عاشورا در میزان عقل و عشق

علی موسوی

19 سنبله 1398 ساعت 9:29



عاشورای ۹۸ هم فرارسید؛ عاشورایی که با توجه به شرایط شکننده و امنیت ناپایدار افغانستان، مثل همه سال های دیگر، اما و اگرهایی درباره آن وجود داشت و دارد.
 
با اینهمه هنوز تصور می شود که بزرگترین تهدید علیه عاشورا و فرهنگ تجلیل از این مناسبت تاریخ‌شکن و فراتر از زمان، ناامنی و وهابیت و تکفیری گری نیست؛ بلکه جریان خزنده و مرموزی است که زیر پوست فرهنگ توده خزیده و به آرامی مشغول تخفیف و تقلیل این انقلاب عظیم و انسان ساز به رویدادی تاریخ‌مند و مربوط به گذشته و فاقد پیام و پیامد برای نسل های امروز و آینده است.
 
این جریان می کوشد با برخورد روشنفکرمآبانه با رویداد عاشورا آن را نسبت به مسایل و دغدغه های نسل امروز افغانستان و طیفی از جوانان و نوجوانان پرشور مسلمان، بی ربط جلوه دهد.
 
با این حال، آنچه امروزه از سوی آنها برای تیشه به ریشه های کهن یک انقلاب ۱۴۰۰ ساله مطرح می شود، تازگی ندارد و از همان آغازین روزهای این انقلاب تا به امروز، جریان داشته و میلیون ها بار از سوی  مخالفان و معارضان، علیه آن مورد استفاده قرار گرفته است.
 
حتی در زمان خود امام حسین علیه السلام نیز افراد و چهره ها و جریان هایی بودند که حرکت او را «معقول» نمی دانستند و سرانجامی جز شکست مرگبار برای وی و لشکریانش، پیش بینی نمی کردند.
 
این تردیدها و تشکیک ها درست هم بود و در نهایت، همان چیزی رخ داد که به واقع آنها پیش بینی کرده بودند؛ اما نکته مهم این است که امام خود را مأمور به انجام امری می دانست که حیات مکتب و بقای دین به آن بستگی داشت و جز این امر، چاره ای نبود. او می توانست با بیعت با یزید، گوشه عافیت برگزیند و مشقت قیام و مصایب پس از آن را به جان نخرد.
 
امام هم بسیار بیشتر از ابن سعد و شمر و دیگران، توان درک و تحلیل عقلانی مسایل را داشت و می دانست که اگر با یزید بیعت کند، دست کم مجبور نخواهد بود به مهلکه ای همانند روز عاشورا بیفتد و از منظر عقل منفعت اندیش و زمینی و بشری، به تباهی کشیده نشود؛ اما امام مرگ با عزت را بر زندگی زیر سایه ذلت، ترجیح داده بود. او آمده بود تا در آوردگاهی مرگبار، مردانه شهید شود؛ اما تن به بیعت با یزید ندهد. این همان چیزی بود که به نجات مکتب می انجامید و ثمره و نتیجه آن را امروز شاهد هستیم.
 
بنابراین، از این منظر، حتی اگر آنهایی که از آن روز تا امروز، امام حسین و پیروان او را از رفتن در مسیر عاشورا برحذر می داشتند و هنوزهم آن را تکرار می کنند، می دیدند آنچه را امام می دید، بی تردید به این نتیجه می رسیدند که برگزیدن نبردی که سرانجام آن جز مرگ شرافتمندانه نیست، بهتر از پذیرش حیاتی است که ذلت و خواری می آورد و بدتر از آن اینکه به نابودی مکتب می انجامد و به تعبیر خود امام و علی الاسلام السلام!
 
البته این مهم، نیازمند وجود دغدغه دینی در افرادی است که دیگران را به برخوردیی عقلانی با عاشورا فرامی خوانند. آنهایی که دین ندارند و از سر کفر و کینه با دین، در این مسیر، چالش و شک و پرسش قرار می دهند، حساب شان با یزیدی ها است و تاریخ در این باره، به نیکی داوری کرده است و بازهم خواهد کرد. تفاوتی نمی کند که این طیف مربوط به کدام عصر و نسل و زمان و مکان باشد.
 
این وجه عقلانی قیام عاشورا است که رمز آن بقای مکتب و رستگاری امت و پایداری دین و سرافرازی امت و البته برگزیدن مرگی عزتمند در برابر زندگی حقیر و ذلت‌بار است.
 
روی دیگر رخداد عاشورا، عشق است. عشق به فنا در برابر معبودی که راه شناخت آن از حسین و سایر ایمه و انبیا و اولیای پیرو آنان می گذرد و این آنها هستند که می دانند حکمت پاشیدن خون کودک شش ماهه به سمت آسمان را تا خدای خالق عشق، این قربانی را بپذیرد.
 
چه اینکه او خود فرمود: آنكس كه مرا طلب كند، مرا مي يابد و آنكس كه مرا يافت، مرا مي شناسد و آنكس كه مرا شناخت، مرا دوست مي دارد و آنكس كه مرا دوست داشت، به من عشق مي ورزد و آنكس كه به من عشق ورزيد، من نيز به او عشق مي ورزم و آنكس كه من به او عشق ورزيدم، او را مي كشم و آنكس را كه من بكشم، خونبهاي او بر من واجب است و آنكس كه خونبهايش بر من واجب شد، پس خود من خونبهاي اویم.
 
حسین در این داد و ستد عاشقانه، ذبیح الله است. او در یک نمایش شگفت انگیز، همزمان هم ابراهیم است؛ وقتی خون علی اصغرش را به سمت آسمان می پاشد و آن خون دیگر بازنمی گردد؛ یعنی پذیرفته شده است، و هم اسماعیل است وقتی زبان حال عاشقانه اش در شعری درخشان از ابوالحب حویزی این‌گونه بیان شده که ای شمشیرها! فراگیرید مرا... و این بیان شکوهمند، همزمان دربردارنده عشق و عقل حسینی است؛ زیرا می‌گوید که اگر دین محمد(ص) جز با مرگ من پایدار نمی ماند، پس ای شمشیرها فراگیرید مرا.
 
موثقاً لا ینتهی الا بقتلی فاصعدی و ذرینی
ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی

من عهدی با پروردگارم بسته‌ام که هیچ‌گاه تمام شدنی نیست؛ مگر با کشتن من، پس ای نفس بالا برو و مرا رها کن!
 دین محمد برپا نمی‌شود مگر با ریختن خون من؛ پس ای شمشیرها فراگیرید مرا!
 
این شعر به اندازه‌ای به گفتار و رفتار امام در روز عاشورا شبیه است و بازتاب‌دهنده لحظه پرشکوه تلاقی عقل و عشق در آن حرکت عظیم و ماندگار است که در برخی متون تاریخی به عنوان کلام امام، درج شده است.
 
علی موسوی - جمهور
 


کد مطلب: 120215

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/article/120215/

جمهور
  https://www.jomhornews.com