۰

امان‌الله؛ قهرمان استقلال یا نگران اضمحلال؟

چهارشنبه ۲۹ اسد ۱۳۹۹ ساعت ۱۹:۰۶
جامعه‌ جنگ‌زده افغانستان به جای قهرمان‌سازی برای استقلالی موهوم که هرگز با مبارزات امان الله به دست نیامد و هیچگاه وجود نداشته و ندارد، بهتر است میراث او را به مثابه یک شاه جوان و نوگرا مورد تقدیر و توجه قرار دهد؛ شاهی که بیش از آن‌که دغدغه استقلال داشته باشد، نگران اضمحلال استوانه‌های بنیادین جامعه افغانستان در زیر بار سنگین سنت های کهنه و فرسوده و رسوم ناپسند اجتماعی بود.
امان‌الله؛ قهرمان استقلال یا نگران اضمحلال؟
تاریخ استقلال طلبی افغانستان، تاریخ جنگ است. همیشه جنگ سالاران، آتش افروزی های جاه طلبانه خود را زیر شولای زرین استقلال پنهان کرده اند. یک تاریخ خونریزی وقتی با مفهوم مقدس استقلال گره می خورد، موجه می شود و عناوین سنگینی مانند حماسه و جهاد را با خود حمل می کند.
 
قهرمان‌تراشی از جنگ افروزان نیز بخشی از همین انحراف تاریخی است؛ انحرافی که هدف از آن، تبدیل فرماندهان جنگی به قهرمانان نقدناپذیر است. امروزه هر قومی بت های قومی خود را به مثابه «قهرمانان ملی» ستایش می کند تا هیچکس نتواند سهم و نقش آنها در فجایع و مصایب مرگبار تاریخ معاصر افغانستان را نقد و ارزیابی کند.
 
امان الله خان هم از این قاعده مستثنی نیست. او در لویه جرگه قومی پغمان لقب «غازی» را دریافت کرد تا به مثابه قهرمان «استقلال» افغانستان، شناخته شود و از سوی هواداران قومی اش ستایش شود.
 
این در حالی است که پژوهشگران تاریخ معاصر افغانستان، سهم شاه جوان و اقتدارگرا در مبارزات آزادی‌ خواهانه و استقلال ‌طلبانه را صفر می‌ ‌دانند و «استرداد استقلال» را سیاست مصلحتی استعمار پیر انگلیس به‌ منظور حفظ سیطره خود بر هند بریتانیایی و مهار و محدودکردن دامنه قیام ‌های ملی‌ و ایدئولوژيک افغان‌ ها و پیشگیری از تسری و تعمیم آن به دیگر حوزه ‌های مستعمره انگلیس می‌ دانند. امان ‌الله خان بربنیاد صلا‌ح ‌دید انگلیسی‌ ها به‌ تاریخ ۲۸ اسد ۱۲۹۸ خورشیدی، معاهده راولپندی را امضا کرد که بر اساس آن، استقلال افغانستان طی شش ماه از انگلیس مسترد می ‌شد.
 
با این ‌حساب، اغلب تاریخ‌ نگاران از جمله غلام‌محمد غبار، اقدام امان ‌الله در امضای معاهده یادشده را اشتباه و به ‌زیان افغانستان ارزیابی کرده ‌اند.
 
مستندات تاریخی دیگر نیز نشان می ‌دهد که امان ‌الله به ‌عنوان یک شاه غرب ‌زده و فریفته ظواهر و مظاهر تمدن غرب، نه تمایلی به مبارزات استقلال ‌طلبانه علیه انگلیس داشته و نه خود مستقیما در آن مبارزات، مشارکت داشته ‌است.
 
با این حال، شاهان پشتون تبار افغانستان در طول تاریخ همواره امان الله را به عنوان «غازی» و قهرمان استقلال افغانستان، علم کرده اند تا این افتخار به نام فرد دیگری ثبت نشود.
 
در سال های اخیر، اشرف غنی؛ رییس جمهوری نیز که به شیوه ای غلیظ، از خود تظاهرات امان الله خانی بروز می دهد و خود را مأمور اتمام «فصل ناتمام» امان الله خان می داند، از ۲۸ اسد به گونه ای تجلیل می کند که گویی امان الله «قهرمان ملی» است. باری سخنرانی آقای غنی حتی با واکنش یکی از اعضای مجلس نمایندگان مواجه شد و او فریاد کشید که «قهرمان ملی» احمدشاه مسعود است نه امان الله.
 
با اینهمه و فرای هرگونه اعتنا به ماهیت قومی قهرمان‌تراشی‌های ملی، شاید شایسته باشد کارنامه امان الله را از زاویه ای دیگر مورد نقد و ارزیابی قرار دهیم و او را پیش از آنکه قهرمان استقلال بدانیم، نگران اضمحلال به حساب آوریم.
 
تصور می شود که شاه جوان دست کم درد را خوب تشخیص داده بود؛ اگرچه نسخه هایی که برای درمان می پیچید، اغلب ناسنجیده، غیر حساب‌شده، اشتباه و دارای پیامدهای زیانبار بود.
 
او می دانست که جهان در حال نو شدن است و سنگرهای سنت سرانجام روزی به اشغال مدرنیته درخواهد آمد؛ بنابراین بهتر است برای آنکه زیان کمتری بپردازیم و بهره بیشتری برداریم، پیشاپیش به استقبال مدرنیته برویم و برای ورود آن، بسترسازی کنیم.
 
امان الله در پی سفرهای طولانی اش به اروپا و به اصطلاح «بلاد راقیه» دیده و دریافته بود که افغانستان اگر می خواهد پیشرفت کند باید به زنان به مثابه یک قشر پویا و فعال و مؤثر بها بدهد، برای آموزش آنان زمینه‌ و زیرساخت لازم را فراهم آورد، برده داری را لغو کند و برای نظام‌سازی قانونی و حقوق شهروندی، مهیا شود.
 
با این حال، درک او از مدرنیزم رسا و کامل نبود. شاه جوان، بیش از اندازه، ظاهرزده بود. او شناختی عمیق و علمی از سیر تطورات سیاسی، تاریخی و جامعه‌شناختی عبور غرب از سنت به مدرنیته نداشت و نمی دانست که برای ایجاد تغییر از چه راه هایی باید گذر کرد و نوگرایی در همه ابعاد، لزوما از کشف حجاب و مواجهه به سنگرداران قدرتمند سنت یعنی ملاهای پرنفوذ و گروه های قدرتمند اجتماعی و مذهبی نمی گذرد. او حتی به عنوان یک شاه افغان، تلاش نکرد تا ظواهر و مظاهر سنت را حفظ کند؛ ولی نوسازی و نوگرایی را از اعماق ریشه ها با تغییر از پایین به بالا آغاز کند. به همین دلیل، به سرعت با شکست و بن بست رو به رو شد و خشم و خروش و عصیان ملاهای متعصب و پاسداران قسم‌خورده خاکریزهای مستحکم سنت به او امان نداد تا همپای همتایان ترک و ایرانی‌اش پروسه نوسازی و نوگرایی را به سرانجامی ثمربخش برساند.
 
با اینهمه، نفس درک او از نیاز جامعه افغانی به یک خانه تکانی اساسی برای نوشدن، ستایش‌برانگیز و شایسته عنایت است و جامعه‌ جنگ‌زده افغانستان به جای قهرمان‌سازی برای استقلالی موهوم که هرگز با مبارزات امان الله به دست نیامد و هیچگاه وجود نداشته و ندارد، بهتر است میراث او را به مثابه یک شاه جوان و نوگرا مورد تقدیر و توجه قرار دهد؛ شاهی که بیش از آن‌که دغدغه استقلال داشته باشد، نگران اضمحلال استوانه‌های بنیادین جامعه افغانستان در زیر بار سنگین سنت های کهنه و فرسوده و رسوم ناپسند اجتماعی بود که با حمایت هدفمند ملاهای مرتجع و افراطی، جامه تقدس پوشیده بود و خارج از قلمرو نقد و نظر قرار داشت.
 
علی موسوی - جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین