۰

لنگه کفشی به صورت یک جنایتکار

الیاس کاتب
شنبه ۱ میزان ۱۳۹۶ ساعت ۰۸:۳۸
حکمتیار هیچ گاه فراموش نخواهد شد. پس از بیست سال آوارگی در کشورهایی که او را برای غلامی استخدام کرده بودند؛ او دیگر هویت این سرزمین را از دست داده است.
لنگه کفشی به صورت یک جنایتکار
حکمتیار برای اولین بار در زندگی اش با اتفاقی رو به رو شد که شاید هیچگاه انتظارش را نداشت. شاید تصور می کرد وقتی برای همیشه از پناهگاه فرار خود بیرون آمده و به دامن جامعه برگردد؛ اوضاع مثل گذشته است و او هم به زعم خود، هنوز یک رهبر قدرتمند تا دندان مسلح است؛ اما او کمی از جامعه افغانی دور مانده بود.

روز جمعه و درست زمانی که گلبدین حکمتیار، سه روز را در میان اعتراض مردم هرات سپری کرده بود؛ در جریان سخنرانی که دقایقی از آغاز آن نگذشته بود؛ مردی از جا برخاسته و لنگه کفشی به سمت صورتش حواله کرد. مجلس به هم خورد و او دیگر نتوانست سخنانش را ادامه دهد و جمعیت پراکنده شدند.

شرایط دیگر مثل گذشته نیست. حکمتیار دیگر مسلح به راکت و موشک نیست تا کسی او را به واسطه تسلیحاتش،
این یک تلنگر بزرگ بود برای مردی که در عمر جنگ طلبانه اش، همیشه دروغ گفت و به دنبال تثبیت قدرت خود بود و دریغا که هیچگاه به مقصدی که می خواست نرسید. مردی که در سال 1371 به رغم اصرار دیگران، با ملیشه های خود وارد کابل شد و جنگ داخلی را کلید زد. او بهانه اش وجود نیروهای دوستمی و ملیشه های شیعه بود که به قول وی؛ باقی مانده های رژیم کمونیستی بودند و یک توده رافضی، که او نمی توانست با این دو کنار بیاید.
پر ابهت و ترسناک ببیند. حالا دیگر دوران جدید است و رهبر حزب اسلامی 20 سال از قافله عقب افتاده. باید قبول کند که خیلی چیزها را ظرف این مدت از دست داده و این تعقیب و گریز و ناسازگاری با دیگران، تاوان سنگینی برایش داشته است.

زمانی که حکمتیار وارد شهر کابل شد و تعداد زیادی از هواخواهان تا دندان مسلح به استقبالش آمدند و پایتخت یکبار دیگر خاطره اولین ورود او در سال 1371 را در ذهن تداعی کرد؛ او ظاهرا به این فکر می کرد که یک بار دیگر ظفرمندانه دوباره وارد سیاست شده است. اما هراتی ها نشان دادند که هرات شهر علم و عرفان و انسانیت و بزرگیست و حضور چهره ای منفور چون حکمتیار را بر نمی تابد.

این یک تلنگر بزرگ بود برای مردی که در عمر جنگ طلبانه اش، همیشه دروغ گفت و به دنبال تثبیت قدرت خود بود و دریغا که هیچگاه به مقصدی که می خواست نرسید. مردی که در سال 1371 به رغم اصرار دیگران، با ملیشه های خود وارد کابل شد و جنگ داخلی را کلید زد. او بهانه اش وجود نیروهای دوستمی و ملیشه های شیعه بود که به قول وی؛ باقی مانده های رژیم کمونیستی بودند و یک توده رافضی، که او نمی توانست با این دو کنار بیاید.

گفتگوی مخابره ای معروف احمدشاه مسعود که از وی به کرات خواهش کرد مسلح وارد کابل نشود؛ که در این صورت بروز یک جنگ تازه در شهر حتمی خواهد بود. اما وی در جواب گفت که "جهاد" وی به پایان نرسیده و تا زمانی که شبه نظامیان دوستم که در کابل مستقر شده بودند را از شهر بیرون نکند و همچنین احزاب جهادی شیعه که او نمی توانست قدرت را با آنها تقسیم کند؛ هرگز سلاح به زمین نخواهد گذاشت.

حکمتیار با این شعار وارد کابل شد و شهر زیبا و مثال زدنی، در آتش جنگ شعله ور گردید و در ادامه دیدیم که
هرات باید چنین واقعه ای را به خود می دید و هراتی باید این شهامت را از خود نشان می داد. چون شهر، شهرِ فرزانگان است و کوی مردان دلیر و قایمی که در طول تاریخ، علم و حلم و انسانیت و فرهنگ و نجابت و ادب از سینه شان بیرون تراویده و به کل آریانا ترویج یافت. چطور می توان تصور کرد که مرد سیه روی تاریخ سه دهه آشوب و خون و آتش، در این شهر به سادگی قدم بگذارد و لبخند چنین مردمانی را بطلبد.
همین "کمونیست" که او را از دودمان نجیب می خواند و همین "رافضی" که قسم یاد کرده بود تا خونشان را نریزد آرام نمی گیرد؛ جزو ائتلاف کنندگان وی برای جنگ قدرت شدند.

لنگه کفش هراتی ها نشانه ای از فرزانگی و فرهنگ والای آن مرز و بوم بود که به صورت یک "دروغ مجسم بر صفحه تاریخ جنگ افغانستان" حواله شد تا این را به یاد او و همپالگی هایش دهد که روزی تاوان تمام این ددمنشی ها و پلیدی را خواهد پرداخت و این رویداد فقط یک پیام کوچک از یک انزجار بزرگ بود.

هرات باید چنین واقعه ای را به خود می دید و هراتی باید این شهامت را از خود نشان می داد. چون شهر، شهرِ فرزانگان است و کوی مردان دلیر و قایمی که در طول تاریخ، علم و حلم و انسانیت و فرهنگ و نجابت و ادب از سینه شان بیرون تراویده و به کل آریانا ترویج یافت. چطور می توان تصور کرد که مرد سیه روی تاریخ سه دهه آشوب و خون و آتش، در این شهر به سادگی قدم بگذارد و لبخند چنین مردمانی را بطلبد.

این تشت حالا از بام افتاده است و این رویداد تکرار خواهد شد. به اندازه ای که حکمتیار به جایی که به آن تعلق داشته برگردد. این سرزمین تحمل حضور او را در خود ندارد. قلب بی فروغ کابل هنوز از لرزه های سهمگین راکت های او در آشوب است و نه زمان و نه زمین و نه آدم هایی که همین دیروز در کابل می زیستند؛ او را فراموش نخواهند کرد.

حکمتیار هیچ گاه فراموش نخواهد شد. پس از بیست سال آوارگی در کشورهایی که او را برای غلامی استخدام کرده بودند؛ او دیگر هویت این سرزمین را از دست داده است.

مردم هیچگاه جنایات او را از یاد نخواهند برد و حکمتیار هم این را خوب می داند.

الیاس کاتب- خبرگزاری جمهور
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


سیف الله
Iran, Islamic Republic of
آری درست است نه تاریخ و نه مردم افغانستان او را از یادنخواهند برد👍
Afghanistan
جنایبکاران دیگری را از یاد برده اید که با دیدن مجسمه و برجهای یادرکاری شان هر روز مردم خاطره های تلخ و ددمنشانه شان وجدان هر کابلی را آزار میدهد. این جنایتکاران مزاری مسعود سیاف دوستم خلیلی و محقق اند که در وطن فروشی و غلامی به امریکا و ایران و پاکستان ریکارد دارند. ما باید هر روز یک کفش را به طرف این جانیان پرتاب کنیم اما ما حوصله داریم بی ظرفیت نبودیم. حکمتیار مهمان هراتی ها بود. یک مهاجر عربی این کار را کرده که در اقلیت قرار دارد. شاید این نوشته خوشت نیاید زیرا مالک این ویب سایت نیز از قماش مهاجر عربی اند.
Afghanistan
در اینکه سیاف، مزاری، محقق، خلیلی، دوستم،‌ کرزی و... خاین و وطن‌فروش هست، شکی نیست‌. اما جناب تان از آن طائفه موریانه‌ی هستید که از درون باعث گند‌گی‌ غیر می‌گردید‌. تا روز که افغانستان آدمای‌ چون تو را در خود پرورش دهد، آباد شدنی نیست‌.
Afghanistan
در اینکه سیاف، مزاری، محقق، خلیلی، دوستم،‌ کرزی و... خاین و وطن‌فروش هست، شکی نیست‌. اما جناب تان از آن طائفه موریانه‌ی هستید که از درون باعث گند‌گی‌ غیر می‌گردید‌. تا روز که افغانستان آدمای‌ چون تو را در خود پرورش دهد، آباد شدنی نیست‌.
پربازدیدترین