تلاش های چین برای برقراری روابط دیپلماتیک با طالبان حتی قبل از آنکه این گروه به پیروزی کامل دست پیدا کند نیز آغاز شده بود.
در جانب مقابل نیز یکی از مقاصد مورد علاقه هیات های طالبان برای سفر به پایتخت های مختلف، پکن پایتخت چین بود.
برای چینیها پیروزی طالبان در افغانستان حداقل از دو حیث، اهمیت استراتژیک داشت: یکی این که چین متحد راهبردی پاکستان است و پیروزی طالبان در افغانستان می تواند دامنه نفوذ هژمونیک چینیها و منطقه را توسعه دهد. نکته دوم اینکه طالبان با مجبور کردن قوای نظامی تحت فرمان امریکا به خروج از افغانستان راه را برای سلطه یک قدرت آسیایی مانند بر قلب آسیا هموار میکند.
با این حال، شاید هیچ امتیاز دیگری به اندازه منافع اقتصادی در لزوم سلطه طالبان بر افغانستان برای دولت چین اهمیت نداشته باشد.
افغانستان در پروژه عظیم و بلندپروازانه یک کمربند یک جاده دولت پکن، سهمی اساسی و جایگاهی راهبردی دار. از جانب دیگر همه میدانند که بدون تامین امنیت پایدار و ثبات قابل اطمینان در افغانستان، اعمال این پروژه عملاً امکان پذیر نیست.
با این حساب، استقلال یک دولت مقتدر که بر سراسر افغانستان سلطه داشته باشد برای چینیها اهمیتی غیرقابل جایگزین خواهد داشت. به بیان بهتر سران پکن از اینکه دولت ضعیف با دایره حاکمیت محدود اما مشروع بر کابل حاکم باشد حمایت چندانی به عمل نمی آورند؛ زیرا اول اینکه دولت حاکم بر چین ماهیتاً سرکوبگر و استبدادی است و تمایلی به گسترش دموکراسی و حمایت از اراده آزاد مردم در جهت تعیین سرنوشت سیاسی خود ندارد و دوم اینکه چینی ها می دانند که افغانستان کشوری چندپارچه است و بدون سیطره یک دولت مرکزی اقتدارگرا که بر سراسر کشور سیطره داشته باشد امکان ایجاد ثبات پایدار و امنیت مورد نیاز برای راه اندازی و عملیاتی کردن پروژههای عظیم منطقهای و فرامنطقهای که افغانستان نیز بخشی از آن باشد، امکان پذیر نیست.
در این میان البته ملاحظاتی نیز وجود دارد. برخی از ناظران پیش از این ارزیابی میکردند که چینیها از اینکه طالبان در افغانستان به قدرت برسند نگرانی امنیتی دارند؛ زیرا طالبان با گروههای تروریستی منطقهای و بین المللی ارتباطات پیچیده و تنگاتنگ دارند و در این میان نقش مسلمانان است ایالت سین کیانگ چین به نام جنبش ترکستان شرقی نیز پررنگ و قابل اعتناست.
مستنداتی نیز وجود دارد که نشان میدهد طالبان از جدایی طلبان اویغور حمایت میکنند و شبه نظامیان جنبش ترکستان شرقی یا اسلامی در بخشهایی از افغانستان به ویژه ولایت بدخشان در شمال شرق حضور داشته اند که این حضور بدون حمایت طالبان ممکن نبوده است.
اما تحکیم ارتباط با طالبان از دو جهت برای سران چین اهمیت دارد: یکی اینکه آنها می توانند با گسترش روابط خود با طالبان و اعطای بسته های مالی وسوسه انگیز به یک گروه نوپا و فاقد پشتوانه های اقتصادی پایدار آنان را به تغییر سیاستهای خود به ویژه در برخورد با جدایی طلبان اویغور ترغیب کند و از جانب دیگر دسترسی استثنایی و انحصاری چینی ها به منابع و معادن زیرزمینی افغانستان و یا انحصار پروژههای سودآور اقتصادی افغانستان در آینده بسیار سودمندتر از آن است که چین مضرات و زیان های ناشی از ارتباط طالبان با جدایی طلبان اویغور را ترجیح دهد و بر پایه این ملاحظه از گسترش ارتباطات خود با طالبان پرهیز کند.
نکته مهم تر هم این است که اقتصاد ابزار اصلی دولت چین برای گسترش نفوذ و هژمونی خود در منطقه و جهان محسوب میشود؛ ابزاری که نه نیاز به سرمایه گذاری های تریلیون دالری دارد و نه مانند امریکا یا شوروی پیشین، مستوجب استفاده مستقیم از نیروی نظامی و قدرت رزمی برای تحمیل سلطه خود بر کشورهای هدف است.
چین سالهاست که از طریق استفاده از قدرت مالی و امتیازات اقتصادی، هژمونی خود را توسعه می دهد. این ابزار نرم افزاری این امکان را می دهد که با کمترین هزینه هم بیشترین منفعت را به دست آورد و هم به سادگی ایدئولوژی سیاسی خود را بر کشورهای دیگر تحمیل کند.
با این حساب، موضع گیری روزهای اخیر سران دولت پکن درباره طالبان و خوش بینی مفرط آنها از بهبود روابط با آن گروه و تاکید مستقیم بر نقش سازنده و فزاینده چین در بازسازی افغانستان هرگز برای کسانی که هم چین را میشناسند و هم طالبان را مایه شگفتی نیست.
برای چینی ها اهمیتی ندارد که طالبان در گذشته چگونه بوده اند و حتی این نیز مهم نیست که آنها در آینده چه رویکردی درباره آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و... اتخاذ خواهند کرد.
به بیانی صریحتر، حقوق بشر، دموکراسی، اراده آزاد و دموکراتیک ملت ها، ارزش های نوین انسانی، تشکیل دولت مشارکتی با حضور همه اقوام و اقلیت ها، پرهیز از خشونت و سرکوب و ارعاب و کشتار و انتقام جویی های مرگبار، استقرار عدالت و امنیت مشروع، لزوم کسب مشروعیت سیاسی در عرصه های ملی و بین المللی و موارد مشابه از این قبیل برای چینیها هیچ اهمیتی ندارد به همین دلیل هم طالبان مایل به تحکیم و توسعه روابط خود با چین هستند؛ زیرا امیدوار اند که پول و دانش و الگوی توسعه چین بتواند آنها را به افغانستانی مرفه و آباد و مترقی و در عین حال فاقد نظام سیاسی لزوماً دموکراتیک و مبتنی بر اراده مردم برساند و هم دولت چین انتظار دارد که جای خالی امریکا را بدون صرف هزینه های سنگین اقتصادی، نظامی و گسیل نیرو اشغال مستقیم پر کند و مهمتر از همه، منافع سرشار اقتصادی افغانستان را ببلعد، به معادن و پروژه های سودآور آن به طور انحصاری دست پیدا کند و در کنار آن ایدئولوژی سیاسی خود را نیز توسعه دهد؛ چیزی که به احتمال زیاد در نخستین گام، عدالت را در پیشگاه منفعت سر خواهد برید.
محمدرضا امینی - جمهور