«هدف فلسفه این نیست که به حقیقت درباره خودمان دست یابد، بلکه این است که با به پرسش کشیدن دایمی توافق فعلی و انداختن جریان گفتگو در مسیرهای تازه، استمرار گفتگو را حفظ کند»
دیوید آر. هیلی
امروز هنگامی که میخواستم نوشتهی یکی از دولتمردان دانشگاهی را نقد کنم، دوستی برایم پیشنهاد کرد که به موقعیتِ شغلی او نیز اشاره نموده و در پرتوِ آن، مقالهاش را ارزیابی و نقد نمایم. پیشنهاد وسوسهبرانگیزی بود. اغلب انسانها، از جمله خودم، از نگاه روحی و روانی، سهولتطلب میباشند و میخواهند سادهترین و کوتاهترین راه را برای نقد اندیشهها بپیمایند. مگر میتوان روش سادهتر و سهلتر از این برای نقد اندیشهها پیدا کرد؟ نه.
هرکسی در جایی کار میکند و از طریق آن امرار معیشیت مینماید. بر بنیاد این پیشنهاد، کافی است آدمی تا بیوگرافی و سوانح کاری کسی را بخواند و منابع امرار معیشت و ارتزاق او را پیدا کند، تا به عمق و پشتِپرده اندیشههای وی پی ببرد. وسوسهبرانگیزتر اینکه کارل مارکس هم گفته که بنیه اقتصادی آدمها تعیینکننده شعور اجتماعی شان نیز میباشد.
بنابراین، اگر این حرف نادرست میبود، فیلسوفی به بزرگی مارکس آن را بر زبان نمیآورد. حس تنبلیام گل کرد و وسوسه شدم که از این روش برای نقد اندیشههای آن دولتمرد دانشگاهی استفاده کنم، اما ناگهان یادم آمد که این روش چهاندازه فضای گفتگو در شبکههای اجتماعی را سمآلود ساخته و چهقدر باعث جدینگرفتن اندیشههایی گردیده است که باید جدی گرفته میشدند.
همین دیروز وقتی نوشتم که «آیا معاملهگری بد است؟»، برخیها به جای آنکه به استدلالهایم توجه کنند، به موقعیت شغلیام اشاره کردند و درباره آن یادداشتم، بحثناکرده به داوری نشستند.
با این یادآوری، از توسل به آن روش خودداری نموده و قلم را برداشتم که بنویسم مارکس غلط کرده. زیربنا خواندن نان و روبناتلقیکردن اندیشه، باعث میشود که آدمها هیچگاهی اندیشههای کسی را جدی نگرفته و گفتگو را بیفایده خوانده و جامعه را بدبینی و بیاعتمادی فرا بگیرد و در نتیجه، خشونت، حاکم گردد و دموکراسی رخت سفر بربندد. هانا آرنت درست میفرماید که در جایی که سکوت حکمفرما باشد، خشونت حاکم خواهد شد.
شاید یکی از علل اعتقاد مارکسیستها به خشونت، همین بیمهری به اندیشهها و روبناخواندن آنها و بیهودهدانستن «گفتگو» باشد. مارکس میگفت: «خشونت، قابله تاریخ است».
به هرصورت، اگر دغدغه گذار به دموکراسی و مردمسالاری را داریم و میخواهیم در یک جامعه عاری از ستیز و خشونت زندگی کنیم، باید به «گفتگو» ارج بگذاریم و «اندیشهها» را یک موجود روبنا و انگلی نخوانده و جدیاش بگیریم.
ژان ماری مولر، درست میگوید که: «سخن گفتن، شالوده و ساختار جامعهپذیری است و اتفاقاً وجه مشخصه آن، مردود شمردن خشونتاست. چون انسان «حیوان ناطق» است این بدان معنی است که مردود شمردن خشونت، هسته اصلی انسان بودن را مشخص میسازد».
عبدالشهید ثاقب-
خبرگزاری جمهور