وقتی نوبت تفسیر آیت ۴۱ تا ۴۵ سوره "واقعه"رسید، ملّای وهابی با کمال صراحت و پررویی گفت: اگر میخواهید مصداق "اصحاب شمال" را بدانید به "ائتلاف شمال" در افغانستان نگاه کنید! "ائتلاف شمال" نامی بود که طالبان و حلقات حامی آنها در داخل و بیرون کشور بر جبهه مقاومت ضد طالبانی یا همان جبهه متحد ملی گذاشته بودند.
در رویدادهای خونینی که در خاورمیانه اتفاق میافتد، غالباً در نوشتههایم ضمن نکوهش عوامل اختلافات فرقهای از مواضع جمهوری اسلامی ایران دفاع میکنم. همسویی من با مواضع جمهوری اسلامی در منازعات خاورمیانه و جهان اسلام، باعث شده که در ذهن شماری از خوانندگانم نسبت به من شک و تردیدهایی ایجاد شود. احمد سعیدی، کارشناس مسایل سیاسی، باری از من پرسید: "آقای ثاقب! نوشتههایت همواره عالی است، اما در قضایای خاورمیانه چرا از مواضع ایران دفاع میکنی؟"
همچنین وقتی در روزنامه عصرنو مینوشتم دانشجویی بهنام "حمیدالله حبیبی" همواره برایم پیامهای محبتآمیز و سرشار از تقدیر و تحسین مینوشت اما تنها شکوه و گلایهاش این بود که چرا علیه جمهوری اسلامی ایران نمینویسی؟
با دهها مورد پرسشهای دیگری از این دست نیز مواجه شدهام که به خاطر گریز از اطاله سخن از یادآوری آنها احتراز میکنم.
با توجه به این مسایل چنین میپندارم که اکنون فرصت آن رسیده است که چرایی این موضوعات را شفاف با مخاطبانم در میان گذاشته و علل همسوییام با سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در مسایل جهان اسلام را بیپرده مطرح کنم، تا از یکسو غبار شک و تردید را از روی یادداشتهایم برداشته و جلو سوءتفاهم را بگیرم و از سوی دیگر، پرده از برخی واقعیتها و صفبندیها در گستره جهان اسلام بردارم.
پیش از همه یادآوری این نکته را ضروری میدانم که همسوییام با سیاستهای ایران البته منحصر به موضوعات خاورمیانه و مسایل کلان جهان اسلام است؛ در قضایای مربوط به افغانستان به عنوان یک شهروند این کشور، خود را متعهد به سیاستهای دولت افغانستان دانسته و منافع این سرزمین را بر سایر علایق و گرایشهایم ترجیح میدهم.
ما و عربستان
در جهان اسلام امروزه رقابتی میان دو کشور بر سر رهبری امت اسلامی جریان دارد: ایران، عربستان و ترکیه. کشوری مانند ترکیه نیز اگر چه طرحهایی برای احیای خلافت عثمانی در سر دارد، اما اتکای مفرط سران آن کشور بر پانترکیسم و وابستگی بیش از حد آن به کشورهای غربی، این فرصت را از آنها ستانده که مورد اعتماد ملتهای مسلمان قرار گرفته و سزاوار این جایگاه در جغرافیای اسلامی شناخته شود. بنابراین، مردم افغانستان در قضایای مربوط به جهان اسلام ناگزیر به گزینش میان این دوگزینهاند: عربستان و ایران.
عربستان کینه زیادی از ایران دارد؛ همواره برای ضربه زدن به ایران و منافع آن کشور، حاضر شده در کنار اسرائیل بر ضد متحدین ایران مانند حزب الله و حماس پول های هنگفتی مصرف کند. گاهی به شکل پنهانی و گاه آشکارا چشم خود را بر جنایات اسرائیل برضد گروههای فلسطینی و حزب الله می بندد و بلکه آن رژیم را حمایت نیز می کند. دلیل این سیاست ضداسلامی عربستان، ضربه زدن به ایران است و بس.
نظر من این است اگرچه سیاست رسمی دولت افغانستان جانبداری از موقف عربستان سعودی در منازعات خاورمیانه است، اما شهروندان این کشور، بهویژه فارسیزبانها، باید از موقف ایران حمایت کرده و خواهان تغییر بنیادین در سیاست خارجی کشور شوند. حمایت از موقف عربستان و جانبداری از سیاستهای آل سعود به نفع مردم مان– یعنی هیچ کدام از اقوام کشور – نیست. آنها مردم مان را مشرک و مجوس و شیفتگان مجوسیگری دانسته و اگر وزنه آنها در معادلات جهان اسلام سنگینتر گردد، از هر نوع جنگ و شورشگری در افغانستان حمایت خواهند کرد و ما را سزاوار مرگ خواهند دانست؛ طوری که تا هنوز هم از گروههای مخالف مسلح در کشور حمایت کردهاند. من برای آنکه نشان دهم تعریف ما از منظر اعراب چگونه است، چند اتهام و چند حکایت را در اینجا یادآوری میکنم تا از لابلای آن، نوع نگاه وهابیت و عربستان سعودی نسبت به همه اقوام افغانستان را روشن کرده باشم:
یک: اتهام شرکگرایی
یکی از دوستانم که در دوره جهاد افغانستان در عربستان پناهنده شده بود حکایت میکند که روزی از زبان یکی از مفتیان بزرگ آن دیار شنیدم که درباره جهاد رهاییبخش مردم پابرهنه مان برضد شوروی میگفت: "این جنگ، جنگِ مشرکین با ملحدین است". به زعم او، "مشرکین" یعنی مردم افغانستان و "ملحدین" یعنی سربازان قشون سرخ شوروی.
مفتیهای عربستان سعودی و ایدئولوگهای وهابیت، مذهب رسمی آن کشور، دلایل بیشماری برای مشرکشماری مردم افغانستان دارند که یکی از آنها اعتقاد مردم مان به جواز زیارت اهل قبور میباشد. زیارت قبور از منظر وهابیت از مصادیق برجسته شرکورزی به خداوند است. از آنجایی که اغلب مردم افغانستان– اعم از شیعه و سنی و پشتون و تاجک - معتقد به جواز این پدیدهاند، از منظر وهابیها مشرک هستند. در اتهام شرکگرایی، هیچ قومی مستثنی نیست.
دو: اتهام مجوسگرایی
... و اما در این میان اتهام وارد بر فارسیزبانها – تاجکان و هزارهها و حتا ترکان- مضاعفتر و سنگینتر است. فارسیزبانهای افغانستان، افزون بر اتهام شرکگرایی، به مجوسگرایی نیز متهم هستند. اتهام مجوسگرایی از سوی محافل افراطی دنیای عرب بر فارسیزبانها، پیشینه درازی دارد و قدمتش به روزگار مبارزات فرهنگی خراسانیان در راستای پاسداری از هویت ملی این دیار در برابر تهاجم فرهنگی اعراب میرسد. تاریخ گواه است بر اینکه وقتی مردم خراسان، در کنار پذیرش دین اسلام، کوشیدند از هویت ملی خراسانی و زبان فارسی نیز پاسداری کنند، دنیای عرب این اقدام آنها را نشانه دلبستگی شان به آیین مجوسیت خوانده و حتا فقیهی به بزرگی امام اعظم ابوحنیفه (رح) را نیز به خاطر فتوایش مبنی بر جواز نماز به زبان فارسی از این اتهام مبرا ندانستند. گلدزیهر در کتاب "درسهایی در باره اسلام" که توسط دکتر علی نقی منزوی ترجمه شده است درباره اختلافهای فقها بر سر جواز نماز به زبان عربی و اهمیت این کشاکشها میگوید که "دشمنان امام ابوحنیفه (رح) او را به مجوسگرایی متهم کردند زیرا که وی نخستین بار این سخن را در زبان فارسی باز کرده بود".
گفته میشود محافل افراطی دنیای عرب در این راستا تا جایی پیش رفتند که احادیث ساختگی جعل کردند مبنی بر اینکه خدا از سخن فارسی و کلام شیطانهای خراسان و جهنمیهای بخارا بیزار است و زبان اهل بهشت عربی است.
ابن حزم اندلسی (۴۵۶- ۳۸۴ هجری) که یکی از رهبران این گروههای افراطی می باشد، در مورد ما فارسیزبانان چنین میگوید: «فارسها حکومت کهن داشتند و نیروی قدرتمندی بودند که بر ملتها حاکم بودند، حتا خود را آزاده و دیگران را بنده میدانستند. اما این حکومت به دست مسلمانان اعراب نابود شد که به حق ضربهای بزرگ و آزمایشی عظیم بود. چونکه اعراب مسلمان برای فارسها و دیگر اقوام همسایه خطری محسوب نمیشدند، به همین دلیل نمیتوانستند که بپذیرند که مغلوب اعراب شدهاند، به راههای گوناگون و طرق متعدد متوسل شدند تا با اسلام به منازعه برخیزند... به علت آنکه نتوانستند با توسل به شمشیر به مراد شان برسند در پی حیله و نیرنگ برآمدند. عدهای مسلمان شدند و مدعی دفاع از اهل بیت رسول اکرم (ص) شدند دربارهی ظلمی که نسبت به علی روا شده بود، غلو کردند. بعد از آنکه اعتماد شیعیان را به دست آوردند، آنان را به انواع و اقسام راهها سوق دادند. مسأله انتظار را مطرح کردند، یعنی فردی به نام مهدی صاحب حقیقت دین است. اینگونه ادعاها تا به آنجا پیش رفت که عدهای دعوای پیامبری کردند...، برخی تا قبول حلول یا بیهوده خواندن شریعت پیش رفتند... در میان آنان کسانی پیدا شدند و افرادی را تا مرحله و مرتبهای اولوهیت رساندند». ابن حزم میافزاید: «از این ریشهای خبیث، فرقههایی همانند اسماعیلیه و قرامطه به وجود آمد.»
ابن حزم همچنان با اشاره به رویداد سقوط حکومت امویها به همکاری مردم خراسان میگوید: «عجم در خراسان امر حکومت را به دست گرفت و پادشاهی کسری را دوباره برگرداند و دیوانهای اعراب دیگر بیاهمیت شدند».
شاید بسیاریها بگویند به رسم اعتراض بگویند که اتهام مجوسگری بر فارسیزبانها پدیده متعلق به گذشته است و در دنیای امروزی از آن خبری نیست؛ بنابراین، از این مخاصمت تاریخی بزرگنمایی صورت بگیرد. من برای آنکه ثابت کنم این مخاصمت مساله امروزی اعراب نیز است، باید بار دیگر به یک رویداد تاریخی و یک حکایت استناد کنم. کسانی که تاریخ جهاد افغانستان را به یاد دارند میدانند که کشورهایی در میان همه مجاهدین تنها احمدشاه مسعود را به دیده حقارتبار مینگریستند. در حالی که مبارزات مسعود علیه قشون سرخ شوروی شاید به مراتب کمرشکنتر برای دشمن بود، اما عمدهترین علت بیمهری اعراب نسبت به وی فارسیزبان بودن او بود.
همچنین یکی از دوستانمان حکایت میکند که در دوره سلطه طالبان بر کابل، یکی از ملاهای مشهور وهابی در پاکستان درس تفسیر میخوانده است. او میگوید وقتی نوبت تفسیر آیت ۴۱ تا ۴۵ سوره "واقعه"رسید، با کمال صراحت و پررویی گفت: اگر میخواهید مصداق "اصحاب شمال" را بدانید به "ائتلاف شمال" در افغانستان نگاه کنید! "ائتلاف شمال" نامی بود که طالبان و حلقات حامی آنها در داخل و بیرون کشور بر جبهه مقاومت ضد طالبانی یا همان جبهه متحد ملی گذاشته بودند. این در حالی است که منظور از اصحاب شمال در قرآن، همان گروه گمراهان است.
سه: شیفتگان مجوسیگری
در ائتلاف شمال در کنار هزارهها و تاجیکها، ازبیکها نیز حضور داشتند؛ آنها فارسیزبان نیستند، پس چرا آنها نیز مورد بیمهری اعراب قرار میگیرند؟
کسانی که این پرسش را مطرح میکنند شناخت درست از ترکان افغانستان ندارند. ترکان افغانستان شاید از نگاه نژادی ترک باشند، اما از نگاه فرهنگی، آریایی و متعلق به حوزه تمدنی زبان پارسی هستند. آنها هویت خود را هویت آریایی دانسته و خدمات بزرگی به زبان فارسی انجام داده اند. شما اگر تاریخ ترکان افغانستان را دنبال کنید خواهید دید که نه تنها اسلاف آنها خود را با انتساب به شخصیتهای اسطورهای آریایی نژاد و بزرگزاده میخواندند، بل حتا همین جنرال دوستم نیز میکوشد با "رستم عصر و زمان" خواندن خود، خود را بزرگ و با اهمیت نشان دهد. بر دیوار "بنیاد دوستم" در کابل تصویر بزرگی از وی نصب شده است که در آن نوشته شده: "رستم عصر زمان".
بنابراین، ترکان نیز از نگاه تعلق فرهنگی از نظر آنها متهم به مجوسگری هستند.
نتیجهگیری
نتیجهای که میتوان از بحث بالا گرفت این است که حمایت از عربستان سعودی به نفع مردم افغانستان نیست. نگاه اعراب به مردم افغانستان، نگاه توهینآمیز و تحقیرآمیز بوده و ما را مجوس و مشرک میپندارند و از شورشگری و جنگ در این سرزمین حمایت میکنند. بنابراین، اگر موازنه قدرت در جهان اسلام به نفع عربستان تغییر بخورد، گروههایی مانند داعش و طالب تقویت شده و موجبات سقوط افغانستان در دامن افراطگرایی مساعد خواهد شد. به همینخاطر من بدین عقیدهام که در منازعات خاورمیانه باید جانب ایران را گرفت. ایران از یکسو کشور همفرهنگ و همزبان مان است و از سوی دیگر علیه گروههای تکفیری قرار داشته و به عنوان عقبه استراتژیک مان در جنگ علیه افراطیت محسوب میگردد.
عبدالشهید ثاقب- ارسالی به خبرگزاری جمهور