بگرام زیر تهدید: قدرت یا ضعف طالبان؟

مهدی حسینی

31 سنبله 1404 ساعت 9:04



اظهار تازه ترامپ درباره پایگاه بگرام، بیش از آنکه نشانه یک طرح عملیاتی باشد، حامل پیام‌های چندلایه سیاسی و روانی است. تهدید او مبنی بر اینکه اگر پایگاه بازگردانده نشود اتفاقات بدی می‌افتد، نه‌ تنها طالبان را مخاطب قرار می ‌دهد، بلکه چین و حتی افکار عمومی آمریکا را هدف می ‌گیرد. همین چند وجهی بودن تهدید، آن را به ابزاری برای فشار و چانه ‌زنی بدل می ‌کند، نه فقط یک استراتژی فوری نظامی. در واقع ترامپ می‌ خواهد چند پیام را منتقل کند: نخست به طالبان  که آمریکا هنوز توان و ابزار فشار دارد و اگر بخواهد می ‌تواند بی ‌ثباتی در افغانستان را افزایش دهد. 
 
مثال روشنش حمایت پنهان یا علنی از گروه‌های مخالف طالبان، مثل شاخه خراسان داعش یا حتی تجهیز جبهه‌ های مقاومت محلی است. طالبان به ‌خوبی می ‌دانند هر موج تازه ‌ای از نا امنی می‌ تواند سرمایه ‌گذاری‌ های چین و روسیه را متوقف کند و اقتصاد شکننده ‌شان را فلج کند. پیام دوم به رقبای منطقه ‌ای مثل چین است. اشاره ترامپ به فاصله بگرام تا مراکز حساس چین نشان می ‌دهد او پایگاه را نه فقط ابزار کنترل افغانستان، بلکه بخشی از بازی بزرگ‌ تر علیه پکن می ‌بیند. یعنی تهدید ( اتفاقات بد ) می ‌تواند معنایش بازگشت آمریکا به یک موضع تهاجمی در مرزهای چین باشد. 

بنابراین این جمله را باید بیشتر یک اهرم روانی و سیاسی دانست تا نقشه ‌ای برای بازپس‌ گیری بگرام. طالبان هم احتمالاً به ‌جای پاسخ مستقیم، از این تهدید برای امتیازگیری از چین و روسیه استفاده خواهند کرد. چون نشان می ‌دهند که آمریکا  به ‌دنبال بازگشت است و همین ترس، موقعیت چانه ‌زنی طالبان را تقویت می‌کند. 

اما آیا طالبان در برابر تهدید ترامپ در موضع ضعف قرار دارند، یا می ‌توانند آن را به برگ برنده ‌ای در تعامل با شرق تبدیل کنند ؟

تهدید ترامپ درباره بگرام در ظاهر طالبان را در موضع ضعف قرار می‌ دهد، اما واقعیت این است که طالبان می ‌کوشند همین تهدید را به ابزار تبلیغاتی تبدیل کنند. آن‌ ها تلاش دارند نشان دهند که افغانستان هنوز برای آمریکا اهمیت استراتژیک دارد و این اهمیت می‌ تواند بهانه ‌ای برای جلب توجه چین و روسیه باشد. طالبان در ظاهر تهدید ترامپ درباره باز پس ‌گیری بگرام را رد می‌ کنند، اما واقعیت این است که همین تهدید می تواند برای آن‌ها به یک ابزار تبلیغاتی تبدیل شود. طالبان می ‌کوشند با بزرگ‌ نمایی خطر بازگشت آمریکا، خود را مدافع ثبات منطقه معرفی کنند. روایتی که در تضاد کامل با واقعیت‌ های میدانی افغانستان است. جایی که زنان از ابتدایی ‌ترین حقوق محرومند و مخالفان سیاسی سرکوب می‌شوند.

برای مثال، در برابر چین، طالبان با طرح این ادعا که حضور دوباره آمریکا تهدیدی مستقیم علیه امنیت پکن خواهد بود، می‌ خواهند سرمایه‌ گذاری‌ های اقتصادی بیشتری جذب کنند. این تلاش اما بیشتر یک ابزار فشار روانی است تا یک سیاست پایدار. چرا که مشروعیت طالبان در داخل افغانستان همچنان به شدت زیر سؤال است. 

وقتی ترامپ می ‌گوید بگرام تنها یک ساعت با مراکز حساس چین فاصله دارد، طالبان این سخن را به ‌عنوان دلیل  مطرح می‌ کنند که اگر به قدرت آن‌ ها پشت شود، آمریکا دوباره در آستانه بازگشت قرار خواهد گرفت. چنین روایتی البته بیش از آنکه بیانگر واقعیت باشد، یک بازی روانی است. طالبان در حقیقت ضعف و انزوای خود را با بزرگ‌ نمایی خطر آمریکا پنهان می ‌کنند. 

در مورد روسیه نیز، همین تهدید بهانه ‌ای در دست طالبان است تا خود را به ‌عنوان سد بازگشت آمریکا به آسیای مرکزی معرفی کنند. اما تجربه نشان داده این گروه بیشتر از آنکه مدافع منطقه باشد، در پی حفظ قدرت خود در کابل است. قدرتی که با سرکوب داخلی و نقض گسترده حقوق بشر تثبیت شده است. طالبان می‌ کوشند تهدید آمریکا و بازگشت به بگرام را بهانه ‌ای برای جلب حمایت سیاسی معرفی کنند. با این حال، تجربه تاریخی نشان داده است که طالبان هیچ‌ گاه شریک قابل اعتمادی نبوده‌ اند و بیشتر به ‌دنبال تثبیت قدرت خود هستند تا ثبات منطقه. در سطح بین‌ المللی، طالبان تهدید آمریکا را دستاویزی برای مطرح‌ کردن خواست به ‌رسمیت‌ شناخته ‌شدن قرار می‌دهند. حال آنکه جهان هنوز با نقض فاحش حقوق بشر توسط این گروه مواجه است و پذیرش چنین ادعاهایی به معنای نادیده ‌گرفتن رنج مردم افغانستان خواهد بود. 
به‌ این ‌ترتیب، تهدید ترامپ نه نشانه قدرت طالبان، بلکه فرصتی تبلیغاتی است که آن ‌ها می ‌خواهند از آن برای پوشاندن بحران مشروعیت و انزوای بین‌ المللی‌ شان استفاده کنند. واقعیت این است که طالبان در میدان سیاست خارجی بیشتر بازیگرانی فرصت‌ طلب‌ اند تا قدرتی واقعی و با ثبات. 

بنابراین ، پایگاه بگرام در دوره حضور آمریکا قلب نظامی و لجستیکی جنگ افغانستان بود. اما امروز، در غیاب واشنگتن، طالبان تلاش دارند آن را نه به‌عنوان یک دارایی نظامی، بلکه به‌عنوان برگ سیاسی یا مشروعیت خواهی  معرفی کنند. تهدید ترامپ برای باز پس‌ گیری بگرام نشان داد که این پایگاه هنوز در ذهن استراتژیک آمریکا زنده است. به‌ویژه به‌خاطر نزدیکی آن به مرزهای چین. با بازگشت آمریکا به بگرام، چین آن را تهدیدی مستقیم علیه  سین کیانگ  می‌ بیند و برای جلوگیری از حضور واشنگتن به سمت حمایت اقتصادی و سیاسی بیشتر از طالبان می ‌رود. روسیه هم بازگشت آمریکا را فشار بر آسیای مرکزی و حوزه نفوذ خود تلقی می ‌کند و از طریق همکاری امنیتی با طالبان و مانورهای نظامی در قالب پیمان امنیت جمعی واکنش نشان خواهد داد، در نتیجه این سناریو به هم‌ پوشانی منافع چین و روسیه منجر می‌ شود. یعنی هر دو کشور به ‌جای علاقه به طالبان، ناچار می ‌شوند برای جلوگیری از نفوذ دوباره آمریکا در قلب آسیا، طالبان را تحمل و در عمل تقویت کنند. 

لذا، بازگشت تهدید آمریکا به بگرام بیش از آنکه صرفاً یک مانور نظامی باشد، نمادی از رقابت ژئوپولیتیکی پیچیده در قلب آسیا است. این تهدید نشان می ‌دهد که افغانستان همچنان نقطه ‌ای حساس برای تعامل قدرت‌ های بزرگ است و حضور یا نبود آمریکا در این پایگاه، نه ‌تنها امنیت منطقه، بلکه توازن نفوذ چین و روسیه را نیز دستخوش تغییر می‌ کند. طالبان، در این میان با وجود محدودیت مشروعیت و بحران داخلی، قادرند موقعیت استراتژیک افغانستان را به ‌عنوان یک محور توجه بین ‌المللی مطرح کنند، اما این بیشتر یک بازی روانی و تبلیغاتی است تا قدرت واقعی نظامی یا سیاسی.
 
در عین حال، واکنش چین و روسیه به این تهدید می‌ تواند باعث شود طالبان در عمل به ابزاری برای کنترل نفوذ آمریکا تبدیل شوند، بدون آنکه جایگاه واقعی آنها در عرصه بین ‌المللی تثبیت شود. به بیان دیگر، تهدید ترامپ به بگرام نشان ‌دهنده زنده بودن رقابت قدرت‌ ها در افغانستان است و این رقابت، با محوریت منافع استراتژیک و نه مشروعیت طالبان، آینده امنیت و ثبات منطقه را شکل می‌دهد.

مهدی حسینی- خبرگزاری جمهور


کد مطلب: 186280

آدرس مطلب: https://www.jomhornews.com/fa/article/186280/

جمهور
  https://www.jomhornews.com