تعداد نظر۶
جالب است ۱
ویژگی های یک روشنفکر ایرانی

این اواخر مصاحبه هایی از جناب دکتر صادق زیباکلام می شنوم که اغلب راجع به رابطه ایران و امریکا و جنگ ایران و اسرائیل و... است. روزگاری سخن و نوشته های دکتر برایم لذتبخش و آموزنده بودند. آن زمان دکتر زیباکلام را شخصیتی ملی-مذهبی می دیدم که حرفهای تر و تازه ای برای گفتن داشت. کتابهای "ما چگونه ما شدیم" و "از دموکراسی تا مردمسالاری دینی" برایم جاذبه داشتند. گفتگوهای جامعه شناختی ایشان نیز برایم جالب می آمدند. یک گفتگوی ایشان در دفاع از جامعه مهاجر افغانستانی مقیم ایران مرا بیشتر مجذوب اندیشه های انسانی ایشان نمود. 

جناب دکتر راجع به رابطه ایران و اسرائیل هم دیدگاههایی داشتند که قابل نقد بود. اما با دیدن بخشی از مناظره ایشان در فضای مجازی با دکتر بیژن عبدالکریمی بسیار متحیّر شدم که یک روشنفکر و منتقد ایرانی در دفاع از اصول اندیشه سیاسی خود تا چه اندازه می تواند بی پروا سقوط کند.

این گفتگو برای بررسی جنگ 12 روزه میان ایران و اسرائیل، مال یک ماه قبل بوده اما من تازه شنیدم. خلاصه فرمایش و توصیف دکتر زیباکلام از روزهای جنگ و بمباران، این بود:
"... حمله که شد، من با خانواده ام به میگون در 30 کیلومتری تهران رفتیم. ما آنجا یک ویلا داریم با سه اتاق. شش تا از اقوام ما هم آنجا مهمان ما آمده بودند... مردم به شدت ترسیده بودند، نگران و مضطرب بودند، هرکسی که راهی برای فرار داشت از تهران می رفت. شش میلیون نفر فقط به مازندران رفتند! یک عالمه نفر به اردبیل رفتند. راه شش ساعته را (بخاطر جمعیت مردمان فراری) در 19 ساعت طی می کردند. بنزین پیدا نمی شد. مردم در بطری، بنزین می گرفتند. نانوایی ها نان نمی داد. دکانها یک شانه تخم مرغ بیشتر نمی دادند. واقعیت جنگ 12 روزه این بود که دختر 37 ساله من (در ویلای میگون) سرش را بر شانه ام می گذاشت و گریه می کرد. بقیه فامیل ها نیز همینگونه بودند. و بعد، حکومت تبلیغات می کرد که ملت ما یکپارچه بودند، در حالیکه مردم در ترس و اضطراب بودند، حکومت تبلیغ می کرد که مردم ما متحد هستند، یکپارچه هستند ... اما تنها صحبتی که نبود همین بود که مردم بگویند پرچم ایران را بگیریم و بجنگیم! تبلیغات حکومت را کسی باور نمیکرد اما بدبختی اینست که خود حکومت، تبلیغات خودش را باور میکرد!... اسرائیلی ها کجا را نزدند؟ کجا را نتوانستند بزنند؟ هرجا را که خواستند زدند، نابود کردند و بعدش بای بای کردند و رفتند... من هیچ تجربه ای از این جنگ کسب نکردم. تجربه را باید سپاه بیاموزد، باید کسانی بیاموزند که مسئول هستند. من تجربه ای که آموختم این بود که اگر دوباره حمله شود، زودتر بروم و آلونک ام را گرم کنم! حکومت می گوید که (در جنگ 12 روزه) ملت یکپارچه شدند اصلا این خبرها نبود! بلکه ملت دنبال فرار بودند!..."
 
مطالب فوق، بخشی از فرمایشات جناب دکتر صادق زیباکلام از یک مناظره 2 ساعته است. این سخنها از زبان روشنفکر ایرانی برایم یک درس بزرگ بود. یک تصویر روشن از برخی روشنفکران و منتقدان ایرانی به دست داد:
روشنفکر ایرانی فشار که ببیند می گریزد سونگون و میگون و در ویلایش می نشیند و پا روی پا می اندازد و اخبار جنگ را از شبکه های اجتماعی و رسانه های بین المللی می شنود؛ بیشتر که فشار آمد سر دخترش را در بغل می گیرد و گریه می کند. جنگ که تمام شد، دوباره اکت روشنفکری می کند و از زمین و زمانه طلبکار می شود. اعتراض می کند و نق می زند. نصیحت می کند و فلسفه می بافد.

این وسط کسی که جانش را داده، کسی که پای پدافند بوده، کسی که در اتاق جنگ بوده، کسی که کشته داده یا کشته شده، هیچ نمی گوید؛ نه نق می زند و نه از کسی طلبکار است. او و آنها جان شان فدای ایران است. در آن روزهایی که روشنفکر و منتقد در ویلاهای شان نظاره گر جنگ بودند و گریه می کردند؛ فرماندهان ایرانی دنبال یافتن راههایی برای دفاع کردن، راههایی برای عبور از سیستمهای متوالی پدافند دشمن، راههایی برای رسیدن و ضربه زدن به دشمن، راهی برای هک کردن، راههایی برای حفظ اقتدار و آبروی کشورشان بودند در جنگ با امریکا و اسرائیل. و اتفاقا آبروداری هم کردند و اتفاقا ضربه آخر را هم همین ها زدند.

مردم عادی ایران اما یا پشت بام های شان بودند برای تماشای ریزپرنده در آسمان و یا بر سفره های شان، یا پای گیرنده های شان. بله! عده ای هم در صف بنزین بودند و عده ای هم در مسیر شمال! چه کسی به جرأت می تواند بگوید که مسافران شمال، شش میلیون انسانِ فراری بودند؟ مسافران شمال شاید در وسط جنگ، بی اعتنا به جنگ، به شمال رفتند تا از تفریح شان لذت ببرند! من اتفاقا ترس را بیشتر در میان شهروندان اسرائیلی دیدم که در مرزهای مصر و اردن و قبرس صف کشیده بودند و یا در مسیر پناهگاهها پای شان پیچ می خورد و سربه سر می خوردند تا از شر موشک ایرانی در امان بمانند.
 
اتفاقا من دیدم که اتحاد ایرانی ها در زمان تجاوز خارجی چقدر محکم و عمیق می شود و منی که در عمرم از کشور خودم چنین اتحادی ندیده ام حقیقتا غبطه می خورم و بر این اتحاد آفرین می گویم.
و بعد، روشنفکر ایرانی از نیروی دفاعی اش انتقاد می کند! همین استاد، همین دکتر که در ویلای میگون نشسته، وقتی ترسش ریخت، وقتی خیالش راحت شد، وقتی از پناهگاهش خارج شد، فرماندهان را ملامت می کند، رهبر را هم نصیحت می کند! رهبری که در قلب تهران است، هدف دشمن است و همه ایران را در مقابل همه دشمنانش هدایت می کند، سرنوشت یک جنگ بزرگ را تغییر می دهد، به یک ملت و به یک امت روحیه می دهد! همین رهبر توسط روشنفکر ایرانی که گریخته و در ویلایش پنهان شده، نصیحت می شود، نقد می شود و حتی دشنام داده می شود!

این سِرِشت برخی روشنفکران ایرانی است. نوعی از روشنفکر ایرانی که قبله آمال خود را همان امریکایی می داند که کشورش را بمباران کرده. قلبش برای کشوری می تپد که برای مردمان زادگاهش نسخه براندازی می پیچد. این روشنفکر ایرانی، ضربه بمبهای امریکا و اسرائیل را می بیند اما چشمش موشک های ایرانی که از دل محرومیت و تحریم، بر قلب اسرائیل و پایگاه امریکا می نشید نمی بیند!

من بعنوان یک بیگانه و یک خارجی که سالیانی در ایران زندگی کرده ام از بسا سیاست های نظام ایران متعجب می شوم. پایه های این نظام، گاه چنان لرزان است که بسته به تار موی دختری است و گاه آنقدر محکم است که در شرایط جنگی، از مرکز و پایتختش بیرق اقتدار و حتی حقانیت اسرائیل را بالا می برند، بر سر مدافعان ایران می زنند اما مهربانی حاکمیت و نظام را هم دریافت می کنند.

گاهی فکر می کنم ما ترسوها و فراری ها؛ با هزار اکت روشنفکری، حق ملامت کردن و حق نصیحت کردن دیگران را نداریم. 

حسینی مدنی- خبرگزاری جمهور

(عکاس این تصویر، همان دختر مهربانی است که بر شانه های پدرش گریه می کرده. عمرش دراز و دلش شاد باد!)
    
 
https://jomhornews.com/vdcexf8zfjh8vzi.b9bj.html
نام شما
آدرس ايميل شما

آقای زیبا کلام در زمره روشنفکران بسیار خوش فهم خوش بیان وشجاع ایران می‌باشد ایشان اگر خاطره شخصی از رفتن از تهران نقل کرده اند منظور ایشان نقل خاطره شخصی نبوده بلکه زبان حال مردم تهران بوده وظیفه روشنفکران جامعه این است کاستی ها و کمبودهای جامعه را از طرق مختلف بیان کنند در جنگ دوازده روزه هرچند اسراییل پیروز نشد ولی متاسفانه هیمنه وقدرتی که ما از ایران تصور می‌کردیم محقق نشد آن چیزی که جامعه را در مسیر پیشرفت قرار می‌دهد انتقاد ونقد مسولین می‌باشد آقای زیبا کلام یک روشن فکر بسیار دلسوز برای ایران هست هرچند اعتقادش برای حکومت بر اساس تفکر تکنو کرات می‌باشد
چون راجب مهاجرین چندبار گفت فلان هسنتد حالا افعانی ولش نمی کنه دیگه
زیبا کلام کسی هستش که گفت کردستان ایران باید جدا بشه از ایران
به نظرم همون جملات آخر نا ترسوها ما فراری ها
شما برادر به وضعیت خودت و روشنفکران افعانی بپرداز که سالها به ایران فحش دادند و الانم تو ایران زندگی می کنند
ایرج
باید درست تعریف کنی داداش
فعالان مثلا فرهنگی و اجتماعی افعانستان در این بیست سال روزانه مشغول به ایران هراسی بودند و هر روز جلوی سفارت ایران شعار می دادند
انواع اقسام جیزگردها برای توهین به ایران
اما وقتی طالبان نیامده اربابان آمریکایی اروپایی شان ولشان کردند و رفتند باز همین ایران بود که بهشان اجازه ورود داد تا جانشان حفظ شود وگرنه یا مرده بودن توسط طالبان در افغانستان یا اگه خوش شانس بودن در سیاهچاله زندانی
اما هنوز هم در ایران به توهین به حاکمیت و ملت ایران مشغول هستند
محسن
شما خودت کل ارتش کشورت یکجا فرار کرد ایران
به کشورت و مسائل کشورت برسی بهتره
آقای مدنی شاید دیگران به شما طعنه بزنند و شما را تحقیر کنند اما انقدر عزت نفس داشته باشید که خودتان را تحقیر نکنید و در معرض تحقیر و طعنه های دیگران قرار ندهید گور پدر صادق زیباکلام و گور پدر جمهوری اسلامی ایران هیچکس از شما تشکر نخواهد کرد مسائل کشور خودتان مهم تر است بهتر است تمرکزتان روی همان مسائل باشد. موفق باشید...
آخرین اخبار