دونالد ترامپ، اعلام کرده است که اسرائیل طرح پیشنهادی او برای توقف درگیری ها را پذیرفته است. او همچنین از حماس خواست هرچه زودتر به این ابتکار پاسخ مثبت دهد و هشدار داد که رد این پیشنهاد می تواند تبعات جدی برای این گروه به همراه داشته باشد. او در ادامه گفت: این آخرین هشدار من است و دیگر هشداری در کار نخواهد بود.
در چارچوب این تحلیل، دو پرسش کلیدی مورد بررسی قرار می گیرد: آیا پذیرش شرایط ترامپ از سوی اسرائیل، نشانه تمایل واقعی تل آویو به پایان جنگ است یا یک تاکتیک سیاسی برای فشار بر حماس؟ و اینکه اگر حماس پای میز مذاکره بیاید، چه آینده ای برای محور مقاومت رقم خواهد خورد؟ تقویت موقعیت سیاسی یا تضعیف بازوی نظامی آن؟
به نظر می رسد پذیرش شرایط ترامپ از سوی اسرائیل بیش از آنکه بیانگر تمایل واقعی برای پایان جنگ باشد، یک تاکتیک سیاسی برای فشار بر حماس است. چون اگر به واقعیت های میدانی نگاه کنیم، ارتش اسرائیل بعد از نزدیک به یک سال جنگ، نتوانسته به دو هدف اصلی اش برسد. نابودی کامل حماس و آزادی همه گروگان ها. این شکست باعث شده که نتانیاهو در داخل اسرائیل با شدید ترین بحران مشروعیت روبه رو باشد. تظاهرات خانواده های گروگان ها و مخالفت احزاب داخلی نمونه بارز آن است. پس پذیرش شرایط ترامپ بیشتر یک حرکت تبلیغاتی و دیپلماتیک است تا تل آویو را از فشار داخلی و خارجی نجات دهد.
به عنوان مثال: در سال 2006 بعد از جنگ 33 روزه لبنان، اسرائیل به سرعت قطعنامه 1701 شورای امنیت را پذیرفت. نه به این خاطر که به صلح پایدار اعتقاد داشت، بلکه چون ادامه جنگ نه تنها دستاوردی نداشت، بلکه خسارت های داخلی و فشار بین المللی را افزایش میداد. امروز هم پذیرش شرایط ترامپ چنین حالتی دارد. عقب نشینی تاکتیکی برای اینکه حماس را در موقعیت عامل تداوم جنگ نشان دهد.
اکنون هم وقتی اسرائیل می گوید شرایط ترامپ را پذیرفته، در واقع می خواهد یک جنگ روایت ها را مدیریت کند. چون در میدان نظامی نتوانسته حماس را از بین ببرد، حالا تلاش می کند با ابزار دیپلماتیک، دست بالا را در عرصه سیاسی بگیرد. این یعنی اگر حماس بگوید نه، اسرائیل میتواند بلا فاصله آن را مسئول ادامه خونریزی معرفی کند. اگر هم حماس بگوید بله، عملاً وارد چارچوبی می شود که آمریکا و اسرائیل طراحی کرده اند. برای نمونه، در سال 2014، بعد از 51 روز جنگ غزه، اسرائیل نتوانست موشک پرانی حماس را متوقف کند و ناچار شد با میانجی گری مصر آتش بس را بپذیرد. اما بلا فاصله در رسانه های غربی این طور بازتاب داد که اسرائیل برای پایان خشونت پیش قدم شد و این حماس بود که جنگ را ادامه داد. احتمالا همین تاکتیک امروز هم تکرار شود.
پذیرش طرح ترامپ در اصل یک عقب نشینی تاکتیکی است، نه تغییر استراتژی. چون اگر اسرائیل واقعاً به دنبال پایان جنگ بود، باید به پیش شرط های اساسی حماس مثل خروج کامل ارتش و پایان محاصره غزه نزدیک می شد. اما تل آویو فقط روی آزادی گروگان ها و یک آتش بس موقت تأکید دارد. به طور مثال: در جنگ 1973(یوم کیپور) وقتی اسرائیل در برابر حمله مصر و سوریه غافلگیر شد و شکست های اولیه سنگینی داد، با میانجیگری آمریکا قطعنامه 338 را پذیرفت. این پذیرش از موضع قدرت نبود، بلکه برای توقف سقوط بیشتر اسرائیل بود. اما بعداً مقامات اسرائیل گفتند که این ما بودیم که با مذاکره جنگ را پایان دادیم. امروز هم شرایط مشابهی دیده می شود. یعنی پذیرش از سر اجبار، اما نمایش آن به عنوان یک انتخاب سیاسی.
بنابراین، اسرائیل با پذیرش شرایط ترامپ دنبال خریدن زمان، فشار بر حماس و بازسازی تصویر خود در جهان است. اما واقعیت میدانی این است که این پذیرش بیشتر شبیه یک تاکتیک کوتاه مدت است تا یک راه حل پایدار. ترامپ با اعلام اینکه اسرائیل شرایط پیشنهادی او را پذیرفته، در واقع می خواهد خودش را معمار صلح غزه معرفی کند، چیزی که در عرصه بین المللی برای او اهمیت دارد. ترامپ با جمله این آخرین هشدار است یک بازی دو گانه انجام می دهد. از یک طرف به اسرائیل نشان می دهد که پشتش ایستاده، از طرف دیگر می خواهد حماس را در جایگاه عامل ادامه جنگ قرار دهد. اما واقعیت این است که شرایط ترامپ با خواسته های حماس فاصله زیادی دارد.
اسرائیل در بهترین حالت فقط به آزادی بخشی از زندانیان فلسطینی و آتش بس موقت تن می دهد، در حالی که حماس روی آزادی کامل اسرا، پایان جنگ، خروج کامل ارتش و اداره مستقل غزه تأکید می کند. این یعنی دو طرف در نقطه صفر یکدیگر ایستاده اند. همین الان هم در رسانه های عبری و آمریکایی بحث هست که پذیرش طرح ترامپ از سوی اسرائیل بیشتر یک حرکت تبلیغاتی است تا یک تغییر واقعی. یعنی احتمالا هدف اصلی اش تغییر واقعیت ذهنی مخاطبان است، نه تغییر واقعی شرایط میدانی. چون تل آویو نمیتواند به راحتی با خروج کامل از غزه موافقت کند. این برای نتانیاهو مثل یک شکست کامل تعبیر میشود. در مقابل، حماس اگر این پیش شرط ها را کنار بگذارد، در افکار عمومی فلسطین و جهان عرب مشروعیتش را از دست می دهد.
بنابراین، حماس با هوشمندی تاکتیک نه مشروط را انتخاب کرده، یعنی می گوید آماده مذاکرهایم، اما فقط اگر خواسته های ملی ما رعایت شود. این موضع دو فایده دارد:
1- در نگاه جهانی، حماس را معقول و مذاکره پذیر نشان می دهد.
2 - در نگاه داخلی، جایگاه مقاومت را حفظ می کند، چون حاضر نیست تسلیم شرایط اسرائیل شود.
اما اگر حماس پای میز مذاکره بیاید، چه آیندهای برای محور مقاومت رقم خواهد خورد؟
اگر حماس وارد مذاکره شود، تأثیر آن بر محور مقاومت دوگانه خواهد بود:
از بعد سیاسی، با توجه به اینکه حماس بخشی از محور مقاومت محسوب میشود، اما جایگاهش کمی مستقل است، در نتیجه ورود حماس به گفت وگوها می تواند موقعیت سیاسی محور مقاومت را تقویت کند. چون نشان می دهد این محور تنها یک بازیگر نظامی نیست، بلکه میتواند در عرصه دیپلماسی هم حرف بزند. برای مثال، بعد از توافق هسته ای ایران در سال 2015، تهران در سطح بین المللی به عنوان یک بازیگر مذاکره پذیر دیده شد و همین تصویر بخشی از مشروعیت منطقه ای آن را تقویت کرد. حالا هم حماس اگر با شروط مشخص وارد مذاکره شود، می تواند حمایت افکار عمومی جهانی را جلب کند و مشروعیت سیاسی اش افزایش پیدا کند.
از بعد نظامی نیز، خطر اصلی این است که مذاکره به مرور از توان و انگیزه بازوی نظامی حماس را کاهش دهد. اسرائیل و آمریکا دقیقاً دنبال همین هستند. یعنی کشاندن مقاومت به مسیری که سلاحش مشروعیت کمتری پیدا کند. تجربه سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) بعد از توافق اسلو در دهه 90 نمونه بارز است. یاسر عرفات با ورود به مذاکرات، مشروعیت سیاسی پیدا کرد اما بازوی نظامی اش تقریباً فلج شد. اگر همان سناریو برای حماس تکرار شود، محور مقاومت با یک حلقه بسیار تضعیف شده در غزه روبه رو خواهد شد. بنابراین، پذیرش اسرائیل بیشتر یک تاکتیک فشار بر حماس است تا نشانه پایان واقعی جنگ. و اگر حماس پای میز مذاکره بیاید، محور مقاومت از نظر سیاسی مشروع تر می شود، اما خطر تضعیف بازوی نظامی اش جدی است. در واقع، آینده محور مقاومت به این بستگی دارد که حماس بتواند در مذاکره بدون عقب نشینی از اصولش امتیاز بگیرد وگرنه ممکن است سرنوشتی مشابه ساف پیدا کند.
بنابراین ، حماس با موضع های مشروط توانسته هم مشروعیت داخلی و منطقه ای خود را تا حدی حفظ کند و هم گزینه های دیپلماتیکش را باز نگه دارد. اگر این گروه به مذاکره وارد شود میتواند محور مقاومت را از نظر سیاسی تقویت کند، اما خطر تضعیف بازوی نظامی و کاهش مشروعیت مقاومت در صورت عقب نشینی از پیش شرط ها جدی است. آینده محور مقاومت به توانایی حماس در حفظ تعادل میان مذاکره و استمرار قدرت نظامی اش بستگی دارد.
سید مهدی حسینی- خبرگزاری جمهور