روسیه طالبان را به رسمیت شناخت. اگرچه سطح تعاملات سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک میان طالبان و روسیه چیزی کمتر از این به رسمیتشناسی نبود، اما تابوشکنی مسکو در پیشقدمی به شناسایی طالبان، علاوه بر یک اقدام سیاسی و دیپلماتیک، تفسیری امنیتی نیز دارد. یعنی روسیه در تعقیب اجندای امنیتی خود در جنوب، گامی فراتر گذاشته تا منظومه امنیتیاش را فراتر از جغرافیای نفوذ سنتیاش در آسیای میانه گسترش دهد.
در این بستر، پرسشی اساسی پیش میآید: آیا طالبان در ذیل اجندای امنیتی مسکو قرار گرفتهاند؟ اگر پاسخ مثبت باشد، پس حمایت و به قدرت رسیدن طالبان به کمک واشنگتن و ارائه میلیاردها دلار کمک مالی امریکا به این گروه، چگونه در چارچوب تفاسیر متناقض قابل بررسی است؟
اگر بپذیریم که طالبان از کنترل امریکا خارج شده و حلقه موسوم به قندهار به رهبری هبتالله، بیشتر در گرو تعاملات و دکترین ژئوپولیتیک روسیه، چین و ایران قرار گرفته است، پس سرنوشت سرمایهگذاریهای واشنگتن در سه دهه گذشته چه میشود؟
بیایید نگاه واقعبینانهای به تحولات افغانستان داشته باشیم. مثلاً شعار مبارزه با تروریسم، حقوق بشر، دموکراسی و حقوق زنان، در عمل پوششی بود بر یک اجندای پنهان امنیتی. تشدید سرکوب به نام دین، فساد گسترده، ناکامی دموکراسی وارداتی و نهایتاً استقرار نیرویی افراطی چون طالبان، بخشی از این سناریو بود. طالبان در همین بستر رشد یافتند و اکنون افراطگرایی را میزبانی میکنند تا تهدیدی برای منظومههای امنیتی منطقه، چالشی برای چین و روسیه و ابزاری برای مهندسی چالشهای امنیتی آینده باشند. آیا امریکا پس از ۲۰ سال به این هدف نرسید؟ آیا منطقی نیست که این سرمایهگذاری برای تحقق اهداف راهبردی بزرگتر امریکا تقویت شود؟
اجازه دهید ایران را کنار بگذاریم. چون به باور نگارنده، اجندای امریکا درباره ایران بیش از چهل سال است که در چارچوب جنگ سرد تعریف شده و طالبان با وجود شباهتهایی به جمهوری اسلامی، حامل یک اجندای بهروز و کارآمد در مسیر متفاوت است. نفوذ ایران بر حلقه قندهار نیز بخشی از یک اجندای منطقهای است که محور شرق آن را طراحی میکند.
اگر سناریوی دوم درست باشد و طالبان وارد اجندای امنیتی مسکو شده باشند، این پیشدستی پرریسک ممکن است بیش از آنکه فرصتی برای مهار تهدیدها یا چالشی برای امریکا و چین باشد، به تهدیدی برای آینده منطقه و خود روسیه بدل شود. اگر مسکو میخواهد طالبان را از استیلای امریکا برهاند و تهدیدها را مهار کند، این قمار استراتژیک است و هزینههایش بر دوش مسکو خواهد بود؛ چرا که دیدگاه چین و امریکا با مسکو در این زمینه همسویی چندانی ندارد و اختلافات و تضاد منافع بزرگترین چالش در برابر مسکو خواهد بود.
تجربه تاریخی نشان داده که سیاستهای روسیه (شوروی سابق + فدراسیون روسیه) در حمایت از متحدان منطقهای همواره دچار نوسان، تناقض و سردرگمی استراتژیک بوده است. مسکو میان رویکرد مداخلهگرایانه (مانند سوریه) و رویکرد مصلحتجویانه (مانند واگذاری افغانستان و عراق به روندهای امریکایی) نوسان کرده و در بزنگاهها به دلیل بحران تصمیمگیری، تضاد منافع جناحهای کرملین و ترس از هزینههای بلندمدت، متحدانش را تنها گذاشته یا گرفتار سیاستهای متناقض شده است. اقدام اخیر مسکو هم در همین چارچوب قابل تفسیر است.
همانطور که پیشتر هشدار داده بودم، روسیه با کارت طالبان در پی تحقق اجندای امنیتی است. این اقدام ممکن است کشورهای آسیای میانه، قفقاز و برخی کشورهای منطقه را به شناسایی طالبان ترغیب کند، اما هزینه این اقدام پرمخاطره بر دوش مسکو است. تقویت دولتی حامی تروریسم مانند طالبان بهمعنای پذیرش مخاطرات پرهزینه امنیتی و بسترسازی برای تروریسمی است که فردای منطقه را به سمت بیثباتی و افراطگرایی سوق میدهد.
روسیه که دو دهه طالبان را تهدیدی تروریستی میدانست و از سرایت افراطگرایی به آسیای میانه هشدار میداد، اکنون همین گروه را بهعنوان حکومت مشروع افغانستان میپذیرد. این در حالی است که طالبان روابط نزدیکی با القاعده، تحریک طالبان پاکستان و حزب اسلامی ترکستان شرقی دارند. روسیه چرا یکباره چنین تصمیمی گرفت؟ پاسخ ساده است: مسکو در بازی با کارت طالبان اجندای امنیتی عمیقتری را دنبال میکند و شاید قصد داشته باشد از این موقعیت بهعنوان ابزار چانهزنی با غرب (مثلاً درباره اوکراین) استفاده کند. همچنین با بزرگنمایی تهدیدهای ناشی از افغانستان (بیآنکه نام طالبان را ببرد) به دنبال وابستهتر کردن کشورهای آسیای میانه به خود است و نگران نفوذ چین در افغانستان و منطقه است.
اما تجربه نشان داده که این بازیهای دوگانه روسیه اغلب نتیجه معکوس داده است. مسکو بارها در بزنگاهها متحدانش را رها کرده است؛ همانطور که دولت حزب دموکراتیک خلق افغانستان را در میانه مصلحتجوییها به حال خود گذاشت. اگر اینبار هم برنامههای امنیتی مسکو در افغانستان موفق نشود، نتیجهاش جز بحران برای خود روسیه نخواهد بود.
نگاه ما به این اقدام مسکو پر از شک و تردید است، چرا که طالبان عنصری بیاعتماد و فرصتطلب است و شناسایی آنان میتواند منجر به صدور ایدئولوژی جهادی و بیثباتی در منطقه شود. این شناسایی روابط روسیه با هند، ایران و چین را پیچیدهتر میکند و زمینه را برای تهدیدهای جدید علیه خود مسکو فراهم میسازد. این تصمیم تاکتیکی پرریسک ممکن است به بحران استراتژیک و انزوای ژئوپولیتیکی روسیه بینجامد. طالبان بارها نشان دادهاند بازیگری بیاعتماد و فرصتطلباند که در خدمت هر قدرتی که منافعشان ایجاب کند قرار میگیرند. این بار هم احتمال دارد مسکو با این قمار، در باتلاقی ژئوپولیتیکی گرفتار شود که هزینهاش را خود بپردازد و سودش نصیب رقبا شود.
عبدالناصر نورزاد- خبرگزاری جمهور