شنیدهام که برخی از دوستان فارسیزبان اقدام به ایجاد شبکهای به نام "رادیو پل" در دنیای مجازی کردهاند. هدفی را که این شبکه تعقیب میکند، همگرایی ملتهای فارسیزبان منطقه و ترویج روحیه همدلی میان آنها است. اقدام نیک، میمون و مبارکی است. نام دیگری این طرح، "عشق" است، عشق به مردمان همفرهنگ مان. و خاستگاه این عشق، همان است که افلاطون از زبان آریستوفانس در رساله "مهمانی" نقل میکند.
خاستگاه اسطورهای عشق در رساله "مهمانی" افلاطون آمده است: "در آغاز یکایک انسانها جانوران مدور بودند که دوچهره، دوپشت، چهار دست و پا داشتند. قوت و بنیهای که داشتند آنها را بسیار هیبتانگیز مینمود، و غرورشان بیحد و حصر بود. آنان با خدایان درآویختند. زئوس برای آنکه ایشان را ضعیف سازد و به گستاخی شان پایان دهد، آنان را دونیم کرد و تهدید نمود که اگر دست از غرور نکشند باز هم آنان را دونیم خواهد کرد تا اینکه بر یک پا بایستند". آریستوفانس بدین عقیده است که عشق اشتیاقی است که هرپاره به یافتن یار نخستینش و بازگشت به حالت کامل اولیه دارد. عشاق کامل از منظر آریستوفانس کسانی هستند که در آغاز بههم پیوسته بودند. اگر آنها یکدیگر را پیدا کنند، هرگز خواستار جدایی نخواهند شد و میکوشند کاملاً با هم یکی شوند، میکوشند بار دیگر همان موجود یکتای شوند که در آغاز بودند.
خاستگاه واقعی عشق فارسیزبانهای منطقهآنچه را که افلاطون از زبان آریستوفانس در رساله "مهمانی" به عنوان خاستگاه اسطورهای عشق یاد میکند، خاستگاه واقعی عشق ملتهای فارسیزبان منطقه به همدیگر را تشکیل میدهد. ملتهای فارسیزبان منطقه روزگاری در زیر چتر پرچم واحدی میزیستند. هیبت و شوکت و غرور داشتند. هنوز مرزهای سیاسی، میان آنها فاصله نینداخته بود. اما هنگامی که با خدای استعمار درافتادند، استعمارگران پیکره حوزه تمدنی زبانفارسی را دونیم نه بل چندپاره ساختند و بلخ و غزنه را از شیراز، و سمرقند و بخار را از هرات جدا کردند. اشتیاقی که امروزه در میان فارسیزبانهای منطقه به تحکیم همدلی و همگرایی و پلسازی به جای مرزکشی میان شان وجود دارد، در حقیقت ریشه در همان اتحاد نخستین و حالت آغازین دارد. به قول مولانا جلالالدین محمد بلخی:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
این اشتیاق را میتوان بنا بر تعریف افلاطون، عشق نامید. وقتی که پیشتر گفتم عاشقانه از این طرح حمایت میکنم، خواستم به این تعریف عشق اشاره کنم.
میدانم که موانع و سدهایی فراوانی – از ملیگراییهای احمقانه، ناآگاهیها و خودبرتربینیهای دروغین گرفته تا آزار و اذیتهایی مهاجران یکدیگر- فراروی تحکیم این همگرایی وجود دارد، اما نباید فراموش کنیم که سازگاری کامل و همدلی تام اغلباً محصول عشق میباشد نه عامل آن. لطیفهای میگوید: "اسپنسر جویای معشوقهای بود که به گلف، شیمی معدنی، رابطه جنسی در فضای باز و موسیقی باخ علاقه داشته باشد. خلاصه اینکه او به دنبال خودش بود، منتها از نوع زنانهاش".
جنبه دردناک این لطیفه این است که تلاش برای یافتن سازگاری کامل در معشوق، اغلباً باعث کنارهجویی از جستجو و تلاش را در پی میداشته باشد. کسانی که فکر میکنند دوستی و همگرایی ملتهای فارسیزبان نیز هنگامی ممکن است که هیچ افغانی در ایران و هیچ ایرانی در افغانستان و تاجکستان به چشم بیگانه نگریسته نشوند، در حقیقت بهانهای میسازند برای کنارهگیری از این همگرایی. ما باید آموخته باشیم که این همدلی تام وقتی آمدنی است که ما برای همگرایی تلاش کنیم.
عبدالشهید ثاقب- ارسالی به
خبرگزاری جمهور