شماری از باشندگان ولایت پروان میگویندکه با هر نوع تصمیمی برای توزیع شناسنامه به کوچیها مخالف اند و به هیچ شخص و گروهی اجازه نمیدهند که دست به توزیع شناسنامه برای کوچیها در این ولایت بزند.
این مخالفتها طی یک گردهمایی در برابر والی پروان پس از آن اوج گرفته است که اینجینر محمدعاصم، والی پروان با فرستادن نامۀ رسمی به مدیریت ثبت احوال و نفوس، جواز توزیع ۸۳ شناسنامه به کوچیهای منطقۀ قلعۀ نصرو ولسوالی بگرام را صادرکرد.
وحیدکوهستانی، مدیر ثبت احوال و نفوس پروان در حاشیه این گردهمایی به
خبرگزاری جمهور گفت: "از سالها به اینسو با فشارهای همهجانبه برای توزیع شناسنامه به کوچیها روبه رو هستیم، با فرستادن نامۀ رسمی به مدیریت ثبت احوال ونفوس، جواز توزیع ۸۳ شناسنامه به کوچیهای از سوی والی پروان، صادر شده که این مشکل جدیتر شده است".
به گفتۀ آقای کوهستانی، توزیع شناسنامه به کوچیها «خلاف قانون است».
او میگوید، افرادی که قرار است به نام کوچی شناسنامه به دست بیاورند، نه کوچی اند و نه پیشینهیی در این ولایت دارند که بر بنیاد آن از ادارۀ ثبت احوال و نفوس شناسنامه بگیرند.
معترضان میگویند که کوچیها هیچ زمانی در پروان سکونت نداشته اند و اکنون شماری با استفاده از نام کوچی میخواهند پروان را نا امن کرده و این گونه به اهداف شان برسند.
عبدالظاهر سالنگی، عضو شورای ولایتی پروان میگوید که این موضوع تازه ای نیست و از ده سال به اینسو شماری در تلاش توزیع شناسنامه به کوچیها در این ولایت هستند. به گفتۀ آقای سالنگی، این قضیه از همان آوان تا حال با مخالفت شورای ولایتی، باشندگان و حکومت محلی روبهروست، اما تلاشها برای توزیع شناسنامه همچنان ادامه دارد.
با این همه، معترضان فیصله کردند که اگر والی پروان تصمیم خود را به خاطر توزیع شناسنامه به کوچیها تغییر ندهد، آنان دست به اعتراضات گستردهتر خواهند زد.
خواستیم در این باره نظر والی پروان را با خود داشته باشیم، اما با وجود تماسهای مکرر به معاونیت و دفتر والی موفق نشدیم.
خبرگزاری جمهور- ولایت پروان
همين ٱدم و بانو اش از خاطر حق استقلال خود و از خاطر يک دانه گندم بى خانه و بى کاشانه شد و از فردوس برين و ستان آموزشى خداوند رانده گرديد. پرديس ويا فردوس باغ معنى مى دهد.
از همان آوان دو پديده بوجود آمد يکى شهر سازى > شهر نشينى با کشت دانه گندم (فرهنگ کشاورزى = ارگى کلچر, ارگى کلتور) در کنار رودخانه هاى بزرگ واقع «بین النهرین», دجله و فرات , نيل , سهند يا Indus , آمو Oxsus آباد شدند.
مدينه ها (به عربى شهر ها)
ديگرى آوردن آب به وسيله کاريز و يا قنات سازى براى شهر سازى بود که در ايران زمين از آن استفاده مى شد.
در زمان کوروش و دارا ها (داريوش ها) فرهنگ و صعنت کندن کاريز و معمارى شاه چاه ها چاه ها, مخزن ها و عردها , چاهلک ها و چاه پلها ,پلچه هاى گنبدگونه به اوج خود رسيده بود.
به پش آب رفتن و آب را توسط سرشيبى زمين به پيش خود آوردن فرق دارد. هخامنيشيان, اولين تمدن امپراطورى بود که ارزش آب را دانستند و آب را در زير زمين به گردش وجريان انداختن بدون که آب با نور سوزان خورشيد به گاز مبدل وخشک شود. اين اولين گامهاى ضد کوچى گرى ويا سکونت شهرنيشيى آدميزاد بود.
در کل پشته ايران زمين از "شام تا کاشغر از سهند تا خجند" يکصد هزار کاريز با صدها فرسنگ تونل زير زمينى وجود داشت که از آن تقريبا ٤٠ هزار قنات در مادر کشور ايران و درحدود ١٠هزار کاريز در کشور جداشده از ايران به نام "ستان" افغان همين اکنون وجود دارند.
در حال حاضر در کشور ايران حدود ٤٠٠٠٠ قنات به طول ٢٧٢٠٠٠ كيلومتر وجود دارد كه فقط در استان خراسان ٧٢٣٠ رشته قنات با آبدهي ١٨٥٠٠٠٠٠٠٠ سانتي متر مكعب در ثانيه وجود دارد يعني ٩ برابر ذخيرهی سد كرج و ١٤٠ برابر ذخيرهی سد طرق. در تهران، دست كم ٣٠٠ رشته قنات شناخته شده، خفتهاند كه طول بعضي از آنها به ١٨٠٠٠ متر ميرسد.
در سال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ یک تحقیق از سوی وزارت انکشاف دهات حاکمان افغان صورت گرفت که بر اساس آن از جمله ۹ هزارو ۵ صد کاریز ۳ هزار و ۵ صد کاریز طی دو سال خشک شدند.
اين ۳ هزار و ۵ صد کاریز در زمانى خشک شدند که طالبان پاکستانى از ستان رانده شده بودند و طالبان امريکايى با نکتايى و بدون نکتايى در کشور با منابع سرشار آبى کشور حتى کاريز صافى انجام ندادند.
هدف از این پروژه ها جلوگيرى از بربريت و کوچ نمودن مردم بود و سرسبزى ستانهاى خشک و بدون ر ود در ايران زمين بود.
بسيارى از کاريزهاى مشهور زابلستان, سيستان و بويژه درکابلستان را حاکمان کوچى پرست تخريب کردند. زيادترين تخريب فرهنگ و آثار پارسى و غير پشتونى از سوى غلام محمد فرهاد وردکى صورت گرفت همين کوچ کرده از چک وردک شهر باستانى کابل را و بازارهاى چارسطحه وکاريزهاى شهر کابل را آوار نمود
به عنوان يک فرد سرزمين مهراب و رستم و تهمينه اعلام مى کنم: که کليه کاريزهاى باقى مانده را به صفت ميراث فرهنگ شهرنشينى مردم اين حوزه فرهنگى درج گردد. و کليه کاريز ها را دوباره فعال سازد و جريان آبى که با مصرف اند در شيريانهاى زير زمينى روان مى شود به صدها بند سلطان و کجکى و سلمان خواهد شد!.
ضرورت تاريخى کوچى ها , عشایر ديگر, وجود ندارد. کوچى گرى و از يک سو به سوى ديگر رفتن با سرک ابريشم و ساختن کاروان سراها و بخدمات بازرگانى از بين رفت.
مخلوط کردن انديشه کوچى گرى با نظام بازرگانى باستانى بين کشورها سنتيز, مفکوره نادرست است.
بطور نمونه کوچى ها در فصل بهار به سرزمين هاى سبز مى آمدند و در مقابل پرداخت هيچ پول وماده اى از باغ و باغچه هاى مردم سبزه براى حيوانات وحش و چوب و گياه و ميوه جات مى گرفتند.
دولت هاى افغانستان آنها را اجازه انجام عمل کرد بربريت داده بودند. چون کوچى ها در فصل بهار به مناطق غير پشتون مى آيند و طالبان (عمدتا ازقوم و قبيله هاى پشتون ) هم به آدمکشى و انفجار و انتحار و اختطاف در بهار انجام مى دهند بدون شک که قوم احمدزى پشتون (کوچى ها عمدتا قوم احمدزى ) . کوچى با توب تفنگ و راکت!
با اجازه شما , کاريز هاى مهين خود را که از زمان پيشداديان اسفنديار و گشتاشب و بهمن و نوش آذر, افراساپ در و رودابه و سودابه کوروش و دارا و همه راد مردان و زنان فرزانه درج در آثاررودکى و دقيقى ناصرخسرو وفردوسى سنايى وفرخى تا جامى به عنوان ميراث فرهنگ شهرنشينى مردم اين سرزمين اعلام نمايم و از خود مردمان سازنده و نه از حکومت تقب تمنا کنم نماد ها ونهادها و ديگر پديده هاى شهروندى که بلخ باميانى و باميان سمنگانى , کابل و شيراز سمرکند دوباره تازه نمايند.بخصوص بازرگانهاى ملى پروژه ها را ميتوانند کمک نمايند که کاريزها را صاف وپخته کارى ودوباره سازى کنند.
حرکت به سوى باستان و دريافت هاى آن ونه حرکت به عقب وترويج فرهنگ وحشىگرى وکوچىگرى:کوچ کردن از يک کنج جنگل ويا کوه به سوى کنج ديگر شايان مردم پشتون نيست. تغير از يک مرحله تاريخى بسوى مرحله بلند تر نشان آدمى است.