سفرهای جنجالی و سرنوشت بحران تایوان

دکتر سیدعلی حسینی

31 ثور 1402 ساعت 2:53



هفته گذشته "لیز تراس" نخست وزیر سابق انگلستان طی سفری 5 روزه وارد تایوان شد تا با مقامات دولت این جزیره خودمختار دیدار کند.
نخست‌وزیر سابق انگلیس ماهیت تایوان را «نکوهش پابرجای استبداد» دانست و از ریشی سوناک، نخست‌وزیرکنونی انگلیس خواست تا در مسائلی مانند مناقشه تایوان، رویکردی سفت‌وسختدر مقابل چین اتخاذ کند. این نخست‌وزیر سابق انگلیس که در دولت بوریس جانسون وزیر خارجه کشورش هم بود، از سوناک خواست تا به وعده خود در کارزار رهبری حزب محافظه‌کار در سال گذشته میلادی عمل کرده و چین را یک تهدید استراتژیک اعلام کند. 

وزارت امور خارجه چین سفر نخست وزیر سابق انگلیس به تایوان را اقدامی تحریک آمیز و نمایشی خطرناک خواند که "هیچ چیز جز ضرر برای انگلیس نخواهد داشت"و آنرا محکوم کرد. 

در تحولی دیگر وزارت دفاع چین در واکنش به طرح امریکا برای ارایه کمک های نظامی 500 میلیون دلاری به تایوان هشدار داد که اینگونه اقدامات روابط  پکن و واشینگتن را به تنش بی سابقه می کشاند.

غیر از حمله روسیه به خاک اوکراین که بیش از یک سال و نیم از آن می گذرد دومین مسئله ای که با نظم جهانی مرتبط است و در سطح بین الملل بازتاب بالایی دارد مسئله تایوان است. 

این مسئله بخصوص بعد از سفر جنجال برانگیز نانسی پلوسی در سال گذشته آشکارتر شد. اکنون و به تدریج در سطح بین الملل؛ تایوان به عنوان نمودی از رقابت جهانی ایالات متحده آمریکا و چین بخصوص در حوزه نفوذ ژئوپلتیکی چین مطرح می شود.

سفر لیز تراس در شرایط کنونی بیشتر از این حیث مهم است که آمریکا در تلاش است بدون مداخله مستقیم از طریق متحدان خود در جهان و همچنین متحدان منطقه ای خود در شرق آسیا؛ چین را در چارچوب نظم بین الملل مورد نظر خود قرار دهد.
این عمل از طریق موازنه سازی و ایجاد شبکه ای بهم پیوسته از ائتلاف متحدانش در برابر چین فراهم می شود.

چین اما تایوان را جزء لاینفکی از خاک خود می داند. از نگاه چین مساله تایوان یک موضوع داخلی است که به دنبال جنگ‌های داخلی در دهه 40 در این کشور درگرفته است. به دنبال این جنگ‌ها اعضای حزب کومینگ تانگ پس از آنکه در نبرد با حزب کمونیست شکست خوردند به جزیره تایوان رفته و خود را نماینده اصلی چین معرفی کردند. بر همین اساس نیز تایوان با نام رسمی «جمهوری چین» به‌عنوان عضو موسس سازمان ملل و عضو دائم شورای امنیت تا سال 1971 در این سازمان حضور داشت تا اینکه پس از توافق دولت پکن با قدرت‌های جهانی، این کرسی از تایپه گرفته شده و در اختیار «جمهوری خلق چین» مستقر در پکن، قرار گرفت.

چین از ۱۹۷۸ (۱۳۵۷) اهرم‌های متنوع سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی را در راستای الحاق دوباره جزیره به کار گرفته‌؛ الحاق هنگ‌کنگ و ماکائو به چین به ترتیب در سال‌های ۱۹۹۷ و ۱۹۹۹ (۱۳۷۶ و ۱۳۷۸)، رهبران پکن را نسبت به الحاق تایوان نیز امیدوارتر کرده‌است. البته به جز ۲۱ کشور به طور عمده آفریقایی و آمریکای لاتین، دیگر کشورهای جهان از به رسمیت شناختن این جزیره خودداری کرده‌اند.

آمریکا در سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۸) تغییر موضع داد و به طور رسمی در قالب سه اعلامیه رسمی مشترک واشنگتن با پکن، سیاست چین واحد را به رسمیت شناخت و روابط دیپلماتیکش را با تایوان قطع کرد. با وجود تعهد رسمی واشنگتن به پکن اما در سال‌های اخیر رئیسان‌جمهوری آمریکا از هر ۲ حزب جمهوری‌خواه و دموکرات اقداماتی مغایر با سیاست چین واحد از قبیل فروش تسلیحات نظامی و برقراری مراودات دیپلماتیک با تایوان انجام داده‌اند.

بنابراین اگرچه آمریکا سال‌ها پیش اصل چین واحد را پذیرفته‌ اما همچنان گوشه چشمی به این جزیره دارد و می‌خواهد از آن به عنوان کارتی برای فشار و مهار بزرگ‌ترین رقیب خود استفاده کند.

به هر روی هر تحرکی در قبال نقض  سیاست چین واحد از طرفهر کشوری جز خطوط قرمز دولت چین محاسبه شده و واکنش تند و قاطعانه این کشور را در پی دارد. بر همین اساس، عزم دولت چین برای اتحاد با تایوان از یک طرف و تعهدات امنیتی ایالات متحده به تایوان این کشور را به نقطه داغی تبدیل کرده است که تصور می شود درگیری مسلحانه آمریکا و چین را اجتناب ناپذیر می کند.

از سال 2021 هواپیماهای نظامی چین بارها وارد حریم هوایی تایوان شدند، جو بایدن در سخنانی به صراحت گفت که در صورت حمله نظامی چین؛ از تایوان دفاع خواهد کرد.

سال گذشته نانسی پلوسی در سفری جنجالی به تایوان رفت، ارتش چین در واکنش به این سفر رزمایش گسترده ای را در اطراف جزیره تایوان برگزار کرد، آمریکا در واکنش به این رزمایش ناو خود را به تنگه تایوان فرستاد و برنامه جدیدی برای کمک به تایوان اعلام کرد.

چندی قبل رئیس جمهور تایوان طی سفری به چند کشور آمریکای لاتین به ایالات متحده آمریکا هم رفت و با کوین مک کارتی رئیس مجلس نمایندگان آمریکا دیدار کرد. پکن در واکنش به این سفر گفت رزمایش سه روزه ای را در اطراف تایوان انجام خواهد داد. مقامات این کشور تصریح کردند برای دفاع از حق حاکمیت خود دست به کار خواهند شد.

این کنش و واکنش های سیاسی بخصوص در ماههای اخیر رنگ تندتری را به خود گرفته و تهدید های لفظی مقامات دو کشور آمریکا و چین وارد مرحله جدیدی شده است. همواره این نگرانی وجود دارد که تشدید تنش‌ها در منطقه پس از سفر و تحرکات مقامات اروپایی و آمریکایی درباره تایوان، به احتمال اشتباه محاسباتی چین و آمریکا منجر شود و وضعیت را به سمت یک شرایط بسیار خطرناک سوق دهد. موضوعی که در مسئله جنگ اوکراین اتفاق افتاد زیرا بعضی از کارشناسان سیاسی و نظامی حمله روسیه به اوکراین را ناشی از اشتباه محاسباتی روسیه از وضعیت اوکراین و توانایی های نظامی روسیه می دانند که اکنون روسیه را باتلاق اوکراین گرفتار کرده است.

حال سوال اصلی این است که آیا این اقدامات آمریکا؛ منجر به رویارویی می شود؟
رسانه های غربی عموما تحولات مربوط به چین و تایوان را با تفسیرهای پر آب و تاب گزارش می کنند و از قریب الوقوع بودن جنگ خبر می دهند. احتمالا ایالات متحده سخت به دنبال این است که چین در محاسبات خود از وضعیت موجود در نظام بین الملل و تحولات جهانی دچار خطای محاسباتی شود. چنانکه قبلا روسیه در این دام افتاد و گرفتار شد. اما دلایلی وجود دارد که نشان می دهد تحلیل های رسانه ای در غرب با نگرش و کنش چینی ها از سیاست، اقتصاد و تحولات جهانی ناشی از آن متفاوت است.

البته باید گفت در نگاه چینی ها استقلال تایوان جزء خطوط قرمز آنهاست. این را در همه واکنش های خود از تحولات مربوط به تایوان در تمام سطوح تذکر داده اند. اما به نظرمی رسد اکنون و در وضعیت کنونی درگیری در هیچ سطحی در گزاره های واقعی چین نیست.

چینی ها به خوبی میدانند فضای تنش و درگیری سناریویی است که بیش از همه در خدمت منافع و اهداف غربی هاست. این سناریو دقیقا همان سناریوی است که  در مورد روسیه در ماجرایاوکراین نیز پیاده سازی شده و عملا کرملین را در باتلاق اوکراین گرفتار کرده است.

چینی‌ها از سال ۲۰۰۶ که برای نخستین بار به عنوان اصلی‌ترین تهدید علیه منافع و امنیت ملی آمریکا معرفی شدند،  تا به امروز،بار‌ها و بار‌ها با تنش آفرینی‌های گسترده جهان غرب و به طورخاص آمریکا رو به رو شده‌اند با این حال هر مرتبه، صرفا با نمایش قدرت و نه عملیاتی کردن آن، از مهلکه گریخته‌اند و فضا را به سمتی متفاوت هدایت کرده‌اند.

کافی است توجه داشته باشیم که اکنون چین شریک اصلی اقتصادی تقریبا تمامی همسایگان مهمش است و به واسطه مولفه‌های اقتصادی توانسته کنشگری مساعدی با کشور‌های همسایه داشته باشد. چینی‌ها دستورکار اصلی سیاست خارجی خود را به ویژه در برخورد با رقبا، محاصره آن‌ها به واسطه قدرت و گفتمان اقتصادی تعریف کرده‌اند و  از قدرت نظامی صرفا بهمثابه یک اهرم تبلیغاتی و نمایشی بهره می‌برند.

در نهایت باید گفت که چینی‌ها از اواخر دهه ۱۹۷۰میلادی، گفتمان اقتصادی را در مقایسه با گفتمان سیاسی و ایدئولوژیک خود،  اولویت بخشیدند. به همین دلیل  است که چینتوسعه نفوذش در عرصه بین‌المللی را به واسطه مسائل اقتصادی وادغام دیگر کشور‌ها در ظرفیت‌های اقتصادی‌اش جستجو می‌کند.

اینکه چین بخواهد جنگی را کلید بزند، دقیقا نقطه مقابل گفتمان راهبردی پکن در طول بیش از چهار دهه اخیر است. بخش اعظم ارتقا موقعیت چین در عرصه بین‌المللی، به واسطه توانمندی‌های اقتصادی و روابط گسترده اقتصادی آن با کنشگران مختلف در اقصی نقاط جهان است. حال اگر بنا باشد به واسطه جنگ، سیلی از تحریم‌ها و محدودیت‌ها بر چین تحمیل شوند، این کشور تا حد زیاد دچار سقوط می‌شود و البته که متحمل آسیب‌های جدی می‌گردد. 

قدرت‌های غربی نظیر اتحادیه اروپا و آمریکا نیز از سقوط اقتصادی چین آسیب می‌بینند و این مساله گزینه مطلوب آن‌ها نیست. با این حال، وقتی هژمونی این کنشگران در عرصه بین‌المللی با چالش‌های جدی رو به رو شود، هیچ بعید نیست که دستورکار‌های متفاوتی را در برنامه قرار دهند.

اما در صورت حمله نظامی چین به تایوان، پاسخ آمریکا چه خواهد بود؟
در پاسخ به این سوال باید نگاهی به منابع شکل گیری سیاست خارجی در آمریکا بیندازیم. این منابع شامل کاخ سفید، کنگره، بوروکراسی آمریکا (با تمرکز بیشتر بر وزارت خارجه، پنتاگون، و سازمان‌های امنیتی)، گروه‌های ذی‌نفوذ از جمله اتاق‌های فکر و لابی‌ها، جنبش‌های اجتماعی، افکار عمومی، و رسانه‌ها هستند. این منابع در ارتباط با یکدیگر و بازیگران و فضای بین المللی محصول خود که سیاست خارجی باشد را عرضه می‌کنند. 

بر این اساس سیاست خارجی دایم در حال شکل گیری و شدن و پدیده‌ای پویا است. مثلا در خصوص برجام، با تغییر در یکی از این منابع (کاخ سفید) و به دلایل فشارها از سوی دیگر منابع (بخشی از اتاق‌های فکر، لابی‌ها، رسانه‌ها) سیاست خارجی آمریکا تغییر کرد و این کشور از برجام خارج شد. توجه به این منابع برای فهم سیاست خارجی آمریکا در خصوص چین هم مهم است و احتمال تغییر در سیاست‌ها در طول زمان را قابل فهم می‌کند. هیچ‌یک از منابع شکل‌دهی سیاست خارجی آمریکا خواستار جنگ با چین نیست.

لفاظی‌های مقامات آمریکایی در خصوص برخورد نظامی با چین در صورت اشغال تایوان هم بیشتر از اینکه شکل گرفته از منابع سیاست خارجی باشد در راستای استراتژی رسمی آمریکا در این خصوص بوده که "ابهام استراتژیک" نام دارد. اقتصاد سیاسی و نظریه وابستگی متقابل می‌توانند در توضیح عدم تمایل منابع شکل‌دهی سیاست خارجی آمریکا به درگیر نظامی با چین به کار آیند. بر همین اساس بود که کاخ سفید دقیقا چند دقیقه بعد از سخنان بایدن مبنی بر دفاع از تایوان در برابر حمله احتمالی چین؛ سخنان رییس جمهور آمریکا را اصلاح کرد و گفت چنین سیاستی در ایالات متحده وجود ندارد.
 
 دکتر سیدعلی حسینی- خبرگزاری جمهور


کد مطلب: 160622

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/article/160622/

جمهور
  https://www.jomhornews.com