عبدالصبور رحیل
برخی حقایق چنان تلخ اند که رویارویی با آن را آدمی برنمی تابد و برای فریب دادن خود افسانه می سازد و حقایق را پرده و لباس دیگری می پوشاند. یکی از جنبه های دردناک و تلخ جامعۀ ما همین مساله پرده پوشی مخالفت قبیلوی هوتکی و درانی است. تاکنون مساله ملی را بسیاری ها در میان پشتون و غیر پشتون جستجو می کنند و برای حل آن حرف و سخن می زنند اما بزرگترین، دردناکترین، ویرانگرترین مشکل در جامعۀ ما مساله خود پشتونهاست. حل ناشده ماندن مساله ملی میان پشتونها از همان آغاز تشکیل حکومت هوتکی ها درکندهار و اصفهان و سپس سرنگونی حکومت هوتکی ها به کمک درانی ها و اشغال کندهار از دست هوتکی ها توسط درانی ها، آتش سوزانی بوده است که پیوسته درین دوصد و پنجاه سال این کشور را سوزانده است.
هرچند برخی مهره های فاشیست، سربرآوردن طالبان را تلاش پشتون علیه غیر پشتون قلمداد کردند اما تداوم جنگ طالبان علیه حکومت کنونی و نخریدن سلام ها و لابه های آقای کرزی توسط طالبان بیانگر این نکته است که مشکل تنها میان پشتون و غیر پشتون نی بلکه در پهلوی سازماندهی پاکستان، عنصر درونی و آتش زیرخاکستری که "تحریک طالبان" را می چلاند همان اختلاف هوتکی و درانی است که همچنان ادامه دارد.
البته در میان جنبش طالبان، افراد منسوب به برخی از درانی ها هم دیده می شوند اما این درانی ها همان هایی اند که با احمدشاه ابدالی هم مخالفت کردند. سر رهبران درانی قبایل علیزی، اسحاقزی و نورزی توسط احمدشاه ابدالی زیر پای فیل شد و کشته شدند. مطابق برخی آمار، اکثریت کسانی که در جنبش طالبان از قوم درانی شرکت دارند، به همین سه قوم پیوند دارند.
عبدالرحمن خان نواسه دوست محمدخان و کواسه سردار پاینده خان درانی نیز پس ازهزاره ها، بیشترین کشتار را در میان سلیمانخیل های غلجایی داشت تا این که بهترین راه را دران دانست که به پیروی از استادان و ولینعمتانش غلجایی و هزاره را به جان هم بیندازد- تفرقه بیندازد و حکومت کند. بی جهت نیست که امروز عبدالرحمن خان به پیشوای معنوی گردانندگان اصلی دولت کنونی تبدیل شده است...
پشتونهای حزب دموکراتیک خلق به همین اقوام غلجایی (هوتکیها هم غلجی اند) متعلق بودند. البته اکثریت فرماندهان و رهبران پشتون مجاهدین نیز غلجایی بودند. مانند حکمتیار، استاد سیاف، مولوی خالص، مولوی محمد نبی، حاجی عبدالقدیر، عبدالحق و سایرین. از همین جهت است که امروز حکومت کرزی در ظاهر از روی مجبوریت به مجاهدین ارج می گذارد اما در باطن حزب دموکراتیک خلق و مجاهدین را به یک نظر می بیند.
ملاعمر رهبر طالبان به قوم هوتکی غلجایی متعلق است. آتش درونی یی که او را می سوزاند دین و اعتقادات دینی نیست. دین یک پرده است. ملاعمر انگیزۀ سوزان درونی دارد. این انگیزه با منافع پاکستان گره خورده است. تعصب کور قبیلوی همیشه چنین بوده است. کندهار در دوران حاکمیت صفویان در ایران و مغولی ها در هند بارها دست به دست می شد. گاهی کندهار جز حکومت صفوی بود گاهی هم جز حکومت مغولی. اندرین میان همین اقوام بودند که گاهی با این متحد می شدند و گاهی با آن تا که "کلانتری" کندهار را نصیب شوند.
شاه محمود سدوزایی نواسۀ احمدشاه درانی به کمک ایران قاجاری به سلطنت کابل دست می یابد و شاه شجاع برادر دیگرش به کمک انگلیس. دوست محمد خان با فروختن جهاد ملی مردم کابل و کوهدامن زمین، به انگلیس به تخت ابقا می شود. عبدالرحمن نیز علیه کاکایش شیرعلیخان همانقدر دسیسه می کند تا شیرعلی خان سرنگون می شود. پس ملاعمر چرا درخدمت آی اس آی نباشد تا حکومت را بدست بیاورد؟
عبدالرحمن که به کمک روس و انگلیس می آید، دمار از روزگار همکاران شیرعلیخان برمی آورد. همین عبدالرحمن است که مخالفین درانی خود را تبعید می کند اما مخالفین غلجایی خود را می کشد و دارایی شان ضبط می کند و حتی قلعه های شان را ویران می کند.
در جلال آباد همگی آگاه اند که عصمت الله خان جبارخیل غلجایی وزیر خارجه شیرعلیخان را عبدالرحمن خان نه تنها اعدام کرد که خانه و جایدادش را نیز ضبط کرد وقلعه اش را نیز ویران کرد. این رویداد در بیتهای فولکلوریک مردم ننگرهار نیز وجود دارد.
عبدالرحمانه زوروره، در شاغاسی کلا دی ولی ورانوله (؟)
امروز در حکومت حامد کرزی با وجودی که در نظر غیر پشتونها پشتونگرایی حاکم است اما از آنجایی که تعصب قومی هرگز مبنای عدالت نمی داشته باشد، تقسیم قدرت نه تنها میان پشتون و غیر پشتون بلکه میان خود پشتونها نیز به صورت عادلانه صورت نگرفته است. حکومت امروز بزرگترین جفا را علیه غلجایی ها می کند و پا به جای پای عبدالرحمن خان می گذارد. بززگترین پورتریت عبدالرحمن خان در تعمیر ولایت ننگرهار نصب شده است- ولایتی که اکثراً غلجایی اند. ولایتی که نوادگان عصمت الله خان جبار خیل برای آزادی اش از چنگال روسها بزرگترین قربانیها را داده است. اما این حکومت روی خون همه شهدای این قوم قدم گذاشته روی سینۀ شان از عبدالرحمن خان تمجید می کند.
آنهایی که جنگ ملاعمر را جنگ مذهبی می دانند، هرگز هم از خود نپرسیده اند که این چه مذهبی است که تنها غلجایی های کندهار و پکتیا به آن ایمان دارند؟ اگر این جنگ مذهبی است و اگر این مذهب اسلام است چرا در سایر نقاط کشور مردم به دنبال ملاعمر نمی روند؟ پاکستان تلاش زیادی دارد که اقوام دیگر را نیز درین جنگ سهیم بسازد اما همیشه به کندهار و پکتیا محدود مانده است.
تقاضای اخیر هیات مذاکره کننده طالبان در دوحه برای "امیرالمومنین" شناخته شدن ملاعمر در افغانستان از همان آرزوی پادشاهی مجدد هوتکیها و رقابت غلجایی و درانی منشا می گیرد.
اندرین میان هزاران انسان دیگری که نه درانی است و نه غلجایی توسط همین رقابت به گروگان گرفته شده اند. تا به کی باید در جنگ این دوقوم زندگی ملیونها انسان دیگر این سرزمین برباد شود، تا به کی؟
آیا اگر آشتی ملی یی در کار باشد، می تواند این آشتی بدون آشتی کلیه اقوام با همدیگر ممکن شود؟ آیا وقت آن نیست که در یک گفتمان بزرگ ملی کلیه اقوام اعم از ازبک، هزاره، تاجیک، درانی، غلجایی، کرلانی، پشه یی، نورستانی، بلوچ.... همه و همه گردهم آیند و با یک برداشت تازه از تاریخ که حقوق همه مردم، هویت همه اقوام و رنجهای کلیه مردم به رسمیت شناخته شود، یک کشور خالی از تعصب و بدبینی قومی را ایجاد کنیم؟