پس از قتل نورولی محسود در قلب کابل توسط خلبانهای پاکستانی، جنگ رسمی میان طالبان و پاکستان آغاز شد.
تا قبل از این حادثه، رابطه طالبان و پاکستان دارای نوسان بود. معمولا کسی این نوسان ها را جدی نمی گرفت. پاکستان برای اینکه بتواند طالبان را تحت کنترل خویش داشته باشد سعی می کرد دو کار عمده را انجام بدهد: اول اینکه مایل نبود طالبان کاملا بعنوان یک نیروی متحد و یکدست باشند. لذا در آتش نفاق میان حلقات قدرت قندهاری و مشرقی می دمید. پاکستان هم بر عناصری از حلقه قندهاری تسلط داشت و هم بر بزرگان شبکه حقانی. واقعیت کلام اینست که پاکستان هرگز مایل نیست حکومتی سراسری در افغانستان مستقر شود که توانایی تبدیل شدن به موی دماغ پاکستان را داشته باشد.
برای جلوگیری از این امر، کار دومی که پاکستانی ها انجام دادند این بود که به سراغ رهبران جهادی- سیاسی مخالف طالبان رفتند و با جبهات مقاومت ملی نیز در خفا ملاقات و گفتگو کردند.
این کار مخصوصا توسط مقامات آی اس آی صورت گرفت. ملاقات هایی در ترکیه و کشورهای عربی انجام شد. اما پاکستان هرگز دنبال تشکیل یک جبهه سراسری علیه طالبان نبود. مطابق اطلاع دقیقی که بنده می گرفتم؛ پاکستان با تحریک مقاومتی ها و رهبران جهادی درصدد بود تا امکانات محدودی در اختیار آنها قرار بدهد و در عوض، توقع داشت تا سران مخالف طالبان، عملیات های انفجاری، خرابکاری و ترور علیه طالبان محلی انجام بدهند و بیشتر از آن، کاری انجام نشود.
این فقط بدان جهت بود که با فشار بر طالبان، بتوانند آنها را وابسته به حمایت های خود نگه دارند و نگذارند این فرزند بیشفعال و بی تربیت، موجب دردسر مادرش بشود و از دامان مادر فاصله بگیرد.
اما طالبان بعنوان یک جریان نابالغ یا نوبلوغ، دایه های مهربان تر از مادر هم پیدا کرد. کشورهای منطقه این نقش را برای خودشان در قبال طالبان، تعریف کردند. اینکه طالبان، پدر و مادرشان را رها کنند و به دامان دایه ها پناه ببرند یک خیال بسیار خام است. حقیقت کلام اینست که پاکستان برای طالبان، مادر است و امریکا پدر این نوزاد ناخلف. نطفه طالبان حاصل امتزاج این پیوند نامبارک بسته شد.
حالا به نظر می رسد که فرزند ناخلف، دست بر گریبان مادرش انداخته؛ اما تاهنوز از سیلی پدر، غافل مانده است. واقعیت غیرقابل انکار اینست که اگر طالبان بخواهند نوازش پدرشان را دریافت کنند چاره ای ندارند جز اینکه جای خواب پدرشان را در بگرام آماده کنند. تنها عاملی که می تواند سگرمهها یا اخمهای پیشانی پدر را باز کند، آماده شدن همین تخت خواب نرم بر فراز بگرام است تا امریکا بتواند بر دور و اطراف، نظارت خویش را حفظ کند.
در شبانه روزهای گذشته حملاتی میان طالبان و پاکستان انجام شد؛ طبیعی است که فعلا پاکستان دست برتر را داشته باشد. نتیجه قطعا و بزودی به نرمش و آتش بس خواهد رسید. اما طالبان بعنوان فرزند ناخلفِ پاکستان باید هزینه و تاوان بداخلاقی اش را بپردازد. یقیناً پدر طالبان، به این فرزند نابالغِ بی تجربه، تشویقیه نخواهد داد؛ بلکه گوشش را خواهد پیچاند. هم فرزند و هم مادر، در منجلاب خواهند ماند اما دیر یا زود، پدر نامشروع طالبان، دایه ها را از بیخ گوش طالبان، کنار خواهد زد و خوابگاه ییلاقی-قشلاقی خود را در بگرام و شورابک تملک خواهند کرد. الباقی، اضافات است.