یکی از برنامه های مهم و خطرناک و بلندمدت طالبان، ایجاد و گسترش مدارس دینی در تمام مناطق افغانستان است.
مدارس دینی طالبان در واقع مدارس جهادی هستند. بهتر است نام این مدارس را کارخانه طالب سازی گذاشت. بر همین اساس است که طالبانِ نسل اول و دوم، اکنون در پی تکثیر به صورت گسترده و سراسری به نسل سوم هستند. نسل سوم طالبان نیز علاوه بر فراگیری دروس اعتقادی کجدار و ناقص، هدفمندانه به سمت تفکر جهادی و تکفیر سوق داده می شوند.
دروس مدارس طالبان توأم با تهییج روحیه جنگاوری و جهاد و حفاظت از امارات اسلامی طالبان است. چنین مدارسی ویژگی هایی دارند؛
ویژگی های مدارس دینی طالبانی:
- 1- سلفی گری و ترویج جزم اندیشی طالبانی، غیرقابل انعطاف و غیرقابل نقد از اصول این مدارس است
2- در این مدارس راجع به حقانیت سایر مذاهب اسلامی و درستی سایر قرائت ها ایجاد تشکیک می شود.
3- استناد به احادیث جعلی و متون روایی ضعیف همراه با خودگویی های مدرسین طالب در این نوع مدارس مروَّج است
4- فربه کردن تفکر جنگجویی و قتال در خدمت سیاست و منویات طالبان شاخصه مهم این مدارس است
5- تهییج جنسی جوانان با برجسته کردن حور و غلمان و توصیفات مداوم جنسی حور و زنان زیباروی بهشتی روش نفوذ و تسلط طالبان بر طالب بچه هاست
6- ایجاد روحیه خودکشی و انتحارگری برای رسیدن به کمال و پاداش از طریق تحریک شهوانی و وعده های لذتبخش اخروی روش نرم کردن نوجوانان و تحریک جوانان است
7- در این مدارس قرائت دیوبندی و خواهشات مدارس حقانیه تدریس می شود. این تفکر با قرائت های اعتدالگرای حنفی مخالف است و زیربنای این تفکر قشری، قرائت پاکستانی از دین است
8- تغلّب فقه امثال ابوالاعلی مودودی و شاه ولی الله دهلوی و... بر قرائت های نوگرای دینی فقهای بزرگ اسلامی نمایان است
9- در این مدارس اهداف سیاسی طالبان با اصول و مبانی دینی و مذهبی آنها ممزوج شده و یک جماعت جنگ طلب خطرناک را روانه اجتماع می کنند.
خروجی مدارس دینی طالبان چیست؟
- 1- سربازان اعتقادی خطرناک که قدرت بحث و تحمل مخالفین را ندارند
2- جوانان افسرده و ملاهای گیج و سلفی مشرب
3- جنگجویان خودکشِ شهادت طلب که در خدمت پروژه طالبان در می آیند
3- لشکری از آمران به معروف مدنظر طالبان که منویات طالب را در جامعه گسترش می دهند
4- ترویج فقه و سیاست و منافع مذهبی طالبان در لایه های زیرین در خدمت منافع سیاسی طالبان
5- ایجاد هزاران نیروی سرکوب و حذف توده ها اخصا مخالفان ایدئولوژیک طالبان
...
خطرات مدارس دینی طالبان بر حوزه دین و دینداران
طالب دین را بسیار بد، خشن، انحصارطلب، زننده و خشک معرفی کرده است. این باعث گریز از دین خواهد شد و سرآغاز این دین گریزی را شاهد هستیم. جامعه دینی افغانستان به انزوا خواهد رفت و این خطر کاملا قابل درک است. هیچ خطری بزرگتر از دینداران نادان، دین را تهدید نمی کند. هیچ خطر بیرونی به سان فهم ناقص و آلوده از دین، دین را ضربه نمی زند. هیچ عاملی، همچون امتزاج خشونت و قتل و تکفیر و انحصار و انتحار با دین، دین را آسیب نمی زند.
طالبان در جهان با عنوان "نمایندگان اسلام سیاسی" شناخته می شوند، همچنانکه گروههایی مثل داعش و بوکوحرام پوستین اسلام پوشیدند و اسلام را در سطح جهان بدنام کردند، اسلام سیاسی طالبان بدنامی بزرگی به بار آورده است. داعش پروژه ای برای بدنام سازی اسلام و دین بود و طالب اکنون فراتر از داعش با تحمیل ذهنیت مریض خود با نام دین و ایجاد محدودیت ها و نقض گسترده حقوق انسانی شهروندان، از دین چهره ای بد معرفی کرده و مدارس طالبانی این آسیب را امتداد می دهند.
خطرات مدارس دینی طالبانی بر اهل سنت حنفی
مذهب حنفی، مذهب تعامل، مدارا و اعتدال است. حنفی ها به آسانی تکفیر نمی کنند. به آسانی طرد نمی کنند. می پذیرند و تفسیر دین و متون را می شنوند. دانشمندان بزرگی دارند. احناف، اندیشمندان نوگرا زیاد دارند و نواندیشان دینی را استقبال می کنند. در سیاست سینه ی فراخ دارند. عقلانیت سیاسی دارند. اهل تعامل هستند و جهانبینی سیاسی وسیعی دارند.
طالبان وقتی وارد افغانستان شدند خود را بعنوان نمایندگان مذهب حنفی جا زدند و مدام از حنفیت گفتند. نام شهر چاریکار را ابوحنیفه گذاشتند، به حنیف و حنفی ها مقام دادند، همه جا جار زدند و از حنفیت و امام اعظم گفتند. با این اهرم در کشوری با اکثریت پیروان حنفی، خودشان را متولّی مذهب حنفی تحمیل کردند. با همین حربه هم شیعیان را از کنار اهل سنت افغانستان راندند و کسی هم دَم نزد!
اما مدارس دینی طالبان با ویژگی هایی که از آن سراغ داریم برای پیروان مذهب حنفی خطر هستند. سخت گیری مذهبی دارند، علمای آزاداندیش حنفی را منزوی و حذف می کنند. با درک اندک شان از دین و شناخت ناقص شان از نص و حدیث، قرائت کوته نگرشان از آیت و روایت و شناخت ناقص از صحابه و سلف صالح و... مقراض شان تند و شمشیرشان تیز است.
گرایش شان بیشتر به سلفیت و استعدادشان به پذیرش وهابیت است. اشتراکات دیوبندیه با جریان تکفیر وهابیت قابل انکار نیست.
حربه بُرنده ی تکفیر بر دستان نیمچه ملای طالب برای جامعه حنفیت افغانستان، یک خطر است و در آینده آن را نشان خواهد داد. اهل سنت افغانستان خصوصا تحصیلکردگان و روشنفکران حنفی یقینا در معرض تیغ تهدید مراکز تربیه طالب قرار می گیرند.
طالبان از فقر مفرط که اکنون و در آینده گریبانگیر افغانستان است استفاده کرده و از میان خانواده های احناف، طالب بچه جذب خواهند کرد. همچنانکه جنرال ضیاءالحق در پاکستان از فقر خانواده های سنتی استفاده کرد، به طالب بچه ها پول داد و مدارس دینی جهادی را رونق بخشید. طالب بچه های افغان نیز روزی بلای جان مردم خود خواهند شد و دیر نخواهد بود که حتی جنگ درون خانواده ها را نیز شاهد باشیم!
خطرات مدارس دینی طالبان بر حوزه فرهنگی
طالبان نشان داده اند که هیچ نسبتی با تمدن و فرهنگ ندارند. از نظر آنان نمادهای فرهنگی بعضا بعنوان نمادهای شرک و کفر محسوب می شود؛ انهدام مجسمه های عظیم بودا نمونه ای از این فکر است. از دید آنان مفاخر تاریخی عرفان و علم و ادب قابل قبول و احترام نیستند؛ جمع آوری تصاویر این بزرگان همچون مولانا و فردوسی و ابوریحان و ابن سینا و .... از تالارها و مراکز فرهنگی و بعضا تغییر نام اماکن تاریخی، به همین نسبت است.
طالبان رخصتی نوروز را برداشتند و تجلیل از نوروز را حرام اعلام کردند. تجلیل از جشن های باستانی را حرام می دانند. با شعر و ادبیات، بیگانه اند و اهمیتی به هنر نمی دهند. از زبان فارسی بد می برند و نفرت خود را صراحتا اعلام می کنند. اینکه ملافاضل مظلوم صراحتا می گوید که من خدایی از زبان فارسی بدم می آید، فکر غالب طالبان است. زبان فارسی در ادارات زیر حکومت طالبان، نه خریدار دارد و نه قابل فهم است. حال آنکه اکثر منابع ما و مفاخر ما و سابقه ما و متون تاریخ و فرهنگ و تمدن ما با زبان پارسی است.
از نظر طالبان، هنر ارزشی ندارد، موسیقی مطلقا حرام است، سینما پدیده ای کفری و رسانه ها آلت دست بیگانه هستند.
نگارش کتب، در حد صفر رسیده و بسیار مراکز فروش کتاب تعطیل شده اند. کتابخانه ها نیز تعطیل و غیرفعال هستند.
طالبان چیزی بنام اعیاد سنتی و مراسم باستانی را نمی شناسند. شاعران و ادیبان و دانشمندان و هنرمندان و سینماگران و... همین اکنون منزوی ترین و بی اهمیت ترین اقشار اجتماعی از منظر طالبان هستند. گمان می رود اکثریت این قماش شخصیت ها افغانستان را ترک کرده اند.
گمان می رود با گسترش مدارس دینی، علم و هنر و فرهنگ و تمدن و ادبیات، فشار و انزوای بیشتری ببینند. طالبان نه خودشان خلاقیت شهری و مدنیت دارند و نه همانند مغولها که آمدند و سوختند و تاراج کردند، استعداد پذیرش فرهنگ و اهلی شدن را دارند.
خطرات مدارس دینی طالبان بر جامعه تشیع
در بیست سال حکومت بدون طالب، شیعه و سنی مانند دو بال یک پرنده بودند. در شادی هم شاد بودند و در اندوه هم می سوختند. طالب که در جمع شیعه انتحار می کرد هزاران سنی در شهرها می رفتند و برای اهدای خون شان به شیعیان منتظر می ایستادند. اگر طالب در جمع و مسجد اهل سنت انتحار می کرد شیعیان هم برادری شان را نشان می دادند؛ اما حالا انگار خاکِ مرده بر سر شهرها ریخته اند.
شیعیان اکنون از سیاست و حکومت و قدرت حذف شده اند. بیشترین سیاست حذف و محرومیت متوجه آنان بوده است. طالبان مراکز فرهنگی و مذهبی شیعه را زیر کنترل دارند و مراکز سیاسی شیعی را اجازه نفس کشیدن نمی دهند. شیعیان به سهولت تکفیر می شوند و به آسانی حذف می شوند. مذهب اهل تشیع از رسمیت افتاده، تدریس فقه جعفری از نصاب تحصیلی برداشته شده، شخصیت های شیعی تبدیل به آوارگان شده اند. اساتید و نخبگان شیعه ترک دیار کرده اند، دانشگاههای شیعه از رونق افتاده اند و رسانه های شیعه با فشارهای سنگین آخرین نفس ها را می کشند.
عاشورا از تعطیلی رسمی خارج شده، مراسم محرم و عزاداری با ترس و خوف برگزار می شود و در ولایاتی از برگزاری مراسم عاشورا و سوگواری منع شده اند.
سیاسیون شیعی اجازه فعالیت ندارند و علمای شیعه بعضا مجبور به بیعت با امیرالمؤمنین طالبان شده و یا زیر بیرق امارت اسلامی، رعیت شده اند. حتی یک وزیر هم از آدرس شیعه در کابینه طالبان نیست و همو سه تن معین هم اگر هست نه از آدرس شیعه بلکه از آدرس آی اس آی و آدرس استخبارات خارجی هستند.
در مناطق شیعه نشین بیشترین نظارت ها وجود دارد، بیشترین فشارها وارد می شود و بیشترین زهرچشم از همین ها گرفته شده، خانه به خانه شان کنترول می شود و کوچه به کوچه شان گزمه می گردد. در اوج فقر زندگی می کنند. نه سر دارند و نه سودا. نه قهرمان دارند و نه پشتیبان. مطالبات شان از شراکت در قدرت و سیاست و حق طلبی به زنده ماندن و کشته نشدن تقلیل یافته است. سیاستمدارشان گریخته و ملای شان بی ننگی پیشه کرده. شیعه تکیه گاههای بزرگی داشت که حالا پشت شان خالی شده و در خلوت شان دعای ظهور می خوانند.
با گسترش مدارس دینی طالبان و تکثیر جمعیت طالب و برخاستن نسل تازه ای از طالبان سلفی، شیعیان روزگار بسیار ترسناکتر را پیش رو دارند. در این حالت، اتحاد شیعه و سنی و مبارزه مشترک شان آرزو و البته راهگشاست.
خطرات مدارس دینی طالبان بر ایران و همسایگان
طالبان از میان تمامی کشورهای منطقه، ایران را کشوری مستعد و مناسب جهاد می دانند. با توجه به القاآت فکری و درسی و مذهبی و اشباع ذهنی که طالبان شده اند، بعضی جنگجویان طالب آرزوی جنگ با ایران را دارند. نگارنده بارها مستقیما از زبان خورد و کلان طالبان این آرزو را شنیده ام. طی دوسال گذشته بارها درگیری مرزی با مرزبانان ایران اتفاق افتاده؛ هزاران نیروی انتحاری این گروه، شوق جنگ در کله دارند. بخش استخبارات طالبان، شخصیت ها و مراکزی که گمان ببرند با ایران روابطی دارد، با حساسیت زیر کنترل و نظارت دارند.
طالبان سایر همسایگان را نیز بی نصیب نگذاشته اند؛ درگیری های مرزی با پاکستان و تاجیکستان و حملات راکتی بر ازبکستان از آن جمله است. غرور و جنگ طلبی طالبان یک تهدید به همه همسایگان است. تربیت نسل جدیدی از طالبان با ایدئولوژی جهادی و روحیه جنگی و آرزوی شهادت طلبی، برای هر زمان و مکانی تهدید و خطر آفرین است. تاجیکستان خطر را احساس کرده، پاکستان برآشفته است و چین عملا باج می دهد.
گسترش و ازدیاد مدارس دینیِ طالبان؛ دهها هزار نیروی جنگی آیدئولوژیک رایگان در اختیار آنها قرار می دهد.
نکته پایانی
طالبان خود را بازتولید و تکثیر می کنند. نسل جدیدی با ایدئولوژی خود می زایند و می پرورند. غرب هم در بیست سال گذشته چنین کرد اما به دلیل غرق شدن در قومگرایی و فساد اخلاقی و اداری، ناکام شد. شرط استخدام در ادارات قبلی معیارهای مدنظر غرب بود اما طالبان نظام و ادارات شان را در آینده با طالب بچه ها پر خواهند کرد.
طالبان در صورت تداوم حاکمیت شان، یک دهه بعد، نسل جدیدی از خود می سازند. نسل جدید طالبان با این تکثر و پراکندگی، در میان توده ها می روند و از خانواده ها آغاز می کنند و خانواده ها را نیز کنترول می کنند. یکی از مهمترین شرایط بقای طالبان و تفکر طالبانی گسترش مدارس طالبانی است؛ طالبان این را می فهمند و با افتخار بیان می کنند.
خفتگان باید بیدار شوند.
حسینی مدنی- خبرگزاری جمهور









