شماری از جمهوریخواهان در مجلس نمایندگان امریکا از سیاستهای جو بایدن در قبال افغانستان انتقاد کردند و گفتند که اهتزار پرچم طالبان در کابل میراث او است.
جیمی راسکین؛ نماینده مریلند اما توافق دوحه ۲۰۲۰ دونالد ترامپ و تصمیم او برای آزادی زندانیان طالبان را به عنوان بخشی از این توافق، موثر دانست.
او گفت: «همکاران جمهوریخواه من از دیدن فیل در میدان امتناع می ورزند: تصمیم فاجعه بار پرزیدنت ترامپ برای برکناری دولت افغانستان و مذاکره مستقیم با طالبان.»
رابرت استورچ؛ بازرس کل وزارت دفاع امریکا هم خروج از افغانستان را «شکست استراتژیک» خواند و گفت با وجود سرمایه گذاری ۲ تریلیون دالری و قربانی شدن ۲۴۰۰ نظامی امریکا، نیروهای افغان تقریباً بلافاصله شکست خوردند.
جان سوپکو؛ بازرس ویژه امریکا برای بازسازی افغانستان هم گفت که توافق ۲۰۲۰ دوحه، دونالد ترامپ و طالبان در یک جدول زمانی برای ایالات متحده انجام شده بود وعقبنشینی بایدن، مشکلات را تشدید کرد.
انتظار می رود که این بحث ها به ویژه در موسم انتخابات ریاست جمهوری امریکا بیش از این تشدید شود و به تفرقه و تنش در جامعه سیاسی امریکا دامن بزند.
در این میان، از منظر یک تحلیلگر اهل افغانستان چگونه باید به این پرسش، پاسخ داد؟ آیا می توان نتیجه گرفت مسئولیت توافقی که ترامپ امضا کرد و بایدن اجرا، صرفا متوجه یکی از آنهاست؟
به بیان روشن تر، آیا اینکه صرفا بایدن را مسئول فجایع ناشی از خروج غیرمسئولانه نیروهای امریکایی از افغانستان بدانیم، عادلانه است؟ آیا اگر ترامپ بود به گونه ای دیگر عمل می کرد؟ یعنی اکنون طالبان در قدرت نبودند و نظام جمهوری برپا بود و پایگاه ها و سلاح های امریکایی در اختیار طالبان قرار نمی گرفتند و مردم افغانستان به طور دسته جمعی، مجازات نمی شدند و میلیون ها نفر در معرض فقر و فاجعه قرار نمی گرفتند؟
هیچ پاسخ قاطع و غیرقابل تردیدی درباره هیچیک از پرسش های بالا وجود ندارد.
تیم بایدن می گوید که آنها همان چیزی را عملی کرده اند که میان ترامپ و طالبان، توافق شده بود. ترامپ اما می گوید که این بخشی از پروپاگندای ضد اطلاعات کاخ سفید برای فرار از مسئولیت و انداختن تقصیر بر گردن رییس جمهوری سابق است. او ادعا می کند که این بایدن بود که پایگاه ها و سلاح های امریکایی را به طالبان سپرد و با خروج سریع و کامل نیروهای امریکایی، زمینه را برای نفوذ دشمنان امریکا یعنی چین و ایران و روسیه، فراهم کرد.
او اما توضیح نمی دهد که اگر خودش بود، چطور عمل می کرد. او همچنین نمی گوید که چرا توافقی را با طالبان امضا کرد که پیامدهای آن تا این اندازه، فاجعه آمیز و ویرانگر باشد.
با اینهمه برای مردم افغانستان، سگ زرد، برادر شغال است. آنها تاوان اعتماد به دروغ هایی را می پردازند که طی دو دهه از زبان چهار رییس جمهور امریکا شنیدند. آنها با خوش قلبی تصور می کردند که امریکا به عنوان یک «متحد استراتژیک» در قبال حمایت از آنها تعهد بلندمدت دارد و به عهدنامه هایی که امضا کرده، پایبند خواهد بود. آنها حتی با وجود درک ماهیت دموکراسی فاسد، وارداتی و عمیقا قومیت زده استعمار نو، از آن حمایت کردند، برای آن قربانی دادند و به منظور بقا، استحکام و پایداری آن، هزینه های سنگینی را متحمل شدند؛ اما آنچه در نهایت رقم خورد این بود که رویکرد امریکا در برابر افغانستان نیز همزمان با تغییر اولویت ها و منافع استراتژيک آن در جهان، دستخوش تغییر شد و به این ترتیب، امریکا که با دروغ بزرگ «مبارزه با تروریزم» وارد افغانستان شده بود، با تروریست ها سازش کرد، کشور را به آنان واگذاشت و خود به طرزی فجیع، افغانستان را ترک کرد.
این چیزی نیست که صرفا به ترامپ یا بایدن مربوط باشد؛ بلکه آن را باید در کلیتی کلان تر به سیاست خارجی طولانی مدت ایالات متحده، نسبت داد؛ چیزی که حتی می تواند برای متحدان به اصطلاح سنتی امریکا یعنی کوریای جنوبی، جاپان، عربستان سعودی و دیگر رژيم های عربی و... هم یک هشدار صریح و جدی باشد.
البته این امر، نشانه های دیگری هم دارد. به عنوان نمونه، کارگزاران کاخ سفید تایید می کنند که چگونه تلاش کرده اند چندین بار ترامپ را از فسخ یک قرارداد تاریخی با کوریای جنوبی، منصرف کنند و فرمان امضای این اقدام را به طور مخفیانه از روی میز او بردارند تا یکی از مهم ترین متحدان امریکا در آسیا از دست نرود و پیامدهای ویرانگر آن، امنیت ملی ایالات متحده را به طور غیرقابل ترمیمی، تخریب نکند.
بر این اساس، تجربه افغانستان، یک نمونه واضح از این واقعیت است که تکیه بر امریکا به مثابه متحد استراتژيک، ساده انگارانه است. امریکا صرفا به منافع خود می اندیشد و اگر روزی این منافع را در معرض خطر ببیند، قطعا با کوریا و جاپان و عربستان و... نیز همان کاری را خواهد کرد که با افغانستان کرد.
محمدرضا امینی - جمهور