غزه و پنجشیر؛ مقاومت برای آزادی

15 حمل 1403 ساعت 12:21

منِ پنجشیری، همدرد آن شهروند بیچاره غزه هستم که وطنش را مثل جانش دوست دارد و می خواهد بماند و زندگی کند اما اجازه زندگی کردن و آزاد زیستن را ندارد. من هم اجازه آزاد زیستن را ندارم. او می خواهد آزاد باشد و من هم می خواهم آزادانه زندگی کنم.



مردم غزه قربانیان زیادی داده اند. ساکنان غزه، کشتار و ویرانی را تجربه کردند و خانه و دارایی و عزیزان شان را از دست دادند. سربازان اسرائیل که وارد غزه شدند، مردان جوان را  بدون اعتنا به هویت شان گروه گروه گرفتند و بستند و بردند.
این روزهای مردم غزه را که می بینم به یاد مردم خودمان در پنجشیر و اندراب می افتم.

وقتی طالبان آمدند ما راهی قریه های مان در پنجشیر شدیم. تسلیم نشدیم آنچنانکه غزه تسلیم نشد. طالبان از زمین و هوا هجوم آوردند؛ طالبان پنجابی و اوغان و طالبان شمال و القاعده و سپس فوج پاکستان با طیاره های جنگی بر سر ما بمب و راکت و آتش انداختند. همچنانکه اسرائیل بر غزه هجوم کرد.

ما مقاومت کردیم؛ اما وقتی طالبان، ظفر یافتند، جنایت کردند. در پنجشیر وحشت انداختند همچنانکه اسرائیل در غزه وحشت انداخت. در کابل وحشت انداختند همچنانکه اسرائیل در رفح وحشت انداخت.

منِ پنجشیری که جنایت اسرائیل را در غزه می بینم، عمق درد آن ستمدیده ی فلسطینی را تا عمق جانم درک می کنم. من درد غارتگری را می فهمم، تحمل گرسنگی را تجربه دارم. من و کودکان ما نیز مانند شما با صداهای مهیب انفجار از خواب پریده ایم و سراسیمه به هر طرف دویده ایم.

منِ پنجشیری می فهمم که جیغ و داد کودکانی که از ترس جان و از صدای مهیب تفنگ، جیغ می کشند چقدر دردآور است. من می فهمم که زنان غزه وقتی یک متجاوز یهودی به سوی شان می آید یا تفنگ را به سینه جوان شان نشانه می گیرد چه دردی می کشند.

من هم کمی از دردهای مردم غزه را دیده ام و تجربه دارم. می فهمم وقتی یک کودک می ترسد و قلب کوچک او از ترس می زند، رنگ رخسار او چگونه می شود. من دیده ام که وقتی کودکی جنازه خونین پدرش را می بیند چه بر سرش می آید. من دیده ام که پای کوچک کودک من در فرار از ترس طالب چگونه آبله می زد و کف دستان کوچک اش از خیز زدن و افتادن، چگونه خراش برمی دارد.

منِ پنجشیری، همدرد آن شهروند بیچاره غزه هستم که وطنش را مثل جانش دوست دارد و می خواهد بماند و زندگی کند اما اجازه زندگی کردن و آزاد زیستن را ندارد. من هم اجازه آزاد زیستن را ندارم. او می خواهد آزاد باشد و من هم می خواهم آزادانه زندگی کنم.

اما خوش به حال آن مظلوم غزه که چهار تا مرد، بیرون از فلسطین پیدا شدند تا در کنارش بایستند ولی من، یک مرد بیرون از افغانستان نیافتم که در کنارم بایستد. کاش من هم دوستانی مثل حزب الله و انصارالله می داشتم که شما دارید.

غزه این روزها احساس تنهایی می کند، در میان لشکری از عرب های دوست نما؛ و من هم احساس تنهایی می کنم در میان لشکری از خودی ها.

دوستان ما و غزه در کنار دشمنان ما ایستاده اند و این رنج مشترک ماست. ما همزبان نیستیم اما همدردیم. سربازان اسرائیل بر خرابه هایت رقصیدند و سربازان طالب بر قبر ما رقصیدند؛ می دانی وقتی دشمنت بر قبرت برقصد چه دردی پیدا می کنی؟
 
اما غزه ی عزیز! من امسال برای درد تو در روز تو بیرون می شوم و اسرائیل را نفرین می کنم اما وقتی دشمن من به خانه من تجاوز کرد او را الگوی خودت دانستی!

غزه ی عزیز! این را بدان تجاوز بد است، کشتار بد است، جنایت بد است، اشغالگری بد است، به هر لباسی که باشد و در هر جغرافیا و محیطی که باشد.

من و تو قربانی ها دادیم؛ اما یقین دارم آینده ی تو روشن است. تو پیروز خواهی شد؛ زودتر از ما. تو بلند شدن و ساختن از نو را آغاز خواهی کرد؛ زودتر از ما. اما ما سالها باید با سختی بجنگیم تا بتوانیم بلند شویم.

دشمن ما بی رحم است به همان بی رحمی دشمن شما. می کُشد بی رحم تر از دشمن شما. ویران می کند همانند ویرانگری دشمن شما؛ غصب می کند به میزان غاصبانه گری دشمن شما. من دشمن شما را دشمن خودم می دانم؛ از دشمن شما بیزارم؛ آیا شما هم دشمن مرا دشمن خود می دانید؟

دشمن تو، تو را به عقیده ی یهودیت اش می کشد و دشمن من مرا با فتوای اسلامیت اش می کشد! می بینی غزه؟ ما چقدر همدردیم و چقدر هم از هم دوریم!

من در کنار تو هستم اما آیا روزی تو را در کنار خود خواهم دید؟ من دوستداران تو را دوست دارم؛ آیا دوستان تو مرا هم دوست خواهند داشت؟ اینست که من امروز احساس تنهایی و ناامیدی و بیچارگی می کنم.

من از پنجشیرم؛ همان پنجشیری که ابرقدرتی را به زانو در آورد و شکست داد. من غرور دارم؛ می دانی چه دردی دارد وقتی غروری بشکند؟ من عمری با غرور و نیکنامی زیستم؛ نیکنامی از ایستادن و تسلیم نشدن. امروز اما می توانی درد مرا بفهمی که چگونه بعنوان یک آواره درد دل می کنم؟

وطن ما را گرفته اند، آزادی ما را گرفته اند، زن های ما را در محبس انداخته اند. اشغالگری در هر لباسی بد است. غزه عزیز! من بیش از آنکه امیدوار به پیوندمان باشم از اتحاد دشمنان مان می ترسم. اتحاد دو اشغالگر؛ هم اندیشی و سرکوبگری دو تجاوزکار.

حالا زورمندان دنیا دشمنان من و تو را دوست دارند. هم به دشمن تو پول می دهند هم به دشمن من پول می دهند. هم به دشمن تو سلاح می دهند و هم به دشمن من سلاح گذاشته اند.
حالا همسایه های شما هم به دشمن شما باج می دهند چقدر ما به همدیگر شبیه هستیم!

خوش به حال شما که رهبران عافیت اندیش نداشتید اما ما داشتیم. خوش بحال تان که رهبران شما مجاهدزاده تربیت کردند و رهبران ما رهبرزاده پرورش دادند. رهبران شما در تونل ها زیر زمین خوابیدند و رهبران ما بر بسترهای گرم آرمیدند.
رهبران شما قربانی ها دادند و رهبران ما عمارت ها ساختند. اینها را به حساب کم طالعی ما بگذارید که از رهبران خود طالع نکردیم.

پنجشیر و بدخشان و بامیان و جوزجان و قندوز و بلخ و هرات همچون غزه و رفح و کرانه باختری و الخلیل و... در کنار هم یک زندگی و یک سرنوشت و یک درد و یک داستان داریم. برای یک هدف می جنگیم: آزادی از یوغ اشغالگری.
 
محمد جورکشانی- خبرگزاری جمهور
 
 


کد مطلب: 170700

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/article/170700/

جمهور
  https://www.jomhornews.com