۰

ماری در آستین؟

مرتضی جلالی
يکشنبه ۳ جدی ۱۳۹۶ ساعت ۰۶:۳۴
ماری در آستین؟

 انتخابات ۲۰۰۹ بود و من برخلاف اصول خبرنگاری و حتی برخلاف سیاست نشراتی رسانه ای که در آن کار می کردم، بدون چشمداشت از عبدالله، برایش کمپاین می کردم. چون می پنداشتم، او در جهت آرمانی که همه داریم، مبارزه می کند، ولی رفته رفته ثابت شد که پندار ما غلط بود.

در فرجام او بای کات کرد و به دور دوم نرفت و آقای کرزی هم برنده ی انتخابات اعلام شد. از اصل داستان دور نرویم. ما چهار روز پیشتر از آقای عبدالله، به تخار رسیدیم، وقتی می گویم (ما)، منظورم من، شهید جنرال داوود داوود که در آن هنگام، معین مبارزه برضد موادمخدر وزارت داخله بود، جنرال صاحب محمد هابیل هابیل داماد مارشال صاحب فقید و یک دوست دیگر هم با ما بود که شوربختانه اسمش را فراموش کردم.

بالاخره پس از سه روز داکترعبدالله به تخار آمد و در چمن شهرداری تالقان با جمعیت بزرگی از تخاریان که بر اساس تلاش های زنده یاد جنرال داوود جمع شده بودند، صحبت کرد و بلافاصله هم با هیلیکوپترهای ارتش که در آن زمان در اختیار وی قرار داشتند، به خواجه بهاءالدین رفتند و در آنجا یک پل موتر رو را افتتاح کردند. پس از افتتاح آن پل، همه بشمول جنرال داوود شهید بسمت کابل پرواز کردند و من با تصویر بردارم و شماری از محافظان جنرال صاحب داوود شهید، تخار ماندیم. قرار شد فردای آنروز ماهم دوباره بطرف کابل حرکت کنیم. البته از کابل تا تخار با هلیکوپتر رفته بودیم، در برگشت می بایست زمینی حرکت می کردیم.

صبح آنروز آماده شدیم و بطرف کابل حرکت کردیم، ختم شهر تالقان بسمت کندز منطقه ایست به نام ”آق مسجد” که در آن زمان یکی از مناطق نا امن بحساب می رفت. اینجا موتر حامل مان ”لندکروزر ضد گلوله” که مربوط به جنرال داوود شهید میشد، با ماین کنارجاده برخورد کرد. دنیایی از خاک و گرد در برابرمان بلند شد و یک لحظه فکر کردم که دیگر زنده نیستم. یکی از محافظان جنرال صاحب داوود به اسم طارق در بیسیم ”مخابره” صدا کرد که ما زنده هستیم.

رامین تصویر بردارم که حال با رییس مجلس نمایندگان است ترسیده بود، چون ممکن با چنین حادثه ای بر نخورده بود. بهرحال، چون وضعیت خوب نبود و احتمال کمین های دیگری هم وجود داشت، بر طبق هدایت جنرال داوود شهید بسمت فرودگاه کندز رفتیم تا نیروهای ویژه تا بغلان کهنه مارا همراهی کنند. آن ها ”نیروهای ویژه” هم همین کار را کردند و مارا تا بغلان کهنه که ساحه ی نسبتاً امنی بود، همراهی کردند.

بالاخره کابل رسیدیم و جنرال داوود مارا به دفتر خویش خواند و در رابطه با ماجرای کمین پرسید، بعد گفت: شکر که بخیر گذشت و ما را چیزی نشد. او هم به سان من و سایر شهروندان افغانستان خیلی باورمند به عبدالله و پیروزی وی بود، او هم چون من، می پنداشت که شاید عبدالله مردیست که می تواند مشکلات مردم افغانستان را حل کند.

به هرحال، انتخابات به دور دوم رفت، اما عبدالله به دور دوم نرفت و کرزی فاتح میدان شد و ما هم دیگر با عبدالله ندیدیم تا اینکه روزی از روزها برای انجام مصاحبه ای به یکی از دفاتر وی رفتیم، بعد از نیم ساعت آرایش آماده شد و خلاصه مصاحبه ی مان را انجام دادیم. در ختم کار، من که پس از ماجرای انتخابات و برخورد موترمان با ماین دیگر با عبدالله ندیده بودم، خواستم آن حادثه را برایش بازگو کنم، قسمت هایی از آن ماجرا را قصه کرده بودم که به یکباره از جایش بلند شد و به من گفت: انشاالله کدام روز دگه مفصل صحبت میکنیم، مه باید بروم که کار دارم.
 دیروز وقتی استاد عطامحمد نور والی بلخ که در سی و سومین سالیاد شهادت استاد عبدالقادر ذبیح الله صحبت می کرد و از خامی های عبدالله یاد کرد و او را ”مار در آستین” خواند، یادم آمد که ملت ما واقعاً در مورد عبدالله اشتباه کرده بودند، اما درد آورتر از آن اینست که هنوز هم این مار آستین پا پس نمی کشد و میل حکمروایی دارد.

مرتضی جلالی- ارسالی به خبرگزاری جمهور
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین