طالبان امروز در یک وضعیت متناقض و پیچیده گرفتار شده است، از یک طرف خود را نیرویی معرفی می کند که توانسته امنیت بیاورد و داعش خراسان را سرکوب کند، اما واقعیت میدان چیز دیگری است. طالبان از همان ابتدا نتوانسته تصمیم بگیرد که با گروههای تروریستی به طور کامل قطع رابطه کند یا آنها را در نقش ابزار تاکتیکی در دست داشته باشد. حضور ایمنالظواهری، رهبر القاعده در قلب کابل و کشته شدنش توسط پهپاد آمریکایی در سال 2022 نشان داد که طالبان نه تنها از القاعده فاصله نگرفته بلکه حتی برای آنها پناهگاه امن فراهم کرده است. در همان حال، تحریک طالبان پاکستان آزادانه در مناطق مرزی فعالیت می کند و از خاک افغانستان علیه پاکستان عملیات انجام می دهد، موضوعی که بارها باعث تیرگی روابط کابل و اسلام آباد شده است. این تناقض طالبان، یعنی جنگیدن با داعش در برخی ولایات مانند ننگرهار و کندز ولی همزمان دادن فضا به القاعده و طالبان پاکستانی باعث شده نه مردم افغانستان و نه قدرتهای منطقه ای و جهانی به آنها اعتماد نکنند.
اما سوال مهم اینجاست: آیا افغانستان تحت حاکمیت طالبان در حال تبدیل شدن به هاب تروریسم منطقه ای است؟
اینکه افغانستان طالبان به هاب کامل تروریسم تبدیل شود یا به کشور نیمه مستقل قابل مدیریت، بیش از هر چیز به معماری امنیتی منطقه ای، شفاف سازی مالی و معادنی و اصلاح حکمرانی بستگی دارد. بدون این سه، افغانستان همچنان تهدیدی صادرکننده، اما هم زمان ابزاری جذاب برای چانه زنی قدرت ها باقی می ماند و این یعنی ثبات شکننده برای ایران، پاکستان و آسیای مرکزی در سالهای پیش رو.
اما باید گفت، با توجه به شرایط موجود، افغانستان طالبان به طور جدی در معرض تبدیل شدن به یک هاب تروریسم منطقهای است. طالبان هرچند ادعا می کند که امنیت آورده و داعش خراسان را سرکوب کرده، اما در عمل نتوانسته خاک افغانستان را از حضور گروه های جهادی پاک کند. داعش خراسان در سال های اخیر نه تنها ضعیف نشده بلکه حملاتش گسترده تر و پیچیده تر شده است. در گذشته از انفجار در مساجد شیعیان مزارشریف گرفته تا حمله مرگبار در فرودگاه کابل در 2021 و حتی حمله در کرمان ایران در 2024. افغانستان به یک نقطه صدور تروریسم بدل شده است. طالبان مدام اعلام می کند که رهبران داعش را دستگیر یا کشته، اما آمار حملات نشان میدهد این گروه هنوز پرقدرت است.
بنابراین مصداق های میدانی نشان میدهد افغانستان اگرچه به تمام معنا هاب تروریسم نشده، اما ظرفیت و شواهد عملیاتی لازم برای تبدیل شدن به چنین هابی را دارد. اگر این روند ادامه یابد، افغانستان عملاً همان نقشی را که در دهه 90 میلادی بهعنوان پناهگاه القاعده داشت، دوباره بازی خواهد کرد. با این تفاوت که این بار تهدید فقط متوجه آمریکا نیست، بلکه مستقیم کشورهای منطقه از ایران و پاکستان گرفته تا روسیه و چین را هدف قرار می دهد. افغانستان طالبان امروز دقیقاً در حال تبدیل شدن به همان چیزی است که جهان بعد از سال 2001 از آن می ترسید. یک هاب تروریسم با قابلیت تهدید مستقیم علیه همسایگان و حتی جهان.
در سطح ژئوپولیتیکی نیز افغانستان به یک میدان رقابت قدرتهای بزرگ تبدیل شده است. چین به دنبال استخراج معادن عظیم مس و لیتیوم افغانستان است و قراردادهای پر سر و صدا امضا می کند، اما در پشت پرده نگرانی عمیقی از حضور داعش خراسان دارد چون این گروه مستقیماً امنیت سین کیانگ و پروژه های اقتصادی را تهدید می کند. روسیه از یک سو طالبان را یک واقعیت اجتناب ناپذیر می داند و نشست های منطقه ای با حضور نمایندگان آن برگزار می کند، اما از سوی دیگر نمی تواند چشمش را به روی حضور مجدد القاعده و داعش در مرزهای آسیای مرکزی ببندد. ایران از یک طرف به دنبال روابط اقتصادی با طالبان است و بر سر مسئله آب هیرمند و مهاجرین افغان با آنها درگیر میشود، و از طرف دیگر از تهدید داعش خراسان که حتی در خاک ایران (مثل حمله تروریستی کرمان) دست به عملیات میزند، به شدت نگران است.
آمریکا هم اگرچه از افغانستان بیرون رفته اما همچنان نشان می دهد که حضور طالبان مساوی پایان جنگ با تروریسم نیست. در همین شرایط مسئله مشروعیت بین المللی طالبان گره خورده به همین تناقضها و رقابتهاست.
همسایگان تعامل می کنند اما مشروعیت نمیدهند. چین، روسیه، ایران و پاکستان همه ناچارند با طالبان تعامل داشته باشند، چون امنیت مرزها و منافع اقتصادی شان درگیر است. هیچکدام از کشورها (غیر از روسیه) هنوز شناسایی رسمی نکرده اند. دلیلش روشن است: اگر امروز آنها طالبان را به رسمیت بشناسند، در واقع مشروعیت تروریسم را تأیید کرده اند. نمونهاش رفتار پاکستان است. اسلام آباد سالها از طالبان حمایت کرد، اما امروز خودش قربانی تحریک طالبان پاکستان شده که از خاک افغانستان تغذیه میکند.
طالبان در یک بازی خطرناک گیر کرده است. اگر بخواهد دولت شود، باید تغییر کند و از تروریسم فاصله بگیرد که ظاهراً نمی خواهد. اگر بخواهد شورشی باقی بماند، هیچ گاه مشروعیت و سرمایه خارجی نخواهد داشت. این دوگانگی دیر یا زود یا باعث فروپاشی داخلی خواهد شد. ( مثلا، شکاف میان جناح قندهار و شبکه حقانی.)
طالبان در سه سال گذشته نتوانسته معمای اصلی خود را حل کند. دولت باشد یا شورشی؟ همین بن بست، افغانستان را در وضعیت تعلیق نگه داشته و آینده آن را مبهم تر از همیشه کرده است.
بنابراین، نه آمریکا و اروپا حاضر به شناسایی آنها هستند چون طالبان همزمان پناهگاه القاعده است و حقوق بشر را نقض می کند، نه همسایگانشان حاضرند مشروعیت کامل بدهند چون می دانند طالبان به هر لحظه می تواند از تروریسم به عنوان اهرم فشار استفاده کند. این بلاتکلیفی مشروعیت باعث شده افغانستان عملاً در یک وضعیت تعلیق باشد. جایی که طالبان نه می تواند نقش یک دولت رسمی را ایفا کند و سرمایه خارجی جذب کند، نه میتواند از تروریسم کاملاً جدا شود و امنیت پایدار بسازد. مثال روشن این وضعیت آن است که با وجود گذشت سه سال از حاکمیت طالبان، حتی نزدیک ترین بازیگران منطقهای مثل چین و ایران نیز هنوز حاضر به شناسایی رسمی آنها نشدهاند و فقط در حد تعامل تاکتیکی پیش می روند. در واقع طالبان همزمان میخواهد دولت باشد و گروه شورشی هم باقی بماند، اما این دوگانگی دیر یا زود یا از درون آنها را دچار فروپاشی خواهد کرد یا از بیرون با یک شوک منطقه ای یا جهانی هزینه اش را خواهند پرداخت.
مهدی حسینی محقق- خبرگزاری جمهور