نیروهای ارتش که در فاریاب به دست طالبان اسیر شدهاند
مقام های محلی ولایت قندوز میگویند در حمله طالبان ۱۸ سرباز محلی تحت حمایت امنیت ملی کشته و دو نفر دیگر زخمی شدهاند. سه نفر را نیز طالبان با خود بردهاند.
محمد عمر؛ ولسوال آفتاش قندوز که فرزند و برادرزادهاش در این حمله کشته شدهاند، به بیبیسی گفت که درگیری میان نیروهای طالبان و این سربازان ساعت ۸ شب شروع و تا ساعت ۱۱:۳۰ شب ادامه داشت.
او گفت که در این مدت نیروهای کمکی به آنان نرسید.
نقیب الله فایق، والی فاریاب نیز گفته که در ولسوالی خواجه سبزپوش این ولایت، در یک درگیری خونین میان افراد طالبان و نیروهای دولتی، فرمانده کندک ششم از لوای اول ارتش در شمال و چهار سرباز دیگر کشته شدهاند.
او گفته شماری از سربازان نیز توسط افراد طالبان اسیر شدهاند. منابع محلی، شمار اسرا را ۱۲ سرباز ارتش اعلام کردهاند.
آنچه روی داده، مرگبارترین واقعهها از این نوع محسوب نمی شود؛ زیرا نیروهای امنیتی پیش از این تلفات سنگین تری نیز در نتیجه حملات طالبان داده اند؛ اما روایت تکراری این حکایت خونین این است که تا زمان سلاخی کامل نیروهای امنیتی، هیچ حمایت مؤثری از آنان صورت نمی گیرد، هیچ تدبیری برای نجات سربازان و نظامیانی که در مهلکه گرفتار می شوند، وجود ندارد، احتمالا تماس های مکرر و تلاش های مذبوحانه نظامیان مثل همیشه بی پاسخ می ماند تا تروریست های وحشی طالبان از راه برسند و طعمه های بی دفاع شان را مثل گرگ های گرسنه و هار ببلعند.
چه کسی پاسخ این فجایع را می دهد؟ نیروهای امنیتی برای چه هدفی و در چه راهی کشته می شوند؟ بدیهی است که کسی آنان را مجبور به جنگیدن در خطرناک ترین خطوط نبرد نکرده است. این یک انتخاب آگاهانه است. شاید بخشی از این نیروها برای نجات از فقر و قحطی، مجبور می شوند به نیروهای مسلح بپیوندند؛ اما بی تردید، آرمان های بزرگتر و اهداف مقدسی هم وجود دارد که آنان را به قبول خطرات ترغیب می کند. دفاع از میهن و مرز و بوم و آب و خاک و ناموس و کشور و سرزمین و مردم خویش، مبارزه برای استقلال و امنیت و ثبات وطن خود و یا جنگیدن برای بقای جمهوریت و نظام جمهوری و نفی و نابودی امارت طالبانی، شاید بخشی از این انگیزه ها باشد.
در این میان اما آنان در برابر این مجاهدت مردانه چه چیزی به دست می آورند؟ مرگ در بی کسی و بی پناهی؟ بی پاسخ ماندن آخرین تماس ها و التماس ها برای کمک و ارسال نیروی کمکی؟ اسارت به دست دژخیمان خونریز و مزدوران بی رحم پاکستان؟
آیا سزای حمایت از جمهوریت و دفاع از نظام و مبارزه برای وطن، این است؟
درد و اندوه سنگین خانواده ها - زنان، فرزندان و پدران و مادرانی- که در این فجایع هولناک، عزیزان رشید و جوان شان را از دست می دهند را چه کسی درک می کند؟ آنان فرزندان شاه و شاهزادگان ارگ نشین و سپیدارنشین نیستند. آنها جوانان بیچاره ای هستند که تصور می کنند این نظام و این حکومت، شایسته حمایت و دفاع است و باید برای بقای آن جنگید و جان داد.
اما جواب این فکر پاک چیست؟ زخم های خونریز و درد مرگ در بیچارگی و بی پناهی محض از یکسو، و رنج جانکاه و بی پایان یتیمی و بیوهگی و بیکسی از سوی دیگر. این مصیبت در همینجا پایان نمییابد. بازماندگان مدافعان جمهوریت تا آخر زندگی در اندوه از دست دادن عزیزان، و نیز پیامدهای وضعی آن مانند فقر و فلاکت و بدبختی دست به گریبان خواهند بود؛ زیرا همانگونه که سربازان شجاع و فرماندهان صادق نیروهای مسلح در قندوز و فاریاب، به تماس ها و التماس های شان از سوی فرماندهان مافوق، پاسخ داده نشد و بی رحمانه از سوی تروریست های مزدور پاکستان، سلاخی شدند، زنان و فرزندان شان نیز هیچ حمایتی از دولت مرکزی دریافت نمی کنند یا شاید مانند آنچه قبلا رخ داده، بیوهگان شهدای امنیتی، مزد شهادت مردان شان را در بدل خدمات جنسی به مأموران فاسد دولتی دریافت کنند!
سخن آخر اینکه آنچه در قندوز و فاریاب رخ داده، آخرین فاجعه از این نوع نخواهد بود، مادامی که فرماندهان عالیرتبه، درجه داران بلندمرتبه، صاحبمنصبان پشت میزنشین، وزرا و رؤسای ویژه خوار و تصمیمگیران بزرگوار عضو شورای امنیت ملی، در قبال این رویدادهای فاجعه بار و خونین، مسئول شناخته و محاکمه نشده اند.
فرزندان غریب نباید برای همیشه در مسلح جمهوریتی قربانی شوند که چند عنصر فاسد، سکان هدایت آن را در اختیار گرفته اند. اگر فاجعه ای هست باید طعم تلخ آن را مقامات کابلنشین هم بچشند تا بدانند که فرزندان غریب، گوشت دم توپ نیستند که برای بقای آنان خون بدهند؛ ولی فرزندان دردانه آنها در دانشگاه های لوکس خارجی در امنیت و رفاه، درس بخوانند یا در سواحل عیش و عشرت دبی و ترکیه، از لذت شهوت و شراب، سرشار شوند.
نرگس اعتماد - جمهور