گویا سنت ازدواج در سراسر جهان، بحرانیترین روزهای دوران خود را تجربه میکند. فقط رواج روابط جنسی و ازدواج سفید و ازدواج همجنسگرایان نیست که این دوران بحرانی را برای سنت ازدواج به وجود آورده، بلکه انگار امروز کاهش آمار ازدواج و اختصاص نداشتن فرزندآوری به زنان ازدواج کرده، نشان میدهد از غرب لندن تا شرقیترین مناطق چین، تحولاتی در نگرش به ازدواج رخ داده که ممکن است گفته شود نگرش عرفی به مسئله ازدواج در سطح جهانی در حال دگرگونی و تغییر است.
سنّت ازدواج بسیار ضعیف شده و دیگر کسی همانند گذشته به آن اهمّیت نمیدهد، گویا این سنّت کمکم دارد از مد میافتد! محافظهکاران اجتماعی معتقدند سنّت ازدواج که زمانی از جایگاه والایی برخوردار بود، اکنون به خاطر رواج روابط جنسی پیش از ازدواج، ازدواجهای سفید، طلاق و اخیراً به خاطر مشروعیت یافتن ازدواج همجنسگرایان دچار ضعف شده است. این نگرانی کاملاً بجاست. صدها سال بود که حتّی در کشورهای غربی ازدواج گامی ضروری برای رسیدن به مرحلۀ بلوغ و کمال تلقّی میشد. در انگلستانِ پیش از انقلاب صنعتی، تمام زنانِ مجرّد فارغ از سنّی که داشتند «دوشیزه» و تمام مردان مجرّد «پسر» خوانده میشدند.
کشیشان میگفتند ازدواج پیوندی سرنوشتساز است که به فامیل و متعاقباً به بنیاد جامعه استحکام میبخشد. تا اواسط قرن بیستم ازدواج تقریباً امری اجتنابناپذیر بود. تفکّر غالب در میان مردم آن بود که همگان باید ازدواج کنند و عمدتاً این مرد است که باید خانه نانآور فامیل باشد. حتّی در اروپا نیز ازدواجها در سنین پایین صورت میگرفت. در سال 1972، 87 درصد از زنان فرانسویِ بین 30 تا 34 ساله ازدواج کرده بودند. اما امروز تنها 43 درصد از زنان فرانسویِ سی و خردهای ساله متأهّل هستند. کاهش آمار ازدواج یک روند فراگیر است.
در بسیاری از کشورها بحثِ ازدواج از بحثِ پدرومادر شدن جدا شده است. در سال 2015 دو پنجم تمام کودکان آمریکایی در دامان مادران ازدواجنکرده به دنیا آمدند. در فرانسه این نسبت 59درصد و در کلمبیا 84 درصد است. فقط 21 درصد از انگلیسیهای بینِ 15 تا 24 ساله معتقدند که کسانی که فرزند میخواهند لزوماً باید ازدواج کنند. حال آن که این رقم در سال 1989 دو برابر بود.
به نظر میرسد غرب مصمّم شده عملکرد متفاوتی از تمام جهان به ویژه آسیا در پیش بگیرد. در آسیا هنوز نگرشهای سنّتی حاکم است. در جاپان تنها 2درصد از نوزادان در دامان مادران ازدواج نکرده چشم به جهان میگشایند، در هندوستان و بخش اعظم آفریقای شمالی و خاورمیانه احتمالاً این نسبت از این هم پایینتر است. در بسیاری از کشورهای فقیر و با درآمد متوسّط، قانون زوجین ازدواجنکرده را به رسمیت نمیشناسد و فرزندان آنها را عملاً ناموجود قلمداد میکند.
در این گزارشِ ویژه ذکر شده که بسیاری از چیزهایی که مردم فکر میکنند دربارۀ ازدواج میدانند غلط است. در غرب سنّتِ ازدواج انعطافپذیرتر از چیزی است که به نظر میرسد، هرچند از اواسط قرن بیستم وضعیت تغییر کرده است. در آسیا نیز ازدواج سیّالتر و بیثباتتر از چیزی است که به نظر میرسد. در مسئلۀ ازدواج تفاوت میان شرق و غرب صرفاً تفاوت در زمان ازدواج و شدِت و ضعف آن است. ازدواج دارد تقریباً در همهجا تغییر میکند، اما کشورهای مختلف در مراحل مختلفِ این سیر قرار گرفتهاند.
از غربِ لندن گرفته تا روستاهای چین و هند، سه تحوّل بزرگ در جریان است:
نخست اینکه تصمیم برای ازدواج دارد از دست والدین و بستگان خارج و توسّط خودِ جوانان اتّخاذ میشود. واضحترین نشانۀ این موضوع افزایش متوسّط سنّ ازدواج است.
دگرگونی دوم افزایش تأکید بر وجود عشق میان زوجین است. در قسمت اعظم تاریخ غرب، وجود عشق یا آشنایی میان زوجین نه فقط برای برخورداری از یک ازدواج موفّق ضروری تلقّی نمیشد، بلکه با آن در تناقض بود. ویلیام گاج، یکی از نویسندگان بانفوذِ قرن هفدهمی در انگلستان زنانی را که شوهران خود را عزیزم و جانم خطاب میکردند نکوهش میکرد. چنین دیدگاهی در آن زمان کاملاً مرسوم بود. اما امروز شرط عشق بر امر ازدواج مستولی شده است. حال که عشق شالودۀ ازدواج قلمداد میشود، دیگر ازدواجهای بدون عشق منتفی است. و از آنجا که ازدواج دیگر جنبۀ اجباری ندارد، بعضیها معتقدند که مراسم عروسی باید بهنحوفوقالعادهای برگزار شود. درواقع عروسی به جشن تکریمِ عشق و وفاداری تبدیل شده است. البته عروس و دامادهای آسیایی معمولاً مخالف این عقیده هستند و معتقدند ازدواج باید علاوه بر عروس و داماد، فامیل های آنها را نیز به هم پیوند دهد.
سومین تغییر بزرگِ جهانی مقبولیت فزایندۀ طلاق است. امروز در بسیاری از کشورها زنان دارند به لحاظ اقتصادی هرچه خودکفاتر میشوند. این روزها نرخ طلاق در چین و کرۀ جنوبی از اروپا نیز بالاتر زده است.
دولتها و کلیساها غالباً تلاش کردهاند تا در برابر این تغییرات مقاومت به خرج دهند، اما معمولاً مورد اهانت قرار گرفتهاند. برنامههایی که حکومت فدرال آمریکا با هدف ترویج ازدواج تدارک دیده، تقریباً از هیچ تأثیری برخوردار نبوده است. از طرف دیگر، اگر تلاش کنیم طلاق را هرچه دشوارتر سازیم، فقط تعداد ازدواجها کمتر خواهد شد.
تقریباً در همه جا ازدواج دارد جنبۀ ضروری و الزامآور خود را از دست میدهد. با این حال هنوز هم جذابیت خود را از دست نداده است. براساس یک نظرسنجی اخیر، 93درصد از بریتانیاییها آرزوی ازدواج را در سر دارند. حتّی در کشورهایی که طلاق در جامعه پذیرفته شده، مردم همچنان بر این باورند که ازدواج یک پیوند ویژه است که نباید با بیتوجّهی صورت گیرد یا بهآسانی فسخ شود.
مطالعات مکرّرِ صورتگرفته حاکی از آن است که افراد متأهّل سالمتر، ثروتمندتر و شادتر از مجرّدها هستند. در کشورهای ثروتمند با ازدواج کردن منافع و امتیازاتِ هرچه بیشتری شامل حال افراد میشود. زنان و مردان ثروتمند و دارای تحصیلات عالیه معمولاً دیرتر از دیگران و پس از بررسیهای دقیق تن به ازدواج میدهند. البته این ازدواجها از سطح موفقیت بالایی برخوردار هستند و نرخ طلاق در میان این قبیل افراد بسیار پایین است. میزان استحکام پیوند زوجین ازدواجکرده در غرب به اندازۀ پیوند زوجین متعهّد و وظیفهشناسی است که در کشورهای فقیرتر به سر میبرند.
اما به طور کلّی برای بسیاری از افراد ازدواج دارد به امری دور از دسترس تبدیل میشود. احتمال ازدواج در میان طبقات کارگر پایینتر از طبقات متوسّط است و معمولاً این ازدواجها بیشتر در معرض ازهمپاشیدن است.