آن روز که هواپیمای ترامپ بر باند فرودگاه ریاض نشست، نه تنها زمین لرزید، که آسمان حجاز نیز از شرم، سر به زیر انداخت. مردی فرود آمد که نامش با خون کودکان افغانستان، یمن، اشغال خاک سوریه، و لگدمالشدن خون و حرمت فلسطینیان گره خورده است. پا بر خاکی گذاشت که مهبط وحی است و خاستگاه بهترین انسانهای تاریخ بشر، آبروی نسل آدم و تکیهگاه ایمان میلیونها دل مسلمان. سرزمینی که هر ساله، از هر گوشهی جهان، هزاران مسلمان برای بوسیدن خاکش، جان و مال میدهند. اما آن روز، پادشاه این دیار، نه چونان خادم حرم، که چونان نوکر ارباب، با شمشیر رقصید؛ شمشیری که نه بر گردن دشمن، که همواره بر حیثیت خودی میچرخد.
در همان سرزمین وحی، قراردادهایی بسته شد که آتش و آهن را از آمریکا به قلب خاورمیانه سرازیر کند. میلیاردها دلار پول نفت و درآمد حج، نه برای آبادانی مسلمین، که برای آوارکردن خانههای غزه و کشتن شیرخوارگان فلسطینی به پای قدرتی ریخته شد که جز جنگ و نفاق نمیزاید. گویی کعبه از خجالت، پشت پردهی حریرش پنهان شد، و مدینه چشم فروبست تا نبیند که چگونه نسل نوادگان ابوسفیان، امروز دست در دست یزید زمان نهادهاند.
اما این تنها صحنهی شرم نبود. احمدالشرع، آنکه روزی با ریشی آراسته و چهرهای ظاهرالصلاح، دل بسیاری را ربوده بود، امروز با سری خمیده و زانویی بر خاک، به پیشواز ترامپ رفت. او نه تنها بر آتش صهیونیسم در خاک سوریه آب نزد، که بر زخم مردمش نمک پاشید و به نشانهی وفاداری، زمزمه کرد که میخواهد برجی بسازد به نام «ترامپ» در قلب دمشق. آیا این همان پایتختی نیست که مسجد بزرگ اموی را در خود دارد؟ همانجا که الشرع، پس از سقوط نظام پیشین و بهعنوان یک مسلمان متدین، نخستین سخنرانی خود را از تریبون آن مسجد تاریخی ایراد کرد تا نشان دهد که حکومتی نو و اسلامی خواهد ساخت؟ پس این برج لعنت، این برج طاغوت، بر کدام شانهها خواهد ایستاد؟
و آنسو، قطر! امیری که در برابر دستان چاکرانهاش، ترامپ لبخند زد و هدیهای گرفت: یک هواپیمای ۴۰۰ میلیون دلاری، بیهیچ شرم، بیهیچ خجالت. درست در روزهایی که کودکان غزه از گرسنگی لب بر خاک میگذارند. در همان زمانهای که زخم، در هر کوچهٔ فلسطین تازه میشود، هواپیمای طلایی پرواز میکند تا دل ارباب را شاد کند. این هواپیما تنها یک هدیه نبود؛ بلکه پیشکش غیرت لگدمالشده و ننگ عرب امروز بود به طاغوتی که با خون مسلمانان بازی میکند و به ریششان میخندد.
امروز، امت عرب، امت اسلام، باید به آینهی وجدان خویش نگاه کند. حجاز، شام، قطر... کجا رفت غیرت حمزه و علی و عمر و خالد و زبیری که ازش دم میزدید؟ چه شد آن نَفَسهای آتشینی که در بدر و احد میغرید؟ آیا نسل امروز، تنها وارث خاکند و نه وارث غیرت عربی و ایمان اسلامی؟
نویسنده: سیدحسن موسوی