بگرام؛ نقطهٔ ای که می تواند نقشه ژئوپلیتیکی افغانستان و حتی گسترهٔ نفوذ قدرت های بزرگ در آسیای میانه را بازنویسی کند. آنچه امروز به عنوان یک مناقشه فنی بر سر پایگاه هوایی دیده می شود، در حقیقت آزمونی است برای بازتعریف سلطه، پیمان های پنهان و خطوط قرمز منطقه ای. آنچه اکنون بر سر بگرام رقم می خورد، کما بیش سرنوشت یک منطقه بزرگ را رقم خواهد زد و ما باید آماده باشیم تا با وسواسی تحلیلی، هر حرکت را در متن رقابت های بزرگ تر بخوانیم.
آیا آمریکا خواهد توانست با برگشت نرم و هدفمند، نفوذ اطلاعاتی و نظامی اش را بازیابی کند؟ آیا پاکستان از راه فشار نظامی و عمق استراتژیک می کوشد دوباره ساختار سیاسی افغانستان را مطابق با منافع خود شکل دهد؟ و طالبانِ دو پاره چه نقشی در این بازی خواهند داشت عامل معامله، جا به جا شونده، یا قربانی ؟
این مقاله بر پایه همین پرسش ها نوشته شده است. در ادامه سه سناریو محتمل را با دقت باز می کنیم :
1 - سناریوی اول، بازگشت رسمی :
طالبان آمریکایی ( شبکه حقانی ) با چراغ سبز اسلام آباد، واگذاری بگرام را به عنوان توافق امنیتی محدود می پذیرند. در این مسیر، طالبان کابل ( به ویژه جناح حقانی ) در ظاهر استقلال خود را حفظ می کنند اما در عمل، به صورت محدود و محرمانه، بخشی از بگرام را در اختیار نیروهای آمریکایی قرار می دهند. توافق ضد تروریسم مشترک علیه داعش خراسان، یا مرکز مشترک اطلاعاتی میان طالبان و آمریکا. در ظاهر، طالبان خواهند گفت: ما به هیچ کشور اجازه اشغال نمی دهیم، فقط همکاری اطلاعاتی داریم اما در واقع، این یعنی بازگشت تدریجی آمریکا به قلب افغانستان.
منطق پشت این سناریو این است که واشنگتن از مسیر اسلامآباد و قطر فشار می آورد تا طالبان را قانع کنند همکاری محدود امنیتی بهترین راه بقاست. طالبان جناح حقانی به دلیل ارتباط دیرینه با آی اس آی و سابقه تعامل با غرب، آمادگی بیشتری دارند. از طرفی، این واگذاری می تواند در قالب پروازهای اطلاعاتی، عملیات پهپادی و استقرار مشاوران امنیتی در بگرام انجام شود و بدون اعلام رسمی. واشنگتن نمی خواهد با بازگشت آشکار به افغانستان، هزینه سیاسی و رسانه ای سنگینی بپردازد.
بنابراین مدل همکاری پیشنهادی چنین می شود :
پروازهای اطلاعاتی پهپادها از بگرام، با هماهنگی آی اس آی و موافقت ضمنی جناح حقانی.
استقرار تیم های فنی و مشاوران امنیتی در قالب پشتیبانی فنی یا بشردوستانه
انتقال داده ها و تجهیزات شناسایی از خاک پاکستان و قطر به افغانستان
به این ترتیب، آمریکا با همکاری پاکستان، بدون اشغال رسمی، حضور اطلاعاتی خود را بازسازی میکند. چیزی شبیه حضور در سایه. اما پیامد های این بازگشت این است که مشروعیت داخلی طالبان بیشتر ضربه می خورد و جناح قندهار احساس خیانت کرده و در برابر کابل می ایستد. هند و ایران واکنش تند خواهند داشت، چون بازگشت آمریکا را تهدید مستقیم می دانند. در نهایت، این سناریو به تضعیف انسجام درونی طالبان و تبدیل کابل به نیمه مستعمره اطلاعاتی آمریکا می انجامد. اگر این مسیر پیش برود، افغانستان وارد مرحله ای از اشغال پنهان و وابستگی امنیتی می شود. جایی که هیچ پرچم خارجی برافراشته نیست، اما تصمیم های کلان امنیتی و نظامی در بیرون از کابل گرفته می شود. به بیان دیگر، بگرام دوباره فعال میشود، اما نه با سربازان آمریکایی در میدان، بلکه با شبکه ای از پهپادها، افسران اطلاعاتی و پیمان کاران خصوصی که از راه دور صحنه را مدیریت می کنند.
2 - سناریوی دوم : تصرف نظامی کنترل شده :
آمریکا با هماهنگی پاکستان، در واکنش به تهدید داعش خراسان، به بهانه ضد تروریسم، بخشی از بگرام را دوباره اشغال می کند. در این مسیر، آمریکا دیگر نیازی به رضایت طالبان ندارد بلکه از یک حادثه یا بحران امنیتی مصنوعی (مثل انفجار داعش در کابل یا حمله به سفارت آمریکا در منطقه ) به عنوان بهانه برای ورود مجدد استفاده می کند. همان گونه که در سوریه یا عراق بارها انجام داده است. مراحل محتمل این سناریو این است که وقوع یک حمله خونین منتسب به داعش خراسان، درخواست همکاری فنی آمریکا با کشورهای منطقه برای مقابله با تروریسم و ورود محدود نیروهای آمریکایی برای محافظت از داراییهای حیاتی که بگرام یکی از آنهاست. درنتیجه، پاکستان نقش کاتالیزور دارد. چون حملات هوایی اخیر نشان داد که اسلام آباد می تواند فضای هوایی را در اختیار آمریکا بگذارد. در واقع، اگر بمب افکن های پاکستانی در کابل پرواز می کنند، یعنی مسیر پرواز برای آمریکا نیز باز است.
پیامدهای این سناریو احتمالا چنین باشد:
واکنش تند قندهار و احتمال درگیری مستقیم میان طالبان افغان و نیروهای نزدیک به پاکستان
واکنش شدید روسیه و چین (احتمالاً در قالب نشست اضطراری فرمت مسکو)
بازگشت تدریجی افغانستان به محور رقابت بلوک های جهانی (ناتو در برابر محور شرقی)
این سناریو افغانستان را احتمالا از درون به سوریه دوم تبدیل می کند. یعنی چند مرکز قدرت، چند نیروی خارجی، و جنگ بی پایان. در واقع نقشه بازگشت مرحله ای آمریکا به افغانستان از مسیر بحران سازی کنترل شده است نوعی از دخالت مشروع سازی شده که پیش تر در خاورمیانه بارها آزموده شده است. در این مدل، آمریکا به جای ورود مستقیم، بحران می سازد و سپس برای مهار همان بحران وارد می شود. الگویی که قبلا در سوریه و عراق پیاده کرده است. در این میان اسلام آباد، هم زمان دو نقش بازی می کند: از یک سو، خود را شریک آمریکا در مبارزه با تروریسم نشان می دهد. از سوی دیگر، در داخل افغانستان زمینه را برای عملیات هوایی و کنترل فضای پرواز فراهم می کند. حملات اخیر جنگنده های پاکستانی به کابل در واقع تست فنی و سیاسی همین مسیر بود. وقتی پاکستان می تواند بدون اعتراض طالبان در آسمان افغانستان پرواز کند، یعنی مسیر برای هواپیماهای آمریکایی نیز هموار شده است
یعنی، اسلام آباد کلید آسمان کابل را در دست دارد. از منظر دیگر، حملات پاکستان در سطح نظامی، پاسخی به تهدید تی تی پی؛ در سطح سیاسی، هشدار به طالبان برای پرهیز از نزدیکی با هند و در سطح ژئوپلیتیکی، سیگنالی مثبت به آمریکا مبنی بر آمادگی اسلامآباد برای میزبانی مجدد از راهبرد ضد تروریسم واشنگتن است. در واقع، همان گونه که هند می کوشد در زمین کابل نفوذ نرم خود را تثبیت کند، پاکستان با در اختیار داشتن آسمان، بازی را از بالا مدیریت می کند.
3- سناریوی سوم : واگذاری نمادین در ازای امتیاز سیاسی
واگذاری سفارت افغانستان در واشنگتن در برابر واگذاری بگرام به آمریکا. در این حالت، واگذاری بگرام نه با تانک، بلکه با دیپلماسی انجام می شود. منطق سیاسی پشت آن این است که طالبان نیاز به مشروعیت بین المللی دارند و آمریکا می خواهد حضورش در افغانستان مشروع جلوه کند، نه اشغالگرانه. در نتیجه، هر دو طرف می توانند در ظاهر پیروز باشند . یعنی طالبان می گویند: ما رسمیت گرفتیم و آمریکا می گوید: بدون درگیری، دوباره به افغانستان برگشتیم. نمونه های تاریخی مشابه در دهه ۷۰ میلادی است که واشنگتن با همین مدل توانست حضور خود در عمان و بحرین را تثبیت کند و در عراق هم پس از خروج ۲۰۱۱ با توافق امنیتی محدود به سفارت و پایگاه های ویژه بازگشت.
این سناریو ظاهرا کم هزینه تر است، اما از نظر ژئوپلیتیکی بسیار خطرناک تر. چون دروازه بازگشت کامل آمریکا به افغانستان را باز می کند، بدون آنکه منطقه حتی بتواند به موقع واکنش نشان دهد. چین و روسیه این حرکت را خیانت ژئوپلیتیکی طالبان خواهند دانست و به سمت تقویت جناح ضد آمریکایی (قندهار) می روند. بنابراین، افغانستان دوباره دچار شکاف قدرت و تکرار سناریوی دهه ۹۰ خواهد شد یک دولت وابسته در کابل و شورشیان مستقل در جنوب. در هر سه حالت، بگرام قلب نبض جدید سیاست آمریکا در اوراسیا است نه برای افغانستان، بلکه برای مهار چین و روسیه و فشار بر ایران. اگر بگرام دوباره در اختیار آمریکا قرار گیرد، یعنی واشنگتن توانسته بعد از شکست ۲۰۲۱، با هوش ژئوپلیتیکی، دوباره به بازی برگردد.
همان طور که یک دیپلمات روس اخیراً گفت : افغانستان امروز نه شکست آمریکا را نشان می دهد، بلکه آغاز بازگشت خاموش آن است.
در نهایت، ما با افغانستانی روبه رو هستیم که بار دیگر در مرکز رقابت قدرت های بزرگ قرار گرفته است. بگرام فقط یک پایگاه نظامی نیست. نقطه ای استراتژیک است که هر قدرتی بخواهد نفوذش را در آسیای میانه و منطقه حفظ کند، باید آن را در اختیار داشته باشد. آمریکا با هوشمندی در حال بازگشت تدریجی است، پاکستان نقش تسهیل گر را بازی می کند و طالبان میان بقا و استقلال گیر کرده اند. اما بازنده اصلی این معادله نه طالبان اند و نه قدرت های جهانی بلکه مردم افغانستاناند. مردمی که دوباره باید تاوان جنگ ها و بازی های سیاسی دیگران را با نا امنی، فقر و آوارگی بپردازند. انسان هایی که زیر آسمان پر از پرنده های بی پرچم، هنوز در جستجوی آرامشی هستند که هرگز فرصت تجربه اش را نیافتند.