کشورهای بریتانیا، استرالیا، کانادا و برخی از کشورهای غربی رسما دولت فلسطین را به رسمیت شناختند. فرانسه هم اعلام کرده که قصد دارد در نشست مجمع عمومی سازمان ملل به صورت رسمی به رسمیت بشناسد. البته این به رسمیت شناختن غالباً بر پایه مرزهای سال ۱۹۶۷ صورت گرفته و تأکید شده است که گروه هایی مانند حماس نباید در حکومت آینده نقش داشته باشند. این حرکت ها بیشتر حالت نمادین و دیپلماتیک دارند و اجرای عملی آنها مثلاً باز شدن سفارت، تبادل دیپلماتیک کامل یا اعمال فشار جدی بر اسرائیل زمانبر خواهد بود. بسیاری از فلسطینی ها و تحلیلگران گفته اند که این گام ها اگر با اقدامات عملی همراه نباشند، تأثیر واقعی کمی خواهند داشت.
اسرائیل احتمالاً سفرای خود را برای مشورت فرا می خواند یا سطح روابط دیپلماتیک با این کشورها را کاهش می دهد. کاری که در گذشته هم هنگام شناسایی فلسطین از سوی برخی کشورهای اروپایی انجام داده بود. اسرائیل تلاش می کند از طریق لابی های قدرتمندش در آمریکا ( آیپک ) و اروپا فشار بیاورد که این کشورها عقب نشینی کنند یا دست کم گام های عملی مثل بازگشایی سفارت فلسطین برندارند.
در این مسیر سوال کلیدی مطرح می شود: آیا شناسایی فلسطین توسط غرب، فشار واقعی بر اسرائیل است یا اقدامی نمادین؟ و اینکه چرا بلوک غرب در این مقطع زمانی به سمت شناسایی فلسطین می رود؟ بین فشار افکار عمومی و بازتعریف سیاست خارجی.
شناسایی فلسطین توسط کشورهای غربی بیشتر شبیه یک تاکتیک مقطعی برای مهار بحران غزه است تا یک تغییر استراتژیک بنیادین، چرا که هنوز هیچ نشانه ای از اجماع کامل غرب بر سر تشکیل دولت فلسطینی دیده نمی شود و آمریکا هم چنان بر موضع سنتی خود مبنی بر مذاکرات مستقیم تأکید دارد. اما کشورهای اروپایی مانند بریتانیا یا احتمالا فرانسه با این اقدام می خواهند چند پیام بدهند.
نخست، به افکار عمومی داخلی خود که بعد از کشتار غزه به شدت از سیاست های اسرائیل ناراضی هستند و دولت هایشان را تحت فشار قرار داده اند، نشان دهند که در کنار فلسطینی ها ایستاده اند، دوم، به اسرائیل هشدار دهند که ادامه مسیر سرکوب و اشغال بدون هزینه نخواهد بود و انزوای دیپلماتیک تل آویو در حال افزایش است، سوم، با ایجاد موازنه در سیاست خاورمیانه ای خود، بخشی از اعتبار از دست رفته در میان کشورهای عربی و مسلمان را باز سازی کنند. برای مثال استرالیا ، کانادا و بریتانیا شناسایی فلسطین را اعلام کردند تا به جامعه جهانی نشان دهند که این اقدام می تواند یک بلوک سیاسی را شکل دهد. با این حال تا زمانی که این تصمیم به ابزارهای عملی مثل فشار اقتصادی، محدودیت تسلیحاتی یا حمایت واقعی از تشکیل دولت فلسطینی منجر نشود، بیشتر باید آن را یک تاکتیک مقطعی دانست که هدفش مهار خشم افکار عمومی و بازسازی تصویر سیاسی این کشورهاست نه تغییر استراتژیک پایدار در معادلات منطقه.
اما اینکه چرا بلوک غرب در این مقطع زمانی به سمت شناسایی فلسطین می رود، باید گفت : این چرخش در این مقطع زمانی، ترکیبی از فشار افکار عمومی و بازتعریف سیاست خارجی است. از یک سو افکار عمومی در اروپا و کانادا پس از کشتار غزه، دولت های خود را زیر فشار شدید قرار داده اند. تظاهرات میلیونی در لندن، پاریس و ملبورن نمونه ای از این موج اعتراضی است که سیاستمداران نمی توانند نادیده بگیرند، چون هزینه انتخاباتی و سیاسی بالایی دارد. بنابراین شناسایی فلسطین برای این دولت ها، پاسخی به خواست شهروندان و ابزاری برای مدیریت بحران مشروعیت داخلی است. در نتیجه حرکت اخیر غربی ها ترکیبی از فشار خیابانی و بازتعریف تاکتیکی سیاست خارجی است، نه لزوماً یک انقلاب راهبردی ناگهانی، اما قطعاً یک نقطه عطف با پیامهای عملی و نمادین که می تواند مسیر دیپلماسی خاورمیانه را کوتاه مدت جهت دهی کند.
شناسایی فلسطین فقط پاسخ به خیابان های اروپا نیست، بلکه تلاشی است برای بازسازی اعتبار از دست رفته غرب در خاورمیانه و جهان جنوب. از نگاه بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی، غرب همواره مدافع بیچون وچرای اسرائیل بوده است. اکنون با شناسایی فلسطین، اروپا می خواهد نشان دهد که می تواند میانجی عادل تری باشد. این تغییر تاکتیکی است تا در رقابت با چین و روسیه که خود را حامی فلسطین معرفی می کنند موقعیت غرب در معادلات ژئوپولیتیکی منطقه حفظ شود.
فشار درون ساختاری در درون بلوک غرب هم بی تاثیر نیستند. این تصمیم ها هماهنگ و همزمان نیستند، اما یک روند جمعی را شکل می دهند. این اقدام هم افزایی سیاسی به وجود می آورد و فشار بیشتری روی کشورهای مردد می گذارد. در واقع، این شناسایی ها یک پیام ضمنی هم به واشنگتن دارد: اگر آمریکا همچنان بر مذاکرات مستقیم بدون پیش شرط پا فشاری کند، اروپا می تواند در سیاست خاورمیانه ای مستقل تر عمل کند.
در مجموع، این حرکت غربی ها نه یک تغییر استراتژیک بنیادین است و نه صرفاً یک واکنش لحظه ای، بلکه تلاشی است برای ایجاد تعادل در سه سطح :
1- آرام کردن افکار عمومی داخلی
2- بازسازی اعتبار بینالمللی در برابر رقبا حتی به شکل نمادین
3- بازتعریف نقش اروپا در پرونده فلسطین مستقل از واشنگتن
به همین دلیل می توان گفت این شناسایی ها در ظاهر یک تاکتیک کوتاه مدت هستند، اما در عمل می توانند احتمالا زمینه ساز تغییرات راهبردی در آینده شوند. به ویژه اگر موج بیشتری از کشورها به آن بپیوندند.
شناسایی فلسطین توسط کشورهای غربی بیش از همه به سود محمود عباس و تشکیلات خود گردان تمام میشود. این اقدام عملاً به سازمان فتح یک نفس تازه می دهد، چون عباس در داخل فلسطین به شدت تحت فشار است. از یک سو مردم او را بهخاطر ناتوانی در جلوگیری از شهرک سازی ها و فقدان دستاورد سیاسی سرزنش می کنند و از سوی دیگر گروه هایی مثل حماس و جهاد اسلامی با محوریت مقاومت مسلحانه اعتبار بیشتری در میان بخشی از جامعه به دست آورده اند. برای اروپا و برخی دولت های غربی، محمود عباس یک شریک قابل پیش بینی است. آنها با تأکید بر اینکه حماس نباید در حکومت آینده نقشی داشته باشد، در واقع به طور غیرمستقیم سازمان فتح را به عنوان گزینه مطلوب مطرح می کنند.
به زبان ساده، غرب می خواهد فتح را دوباره به مرکز معادله فلسطین برگرداند و در عین حال حماس را در حاشیه نگاه دارد.در نتیجه اروپا و غرب با این اقدام احتمالا می خواهند فتح را تقویت و حماس را تضعیف کنند، اما در میدان واقعیت، بدون بازسازی مشروعیت سیاسی و برگزاری انتخابات آزاد، حتی این شناسایی هم نمی تواند محمود عباس را به عنوان رهبر بلا منازع فلسطینیها تثبیت کند. چون عباس در داخل مشروعیت ضعیفی دارد.
لذا، شناسایی فلسطین توسط کشورهای غربی در این مقطع، بیش از آنکه یک تغییر بنیادین در سیاست منطقه ای باشد، یک حرکت تاکتیکی چندلایه است که اهداف سیاسی، اجتماعی و ژئوپولیتیکی همزمان را دنبال می کند. این اقدام، هم به عنوان پاسخی به فشار افکار عمومی داخلی در اروپا عمل می کند، هم به تلاش برای بازسازی اعتبار غرب در چشم جهان عرب و مسلمانان کمک می کند و هم به اروپا امکان می دهد استقلال تاکتیکی خود از آمریکا را نشان دهد. در عین حال، این تصمیم غربیها به سازمان فتح و محمود عباس یک فرصت محدود می دهد تا موقعیت خود را در میان فلسطینی ها بازسازی کنند و حماس را در حاشیه نگاه دارند، اما موفقیت واقعی این تلاشها مشروط به تحرکات عملی و مشروعیت داخلی است که بدون آن، تأثیر شناسایی صرفاً نمادین و کوتاه مدت خواهد بود. به بیان دیگر، این حرکت غربی ها یک بازی استراتژیک محتاطانه برای مدیریت بحران، حفظ نفوذ در خاورمیانه و آماده سازی برای سناریوهای آینده است، نه یک انقلاب سیاسی ناگهانی.
مهدی حسینی- خبرگزاری جمهور