سقوط برنامه‌ریزی‌شده؛ روایت فروپاشی جمهوریت افغانستان

عبدالناصر نورزاد

23 اسد 1404 ساعت 19:19



سقوط جمهوریت افغانستان در پانزدهم اگست ۲۰۲۱ میلادی، یکی از تکان‌دهنده‌ترین تحولات سیاسی-نظامی آغاز قرن بیست‌ویکم بود. این رویداد، صرفاً تغییر یک دولت یا جابه‌جایی قدرت در کابل نبود؛ بلکه نقطه تلاقی چندین روند پیچیده ژئوپلیتیکی، امنیتی و اطلاعاتی بود که سال‌ها پیش از آن آغاز شده و به‌صورت برنامه‌ریزی‌شده به این لحظه انجامیده بود. 

افغانستان در این روز از یک کشور به ظاهر متحد غرب، به میدان برخورد مستقیم راهبردهای متضاد قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بدل شد. این تغییر، پیامد مستقیم شبکه‌ای از تصمیمات، توافقات، مداخلات و بی‌کفایتی‌های داخلی و خارجی بود که به‌صورت سیستماتیک بنیان‌های سیاسی، امنیتی و اجتماعی کشور را تضعیف کرد.

ریشه‌های فروپاشی: از توافقات پنهان تا سناریوی نهایی
فرآیند این فروپاشی را نمی‌توان بدون بازگشت به سال‌های میانی دهه اول قرن بیست‌ویکم فهمید. از حوالی سال ۲۰۰۷ میلادی، ایالات متحده و متحدانش در چارچوب یک رویکرد دوگانه، وارد مرحله‌ای از تعامل با طالبان شدند که در ظاهر، هدف آن مصالحه و ادغام این گروه در ساختار سیاسی افغانستان بود، اما در واقع، بخشی از طرحی وسیع‌تر برای بازآرایی معادلات امنیتی منطقه تلقی می‌شد. بر اساس شواهد موجود، تقویت تدریجی طالبان، ایجاد کانال‌های ارتباطی غیررسمی، و حتی هماهنگی‌های تاکتیکی در میدان نبرد، بخشی از این سناریو بود. طالبان در این طرح، نه صرفاً یک گروه شورشی، بلکه یک «نیروی نظام‌ساز» تعریف شده بود که می‌توانست هم امنیت را در مناطقی تأمین کند و هم در مواقع لزوم، به‌عنوان عامل بی‌ثبات‌سازی منطقه‌ای از طریق پناه دادن به گروه‌های تروریستی چندملیتی، عمل نماید.

مهندسی فروپاشی جمهوریت از درون
برای رسیدن به این هدف، گام نخست، تضعیف نظام سیاسی موجود بود. قطع تدریجی حمایت‌های عملیاتی و اطلاعاتی از دولت افغانستان، بخشی از این روند بود. در همین چارچوب، نصب اشرف غنی بر کرسی ریاست‌جمهوری، با رویکردهای قوم‌گرایانه و تصمیمات احساسی، زمینه ایجاد شکاف عمیق میان رهبران سیاسی و جهادی را فراهم کرد. غنی با سیاست‌های انحصارگرایانه و بی‌اعتمادی به بخش بزرگی از نیروهای کارآزموده، عملاً قشر قابل توجهی از بازیگران سیاسی را به حاشیه راند و آنان را به سوی دام بازی‌های استخباراتی منطقه و فرامنطقه سوق داد. این امر، هم اپوزیسیون داخلی را به سمت تخریب سوق داد و هم زمینه نفوذ بیشتر سرویس‌های اطلاعاتی خارجی را مهیا ساخت.

ارتش؛ از ستون فقرات امنیت تا ابزار سیاسی
ارتش افغانستان، که می‌توانست به‌عنوان ستون فقرات امنیت ملی عمل کند، به‌تدریج از یک نیروی حرفه‌ای و ملی به یک ساختار وابسته، سیاسی و شکننده بدل شد. وابستگی مطلق به کمک‌های مالی و مشاوره‌های نظامی آمریکا و ناتو، سبب شد این نهاد نتواند ظرفیت مستقل تصمیم‌گیری و عملیات را شکل دهد. ترویج قوم‌گرایی در بدنه ارتش، ایجاد شبکه‌های سیاسی در میان‌رده‌های فرماندهی، تقرری‌های مبتنی بر روابط قومی و سیاسی، و برکناری افسران و جنرالان با تجربه (اعم از نیروهای چپ، مجاهدین یا افسران بی‌طرف و حرفه‌ای) ضربه‌ای جدی به کارایی نظامی وارد کرد. جایگزین کردن این افراد با چهره‌های انجویی، عناصر وابسته به شبکه‌های مافیایی، ستون پنجم و افسران بی‌تجربه، به معنای نابودی ظرفیت عملیاتی ارتش در برابر تهدیدهای پیچیده امنیتی بود. این تغییرات، نه‌تنها توان رزمی ارتش را تضعیف کرد، بلکه روحیه و انگیزه نیروهای میدانی را نیز به‌شدت کاهش داد.

حکومت وحدت ملی؛ وحدت در نام، شکاف در عمل
با تشکیل حکومت وحدت ملی پس از انتخابات جنجالی، نه‌تنها امیدی به بازسازی انسجام سیاسی شکل نگرفت، بلکه شکاف‌ها عمیق‌تر شد. دولت به دو اردوگاه سیاسی مجزا تقسیم گردید؛ اشرف غنی با سیاست‌های استبدادی و لجاجت شخصی، و عبدالله عبدالله با رویکرد منفعلانه و بی‌عملی، عملاً دو مرکز قدرت موازی ایجاد کردند که در مهم‌ترین مسائل امنیتی و سیاسی، به جای همکاری، درگیر رقابت و تخریب یکدیگر بودند. این وضعیت، فرصت طلایی برای سرویس‌های اطلاعاتی منطقه‌ای و بین‌المللی فراهم ساخت تا از این گسست برای تضعیف نظام و تسریع روند فروپاشی استفاده کنند.

فساد ساختاری و ناامنی اجتماعی
در این میان، فساد گسترده اداری و نفوذ مافیا در ساختارهای دولتی، به ویژه در نهادهای امنیتی، عملاً ستون‌های حاکمیت را از درون پوساند. رشوه‌ستانی، واسطه‌گری، زورگویی، و بی‌عدالتی در توزیع منابع، فاصله میان مردم و دولت را به‌شدت افزایش داد. اختطاف، دزدی مسلحانه، ناامنی‌های شهری و روستایی، و گسترش شبکه‌های جرایم سازمان‌یافته، دولت را به نقطه‌ای رساند که حتی در تأمین امنیت شهروندان در پایتخت ناتوان بود. این بحران اعتماد عمومی، یکی از کلیدی‌ترین عوامل سقوط سریع کابل بود.

رسانه‌ها؛ بازیگران پنهان جنگ نرم
نقش رسانه‌ها در این فرآیند نیز قابل انکار نیست. رسانه‌های موسوم به «آزاد» که بخش قابل توجهی از آن‌ها با منابع مالی خارجی اداره می‌شدند، به‌جای تقویت روحیه ملی و حمایت از ثبات، اغلب با برجسته‌سازی ضعف‌ها، ناکامی‌ها و فساد دولتی، به تضعیف روانی جامعه کمک کردند. این رسانه‌ها با پوشش هدفمند و بعضاً جهت‌دار، طالبان را به‌عنوان یک نیروی «اجتناب‌ناپذیر» یا حتی «گزینه سیاسی قابل مذاکره» در افکار عمومی معرفی کردند و زمینه ذهنی فروپاشی نظام را فراهم ساختند.

افغانستان در آستانه بازی بزرگ جدید
در مجموع، سقوط جمهوریت افغانستان نتیجه یک توطئه ساده یا یک حادثه اتفاقی نبود، بلکه محصول یک فرآیند چندلایه و پیچیده بود که در آن، بازیگران داخلی، منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای هر یک نقش خاص خود را ایفا کردند. افغانستان با این سقوط، وارد مرحله تازه‌ای از «بازی بزرگ» شد؛ بازی‌ای که در آن، طالبان به‌عنوان ابزاری در خدمت معادلات امنیتی جدید، هم می‌تواند ضامن منافع برخی قدرت‌ها باشد و هم ابزار فشار و بی‌ثبات‌سازی علیه دیگران. در چنین شرایطی، درک دقیق این روندها و نقش‌آفرینان، پیش‌شرط هرگونه راهبرد آینده برای بازتعریف جایگاه افغانستان در معادلات ژئوپلیتیکی است.

عبدالناصر نورزاد- خبرگزاری جمهور


کد مطلب: 185035

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/article/185035/

جمهور
  https://www.jomhornews.com