۰

پیروزی جهاد، شکست مجاهدین

شنبه ۷ ثور ۱۳۹۸ ساعت ۲۳:۱۷
مجاهدین اما علیرغم داشتن ظرفیت های بزرگ برای احیای قدرت خویش، عملا به وضعیت جدید تن درداده و گردن گذاردند؛ گو اینکه این تقدیر تاریخی قدرتمندان دیروز است و به ناگزیر باید به آن تمکین کنند...
پیروزی جهاد، شکست مجاهدین
هم اهداف اصلی و راهبردی جهاد مردم افغانستان، تغییر مثبت در زندگی مردم بود و هم رهبران مجاهدین در نخستین روزهای دست یافتن به پیروزی و تشکیل دولت، اعلام کردند که هدف آنها تامین حد اکثر تسهیلات، خدمات و زندگی مرفه برای شهروندان افغانستان است.
 
اکنون اما سال هاست که دوران پس از پیروزی جهاد، سپری شده و مردم افغانستان با فجایع و بدبختی های حاصل از آن نه تنها حالا که شاید تا سال ها پس از امروز نیز دست و پنجه نرم کنند.
 
چهره زخمی و خاک آلود شهر کابل به عنوان مرکز اصلی درگیری های پس از پیروزی جهاد و جنگ قدرت جریان های جهادی، شاهدی روشن برای شکست این اهداف است.
 
مردم افغانستان در طول این سال ها، اگر به هیچ چیزی دست نیافته اند، دست کم بهتر از هر کس دیگری می توانند روند رویدادهای سیاسی و وقایع روز را تجزیه و تحلیل کنند و در این میان، فرق شعار عملی از شعار غیر عملی و فریبکارانه و اغواگرانه را تشخیص دهند.
 
رهبران مجاهدین به اذعان خود شان نتوانستند آنگونه که انتظار می رفت، به مردم صادقانه خدمت کنند و از ارزش های جهاد و دستاوردهای مثال زدنی انقلاب بی بدیل و تاریخ ساز افغانستان، مواظبت و صیانت نمایند و آنها را در عرصه زندگی اجتماعی و سیاسی ملت افغانستان به بار و بر بنشانند.
 
این چیزی است که خود آنها نیز آن  را قبول دارند و دست کم یکی از توابع و پیامدهای این قدرناشناسی، برگزاری با تاخیر، محدود، غیر عمومی و در فضای بسته مراسم بزرگداشت از بزرگترین اتفاق انقلابی قرن ۲۰ طی سال های اخیر است.
 
مجاهدین زمانی از قدرتی خیره کننده و بی آسیب، بهره داشتند. قدرتی که به تنهایی این توان را داشت تا همه مقدرات سیاسی و اجتماعی این جغرافیای سیاسی را بربنیاد اراده و خواست خود رقم زند و هیچ هراس و ملاحظه ای از مهر و کین دوست و دشمن نداشته باشد.
 
آیا به راستی همین قدرت مطلق نبود که سرانجام، حاکمیت مجاهدین را به شکست کشید و آن را دستخوش تغییراتی بنیادین کرد، چندان که دیگر حتی به سختی می شد طیفی تعریف شده به نام مجاهدین را در بازی های سیاست و قدرت افغانستان به درستی بازشناخت و برای آن، آرمان و برنامه و مشی و مشرب و مانیفست شناخته شده سیاسی قایل شد؟
 
واقعیت این است که مجاهدین با وجود دست داشتن به برترین سقف قدرت و سلطه سیاسی، از هدایت، مدیریت و حراست از آن ناتوان بودند و درست همین ناتوانی بود که اینک سرانجام به افول قدرت بی بدیل آنان منجر شده است.
 
کنش پذیری طیف جهادی پس از دگردیسی های ۱۸ ساله پسین، به روشنی نشانگر این نکته ظریف است که افول و سقوط تاریخی مجاهدین، روندی نیست که آغاز آن معلول تحولات سال های اخیر باشد.
 
همین که مجاهدین نتوانستند در تصمیم سازی های کلان مربوط به سرشت دستگاه قدرت و سرنوشت سیاسی افغانستان پساطالبان، نقشی محوری و تعیین کننده داشته باشند و همواره گوش به زنگ قدرت های خارجی و مهره های مورد حمایت آنان در داخل باشند، خود نشان دهنده این بود که مجاهدین دیگر آن میراث داران قدرت مطلقه به دست آمده پس از پیروزی جهاد نیستند؛ بلکه خود، دست ابزار بازیگران برتر و بزرگ تر در فرایند طراحی و شکل دهی به بازی های بزرگ سیاست و قدرت در جغرافیای آشوب و بحران اند.
 
حذف فزیکی مجاهدین، به صورت برنامه ای سازمان یافته و سیستماتیک، از همان آغاز در دستور کار سازمان های اطلاعاتی خارجی و دشمنان مردم افغانستان قرار گرفت.
 
نکته ای که توجه بسیاری از ناظران را به خود جلب می کند این است که چرا ترورهای پی در پی، هرگز نتوانست مجاهدین را تکان دهد و به تکاپو برای جستجوی راهکاری دایمی و سازنده وادارد؟
 
یک نمونه دیگر، تشکیل جبهه ملی بود که در آن زمان حتی برای شخص حامد کرزی؛ رییس جمهوری پیشین هم واکنش برانگیز شد. کرزی نسبت به آن، واکنش تندی نشان داد و آن را به کشورهای خارجی و قدرت های بیگانه نسبت داد.
 
پرسش این است که چرا اساسا حساسیتی تا این مایه صریح باید نسبت به مجاهدین نشان داده می شد؟ پاسخ روشن است. با تشکیل جبهه ملی، بیم‌ آن می رفت که مجاهدین یکبار دیگر، تجدید سازمان دهند و به عنوان نیرویی پرقدرت، وارد عرصه جدید گردند. این چیزی بود که غرب و مهره های غربی تعبیه شده در درون نظام نو، هرگز یارای برتافتن آن را نداشتند.
 
مجاهدین اما علیرغم داشتن ظرفیت های بزرگ برای احیای قدرت خویش، عملا به وضعیت جدید تن درداده و گردن گذاردند؛ گو اینکه این تقدیر تاریخی قدرتمندان دیروز است و به ناگزیر باید به آن تمکین کنند.
 
اکنون بسیاری از نیروها از مجاهدین سلب شده است. رهبران جهادی دیگر دارای ملیشه های مسلح نیستند. از اریکه قدرت دولتی، به زیر کشیده و به حاشیه رانده شده اند. بسیاری از نخبگان و چهره های پرنفوذ خویش را در فرایند حذف فزیکی از دست داده اند. تشکیلات سازمانی احزاب جهادی نیز در اثر تعدد گرایش های سیاسی در سال های اخیر، دستخوش دگردیسی های بنیادین شده و آنها را به سوی نوعی تشتت و از هم گسیختگی پیوست ناپذیری کشیده است؛ به گونه ای که یک حزب پرقدرت پیشین، اکنون به چند شاخه کوچک و کم توان تبدیل شده است. مردم و طیف های تباری و قومی به عنوان عمده ترین حوزه نفوذ جهادی ها، اینک در اثر ده ها سال جنگ و بحران و کشتار و خشونت، خسته و فرومانده شده اند.
 
اینگونه بود که جهاد پیروز شد، شوروی متجاوز شکست خورد؛ ولی این مجاهدین بودند که نتوانستند از میراث جهادی به خوبی و با تعهد و ایمان و اخلاص و مردم دوستی و وطن پرستی پاسداری کنند و در نتیجه در حکومت داری جهادی و انقلابی، ناکام ماندند و شکست خوردند.

علی موسوی - جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین