ماست. و خردورزی نا متعهد* (فلسفه) بر نقد زنده است. ما برای آموختن و آموزاندن نیاز داریم نقد کنیم. همان طور که آب می نوشیم، می خوابیم و می خوریم به نقد نیاز داریم. شاید بیشتر ازآنها. حکایت همان موج است و آرام نگرفتن. حال اینکه چرا باید آموزاند به این بر میگردد که نیت مان از زیستن چیست؟ می خواهیم آنچه را که می دانیم درست است، دیگران هم بدانند. می خواهیم جمعی را از تاریکی در بیاوریم و به سمتی که ما فکر می کنیم روشن است هدایت کنیم. شاید هم هیچکدام. ما نقد می کنیم چون از این راه پول در می آوریم، اعتبار کسب می کنیم! اما من دوست دارم بگویم ما نقد می کنیم چون باید نقد کنیم. حالا بروید و حرف های مرا ریشه یابی کنید. ببینید من چرا نقد می کنم؟
پس نقد از راه تحلیلِ اشتباهاتِ دیگران به آموزاندن می پردازد. چقدر ما با نقدهای مان می آموزانیم؟ چقدر زبان ما مثل آموزگارهاست، ادبیات ما، نوع خردورزیِ ما؟
ب. عرف هایی در نقد امروز
عقده ای، کودک، عصبی، ژاژ، ناشی، نابخرد، سطحی بین، بیش از حد بدبین، متملقِ دیگری، گیج، بیست پهلو ووو خیلی صفت های دیگر که یا مستقیم و ناسزاگونه و یا ضمنی و حق به جانب استفاده می کنند تا....راستش بهتر است این "تا" را نگویم...اما بگذارید بگویم ما از این اوصاف استفاده می کنیم تا به نوشته ی دیگران (و بیشتر از به نوشته ی دیگران، به شخص خودشان) نمره بدهیم، خواننده ی موافق عام پیدا کنیم، تعدادی هم مخالف که خود نوعی تبلیغ است، به اصطلاح کشتی گیرها ضربه فنی کنیم، تاکید بر عمق جهالت و نادرستی نویسنده، چسباندن او به سمتی و خنثا کردن تلاش فلسفی او برای آموزاندن به این وسیله. این اولین و مرسوم ترین عرف بازار نقد این روزهاست. من در این باب باید بگویم کسانی که با احساسات می نویسند و کسانی که با عقل گرایی می نویسند در این وجه متمایز می شوند. یک چیز دیگر که نباید یادم برود این است: همدیگر را دوست، عزیز، برادر و خواهر و دانا و استاد می خوانیم اما بعدش ....
رسم دیگر نقد که این روزها، جان از نقد می ستاند، ادله ی به ظاهر مربوط و در باطن نامربوط است. یکی به من بگوید این که سیب در باغهای تهران می روید، چه ربطی به انار قندهار دارد؟ می دانم هر دو میوه اند و آن دو هم دو شهر، از دو کشور همسایه، مشکل عقیدتی هم دارند. اما اکثریت کشاورزان تهرانی به جز ضرب المثل مشهور "مگر می خواهی به سفر قندهار بروی!" هیچ چیز دیگری از این شهر نمی دانند و قندهاری ها هم که فکر نمی کنم زیاد با این شهر آشنایی داشته باشند. ای کاش به نوشته هایمان با عینک ریاضی ببینیم. ببینیم جملات مان چقدر در عینِ پیوستگیِ معنا، ما را به حاصل می رسانند؟؟ اگر امتحان معکوس بگیریم و یک عامل جمع را از حاصل تفریق کنیم به عامل دیگر می رسیم؟
سخن کوتاه کنم، عرف آخری که می خواهم بگویم این است که تسلیم نمی شویم. شعار کثرت گرایی می دهیم اما نه تنها اینکه در نوشته ی مان بویی از تساهل و تسامح نیست بلکه حرف حساب را هم قبول نمی کنیم. خود دانید دیگر...
پ.پادنقد
این واژه را جای دیگری ندیدم اما فکر می کنم برای نقدِ نقد یا پاسخ به نقد واژه ی بدی نیست. ما پادنقد می نویسیم که متن یا نقد خودمان را توجیه کنیم یا اینکه نقد نوشته شده توسط دیگری را نقد کنیم (با توجه به آنچه در ماهیت نقد گفته شد) نه برای اینکه بی ادبی های نقاد را پاسخ بدهیم وگرنه پادنقد همان جواب فحش است. وقت خواننده را با تلاش برای ثبوت اینکه چه کسی کودک است، چه کسی ناشی است وووو این طور بحث ها گرفتن، جفا به خواننده است. کسی که به من فحش می دهد به او میگویم این هدیه را نمی توانم از شما قبول کنم. و اگر کسی هدیه ای را قبول نکند صاحب آصلی هدیه چه کسی خواهد بود؟*
ت. اگر به جای شما بودم...
اگر به جای ثاقب بودم، در نوشته ی اولم سعی می کردم پیش بینیِ تجمیعِ دو قوم را در صورت اتحادِ دو قوم دیگر، کمی دیالکتیک تر بیان کنم. و برای اعلامِ پی آمدِ عدالت طلبیِ تجمیع آن دو قوم، به یک یا دو متغیر (که آنها هم واضح بیان نشدند) بسنده نمی کردم.
اگر به جای بودا بودم، از "خارجی هایی که به کابل سفر می کنند....تا....از پاکستان وارد کند" را نمی نوشتم. (همان عینک ریاضی)
اگر به جای ثاقب بودم، به جای هجوم به یک شخص (با ادله های تاریخی که در افغانستان نمی شود به تمام شان اعتماد کرد) به چانه زنی های موجود این شخص با دولت مرکزی، هم پیمانانش که از درجات مختلف وفاداری برخوردارند و چگونگی نفوذ اجتماعی این شخص در آینده ی آن منطقه ی جغرافیایی بحث می کردم، نه اینکه شخصیتش چطورست، تاریخش چطور بوده و چگونه به قدرت رسیده. (این روش غلط نیست که ما از گذشته ی دیگران درس بگیریم و بر آنها قضاوت کنیم اما همیشه هم درست نیست)
اگر به جای ثاقب بودم، نقدم را با اسم نویسنده ها و نظریاتشان که نیاز به توضیح دارد و در بعضی موارد کمی از بحث اصلی خارج می شوند نمی نوشتم.
اگر به جای بودا بودم، از روش سوال بیانی کمتر استفاده می کردم مخصوصن زمانی که سوال بیانی کنایی هستند. تبعات و معانی زیر پوستی اش کمی به حق به جانب دانستن خودمان می گراید.
در پایان
سپاس از اینکه خواندید.
حسین علی
United States
اشتباه آقای ثاقب گرامی اینست که نباید یک بحث سیاسی، جامعه شناسی و مردم شناسی را که می بایست به یک سنتیز می رسید با آقای اسد بودا که توانایی همچو مباحث را ندارد آغاز می کرد، از موضع گیری آقای بودا و پیام های همتبار وی به وضاحت بر میآید که بحث را به بیراهه یا مغلطه کشانده است، آقای بودا چون هنرمند اند تاریخ یک کشور را به همان صنعت قرون وسطایی قالین و ریسیدن پشم گره می زند، ای کاش می توانست ظرافت نقش قالین مردم هرات و فرخار را نیز دیده می توانست، ای کاش جای نقش قالین اوزبیکی به ستم تاریخی اربابان قالین بر زنان شان توجه می کرد که همان ارباب اوزبیک چندین زن را به عنوان ابزار تولید به عقد نکاح خود در می آورد تا سالها در پشت گارگاه قالین بافی، قامت شان خمیده و به امراض سل و سیاه زخم( شاربون) که از پشم گوسفند می گیرند زندگی را پدرود بگویند و دختر قالین باف دیگری را نکاح نموده وارد گارگاه قالین بافی می نمایند، به عنوان ابزار تولید٠ ، این از همان نوع ستمی است که جنرال دوستم بر دیگران روا می دارد، اما آقای بودا علیه ستم حرف نمی زند و می گوید فارسی زبان ها خطِ نستعلیق و میناتور را مدیون ترک هاست، آقای بودای گرامی من اندکی درمورد هنر میناتور مطالعه دارم، هنر میناتور از چین به هرات امد و باز میناتور و خط نستعلیق به ستمگری وبیرحمی دوستم چه پیوند دارد ؟ آیا مولانا بلخی ،سنایی ، بوعلی سینا، رابعه بلخی، عنصری، بیتاب، باختری، محمودی، غبار، تمام مشروطه خواهان و آزایخواهان، نویسندگان و هنرمندان آواز افغانستان ترک تبار بودند و سهمی در آفرینش های هنری نداشتند؟
آقای بودا و همتباران وی که از یک عقدۀ حقارت تاریخی رنج می برند و من به محمد گل مومند و امیر عبدالرحمن و نادر غدار و دیگرانش نفرین می فرستم، اما راه درمان عقده توهین به احمدشاه مسعود نیست چون مسعود نه پیرو اخند های ایران بود و نه پیرو وهابی های پاکستان، و آغازگر کربلای هزاره ها( افشار) هم سیاف و انور دنگر بود که برادران هزاره در پارلمان برای سیاف رأی ریختند و مزاری هم فرشته نبود ومردم هنوز رقص آتش و میخ کوبیدنهای حزب وحدت را فراموش نکرده اند، اگر بت بامیان را که قبل از آمدن چنگیز و بازماندگانش، تاجیکان بامیان ساخته بودند، طالبان ویران نمود، حزب وحدت قصر دارالامان را ویران کرد٠
به اصالت ازوبیکان یا ترک تباران در شمال کشور درکنار تاجیکان شکی ندارم و هر دو سنی مذهب اند اما یک چیز را آقای بودا نگفت، که هزاره ها که چه وقت ترک تبار شدند، مگر چنگیز ترک تبار بود؟
رضا
من ضمن که نوشته دونویسنده را خوانده ونظریات دوستان مان را نیز به دقت مطالطه کردم هر کدام شان قضاوت های شان را درمورد داشتند ولی بعضی ها واقعا دو آتشه حرکت میکند به جای این که نقد کند ویا نظر ی داشته باشد، نمیدانم این دوست من که قبل از من در اینجاه چندی نوشته کرده که جز خوش خودش بیاید دیگر فکر نمیکنم جز خنده ولعنت برائی شان نام خوده هم مستعار حسین علی مانده است آقای حسین علی اگر تو واقعا حسین علی هستی نه از آن بدل ها و سرسپردگان ویا نوکران اولا بگو تو ثابت میتونی که تو از اولاد چنگیز، آن دژخیم آن ابر مرد آن دلاور آن خون آشام آن شجاع آن بی رحم آن قدرت مندی قسی ودر نتیجه آن فاتح هستی ؟ که نه دیگر این که کسی به احمد شاه توهین نکرده است اگر هم چیز ی گفته
فکر میکنم حق سخن را أدانکرده است همین احمد شاه بود که امروز مردم صدمه هژمونی اش را میبیند حتی تاجیک، تاجیک ها به نظر من مردمان نسبتا صادق بودند امااین که شماه گفته اید بود بامیان را درست کرده است سخت در اشتباه هستید آن بی نهایت قدامت تارخی چندین هزار ساله دارد که به دوران های بودیسم وخیلی ها چیش بر میگردد، با کمال تاسف با به قدرت رسیدن شخص که من مطمئین هم همیشه گورش آتش باران است کمی روحیه شیطنت را به تاجیکان یاد داد دیگر شماه از رقص مرده نمیدانم میخ کوب بیدن ها یاد کردید وآن را هم نسبت دادید به مزاری، من به شماه توصیه میکنم که اگر در این جاه زندگی میکنید و یا بنائی زنگی را دارید کمی باواقعیت ها آشنا شوید خوبست از سیاف کسی گیله ندارد چون یک سرسخت وهابی ودشمن سرسخت بشریت بوده و است ولی خیلی سخت است که دشمن پنهانی در لباس دوست ظاهر شود این را خود پیامبر هم گفته است من از منافقین بد تر ازکفار پیشتر هراس دارم مسعود که امروز ازش یک قهرمان ساخته این گونه بود وقت وقت در سدد قدرت شد فرمان شماره یک صادر کرد که غرب کابل ویران گردد وهیج چزی سالم نماند باز میگیم سلام به وهابی که حد اقل فرمان شماره یک صادر نکرد وه دشمن بشریت است به مسئله قصر اشاره کنم در آن شورائی نظار چریک های مسود پایگاه داشتند که بافرمان شماره یک آمر تاراج قتل عام نابود کردن از آن جاه شروع میشد که آن را هم در حقیقت آن جهنمی ویران کرد یا حد احقل باعث ویرانی اش گشت امید وارم کسی از روی احساسات به کسی توهین نکند ویا قضاوت بی ودروغ هر آن چه دارید به اساس مدرک باشد ماه قبول داریم به کسی هم بر نخورد با احترام
بلخی
رضا جان! در آغاز نوشته توصیه میکنی که آنها به جای نقد دو آتشه حرکت میکنند، اما بعد خودت همان کاری را انجام میدهی و چیزی را می نویسی که دیگران را از آن منع میکی. عجب انصاف و قضاوتی و عجب روشنفکری! چند نکته را برایت می نویسم:
1- تو سیافرا وهابی میگویی که گله ای به قول تو از او نیست، چون وهابی است. یعنی وهابی که بسیار بد، شریر، و نادرست است. قضاوت تو در مورد بد بودن و نادرست بودن وهابی طبیعی است که از زاویه اسلام است. زیرا اگر و مسلمان نباشی در مجموع اسلام قابل قبول نیست برایت دیگر شیعه و وهابی ندارد. اما اگر از همین زاویه بسوی وهابی و شیعه نگاه کنی، به این حقیقت باید پی ببری که آنچه را تو وهابی می گویی همان اسلام راستین و درست است. اما شیعه نه تنها که اسلام نیست و شیعیان مسلمان نیستند، بلکه مشرک و دشمن اسلام هم هستند. شیعه سراپا دروغ، خرافات و مزخرفات است. امام زمان آن یک افسانه و دروغی بیش نیست و امام های دیگر آن نیز آدم های عادی مثل خودت بودند و جنگ آنها بر سر قدرت میان قبایل عرب بود.
2- عامل ویرانی غرب کابل نه مسعود که مزاری بود. او یک آدم لجوج، بی خردو وحشی بود که ظلم بسیاری بر سر مردم کرد. جنایات مزاری را خوب مد نظر بگیر و مطالعه و تحقیق کن که د رغرب کابل چه کرد و با دیگر شیعیان چه کرد.
rvp.1373
Iran, Islamic Republic of
ازنظرمن موضع رییس جمهور کرزی یک موضع کاملن استراتزیک ودر این بازه زمانی بسیار لازم وخواسته های ایشان همان خواسته های مات است
مولوی
Iran, Islamic Republic of
برادران و خواهران مسلمان من به نظر من آمریکا هر کجا, جای پایی پیدا کرد بدنبال تفرقه افکنی و تجزیه آن سرزمین است. عراق امروز عملاً چند پاره شده و سه کشور است (بخشی شیعیان عرب, بخشی سنیان عرب و بخشی کردها). در سوریه هم دنبال این سناریو هستند و خدا نیاورد و با همت مردمان پاک افغانستان نیز نخواهد آورد که آنها این کشور عزیز را .... کنند. سلام من بر پشتون, تاجیک, ترک و ... افغانستان. هر کجا ندای دوئیت و قوم پرستی دیدید آنجا شیطان حاظر است. ما افتخار می کنیم که مسلمانیم و در دین ما قومیت, رنگ, زبان و .... جای ندارد.
امیرحسین
Iran, Islamic Republic of
همه مسلمانان از جمله شیعه و سنی باید وظیفه بدانند که هم نسبت به تهدید تفرقه و اختلاف از سوی وهابیت و سلفی ها و منافقین هوشیار باشند و هم متحد در راستای روشنگری نسبت به این وابستگان و منحرفین در جهان اسلام باشند که انشاءالله منزوی شوند .
غلام رسول
آقای کرزی به اصطلاح به آبخورخودلگدمیزندومنافع ملت افغانستان راپایمال میکند
پربازدیدترین