تعداد نظر۱
جالب است ۳
چرا آمریکا و پاکستان هنوز به طالبان نیاز دارند؟

افغانستان، پس از دو دهه حضور مستقیم آمریکا، به نقطه‌ ای رسیده است که دیگر در آن سخن از ملت‌ سازی معنا ندارد، بلکه بحث بر سر مدیریت از راه دور است.

واشنگتن با درک شکست ساختاری پروژه دموکراسی ‌سازی و فروپاشی ارتش وابسته‌ اش، اکنون به دنبال حفظ کنترل است. طالبان، با همه ناکارآمدی و افراط ‌گرایی ‌شان، بهترین ابزار برای تأمین این هدف‌ اند.

نیرویی که هم جلوی داعش را می ‌گیرد و هم میتواند مانع از ورود کامل چین، روسیه و ایران به میدان ‌شود. در واقع، افغانستان امروز آزمایشگاه سیاست جدید آمریکاست.

کنترل بی ‌پرچم، نفوذ بی‌هزینه و ثباتی حداقلی برای حفظ منافع حداکثری.
پس از حمله ‌سال ۲۰۰۱، آمریکا با اعتماد به ‌نفس بالایی وارد افغانستان شد. طرح آن‌ ها ساده بود: ایجاد دولتی دموکراتیک، اقتصاد باز، ارتش ملی و جامعه‌ ای شبیه به عراقِ پسا صدام یا آلمانِ پسا جنگ. اما افغانستان نه زیرساخت داشت، نه وحدت ملی، نه نهاد های مدرن. در واقع، آمریکا سعی کرد دولتی مدرن را بر بستر جامعه ‌ای پیشا مدرن بنا کند. در چنین وضعیتی، میلیاردها دلار کمک خارجی فقط شبکه ‌های فساد، وابستگی و رقابت‌های قومی را تقویت کرد.

نتیجه اش آن شد که  وقتی ارتش ۳۰۰هزار نفری آموزش‌ دیده‌ آمریکا ظرف  مدت کوتاهی فروپاشید، واشنگتن دریافت که ملت‌ سازی در افغانستان نه پروژه ‌ای سیاسی، بلکه یک توهم راهبردی بوده است. 

اما از سال ۲۰۱۹، پس از شکست راهبردی در جنگ و آغاز مذاکرات دوحه با طالبان، آمریکا عملاً سیاستش را از ملت ‌سازی به مدیریت از راه دور تغییر داد.

هدف آمریکا دیگر تغییر افغانستان نیست بلکه مهار تهدید های برخاسته از افغانستان است. این یعنی جلوگیری از تبدیل افغانستان به پایگاه حملات ضد آمریکایی (مثل دوران القاعده)، کنترل نفوذ چین، روسیه و ایران در مرزهای افغانستان و حفظ حداقلی از ثبات برای جلوگیری از موج جدید مهاجرت. در این رویکرد جدید، واشنگتن می‌گوید: اگر نمی ‌توانیم افغانستان را بسازیم، حداقل می‌ توانیم جلوی فروپاشی ‌اش را از دور بگیریم و نفوذ رقبا را کنترل کنیم. این همان منطق کنترل از راه دور است از مسیر پاکستان، قطر، و ابزارهای اطلاعاتی و پهپادی.
 
طالبان در این مدل جدید، حکم دست‌ نشانده ‌ای ناخودآگاه را دارند. نه متحد واشنگتن ‌اند، نه دشمن بالفعل. بلکه نیرویی هستند که  می تواند جلوی نفوذ داعش خراسان را بگیرند، با سیاست دوگانه ‌شان، مانع نفوذ کامل روسیه و چین می ‌گردند و برای  اسلام آباد مانع قدرت‌ گیری دوباره نیروهای ملی‌‌گرای ضدپاکستانی می ‌شوند.  به این ترتیب، آمریکا از طالبان به‌ عنوان یک ابزار مهار منطقه‌ ای استفاده می کنند.

 اکنون، واشنگتن و اسلام‌آباد، هر دو، به درکی مشترک رسیده‌ اند: افغانستانِ بدون طالبان به‌ مراتب خطرناک‌ تر از افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان است. از نگاه آنان، طالبان شاید تهدید باشند، اما تهدیدی قابل‌ مدیریت؛ نیرویی که می ‌تواند مانع خلا قدرت، گسترش داعش خراسان و نفوذ محور چین ، روسیه  و ایران شود. در این منطق، طالبان ابزار تعادل هستند. رژیمی ناکارآمد، اما ضروری برای حفظ نظم شکننده در قلب آسیای میانه.

به همین دلیل، واشنگتن و اسلام ‌آباد از فروپاشی طالبان هراس دارند، چون فروپاشی، یعنی بازگشت بی ‌نظمی، مهاجرت، ترور و باز شدن درهای نفوذ به رقبای شرقی. طالبان برای هر دو کشور بدِ قابل تحمل است.

حکومتی که میشود آن را کرایه و استفاده کرد، بدون آنکه هزینه سنگین اشغال یا بازسازی را پرداخت. برای آمریکا، طالبان همان بی‌ثباتی کنترل‌شده هستند که مانع از شکل‌ گیری یک حکومت ضدغربی منسجم می‌ شود.  

واشنگتن نمی ‌خواهد افغانستان آباد باشد، می ‌خواهد قابل ‌پیش‌ بینی و مهار پذیر بماند. بنابراین طالبان برای آمریکا و پاکستان، همانند سوپاپ اطمینان یک دیگ جوشان هستند. نه می‌ گذارند دیگ منفجر شود (بی‌ ثباتی مطلق)، نه می ‌گذارند آرام بگیرد (ظهور دولت مستقل) در نتیجه، تا زمانی که طالبان بتوانند در مرز کنترل بمانند، هیچ گزینه  بهتری برای واشنگتن و اسلام ‌آباد وجود ندارد. 

برای اسلام ‌آباد، طالبان ابزاری حیاتی برای حفظ توازن ژئوپولیتیکی در مرز غربی‌ اند. پاکستان پس از تجربه دهه ۹۰ و سقوط دولت طالبان در ۲۰۰۱ دریافت که هر حکومتی غیر از طالبان در کابل، دیر یا زود به سمت هند متمایل می ‌شود و عمق استراتژیکش را از بین می ‌برد.

از دید امنیت ملی اسلام ‌آباد، حضور طالبان هرچند پرهزینه و غیرقابل پیش‌ بینی است، اما دست‌ کم یک دیوار حائل میان پاکستان و نفوذ هند ایجاد می ‌کند. جناح حقانی، به عنوان بازوی مورد اعتماد آی ‌اس‌ آی، نقش حیاتی در این معادله دارد و کابل را تا حد زیادی در مدار اسلام‌ آباد نگه می‌ دارد.
 
با وجود تنش‌های اخیر، مانند حمله هوایی به کابل و موضع‌ گیری‌ های تند دو طرف، پاکستان هنوز طالبان را ابزاری کارآمد تر از هر نیروی سیاسی دیگر در افغانستان می ‌بیند. زیرا نه جبهه مقاومت توان تثبیت دارد، نه نیروهای مخالف مشروعیت کافی دارند. در نتیجه، طالبان برای پاکستان نوعی شر لازم هستند. نیرویی که کنترل ‌پذیر نیست، اما فقدانش خطرناک‌ تر از وجودش است. اسلام ‌آباد در واقع میان دو تهدید انتخاب کرده: یک حکومت تندرو اما نفوذ پذیر، یا یک حکومت ملی‌ گرا و ضد پاکستانی و برای دستگاه امنیتی پاکستان، انتخاب اول همچنان کم‌ هزینه ‌تر و قابل مدیریت‌ تر است.

پاکستان به خوبی می‌ داند که طالبان دشمن درد سرساز هستند، اما دردناک ‌تر از نبود طالبان، وجود حکومتی ضد پاکستانی در کابل است.
 البته جنگ فعلی دو کشور نمایشی بیش نیست. احتمالا،  نظام طالبان در همکاری با پاکستان از طریق جنگ های نمایشی، مسیر مشروعیت داخلی و خارجی را دنبال می کند.

طالبان با این نوع درگیری‌ ها می‌ خواهد به مردم و اعضای خود نشان دهد که هنوز توان نظامی و ظرفیت مدیریت جنگ را دارد و می ‌تواند امنیت و اقتدار خود را حفظ کند. این برای تثبیت مشروعیت داخلی بسیار مهم است، چون هویت طالبان مبتنی بر جنگ و جهاد است. تا کنون درگیری‌ ها عمدتاً محدود، نمایشی و بدون کشاندن گسترده مردم به میدان جنگ بوده‌ اند. یعنی طالبان ریسک واقعی یک جنگ تمام‌ عیار را نمی ‌پذیرد، بلکه از آن برای اهداف تبلیغاتی و مشروعیت‌ سازی بهره می ‌برد.

جنگ فعلی بیشتر ابزاری سیاسی و تاکتیکی برای مشروعیت و قدرت‌ نمایی طالبان است تا یک جنگ واقعی با پاکستان. 
بنابراین ، افغانستان امروز صحنه ‌ای از بی‌ ثباتی کنترل ‌شده است که طالبان محور آن شده‌اند. نیرویی ناکارآمد اما قابل مدیریت برای واشنگتن و اسلام‌ آباد. طالبان به ‌واسطه هویت جهادی و توان نظامی محدود خود، ابزار مشروعیت داخلی و قدرت‌ نمایی خارجی‌ اند.

درگیری‌ های اخیر با پاکستان بیشتر نمایشی و تاکتیکی است تا جنگ واقعی، با هدف حفظ پرستیژ و تثبیت جایگاه درونی. آمریکا و پاکستان از طالبان به‌عنوان سوپاپ اطمینان استفاده می‌کنند. نه اجازه فروپاشی مطلق، نه ایجاد حکومتی مستقل و تهدید زا.

در این میان، افغانستان آزمایشگاهی برای مهار تهدیدات منطقه ‌ای و رقابت قدرت‌ ها باقی مانده است.

مهدی حسینی- خبرگزاری جمهور

 
https://jomhornews.com/vdchmqnz623n6zd.tft2.html
نام شما
آدرس ايميل شما

تا وقتی که پاکستان باشه افغانستان روی آرامش را نخواهد دید.
آخرین اخبار