محمدرضا بهرامی را از زمانی که سفیر ایران در کابل بود می شناختم. آن زمان سردبیر هفته نامه پیام مجاهد بودم. پیام مجاهد همه هفته مانند سایر رسانه های چاپی به اغلب ادارات و مراکز مهم و سفارتخانه ها توزیع می شد و یا خودشان تهیه می کردند. دلیلش این بود در مقطعی جریده پیام مجاهد بقول فاضل سانچارکی در مقابل حکومت کرزی، یک تنه اپوزیسیون بود.
من سلسله ای از گفتگوها با بزرگان افغانستان را آغاز کرده بودم که مصاحبه های جالب و پرخواننده ای بودند. برای خودم روش خاصی از گفتگوها را داشتم. شخصیت مورد نظر را در فضایی راحت و صمیمی قرار می دادم که بسیار دوستانه و راحت و گاه بدون اینکه متوجه باشد، سخنانش را می گفت. من همین را می خواستم. در میان گفتگوهای هدفمند و دوستانه، سئوالات اصلی ام را می پرسیدم و پاسخ می گرفتم. این گفتگوها را از استاد ربانی شهید آغاز کردم و بعد به سراغ مارشال فهیم فقید و مرحوم آیت الله محسنی و سایر بزرگان رفتم. بعداً خیلی ها مایل بودند در زمره بزرگانی که با پیام مجاهد مصاحبه می کنند قرار بگیرند.
یکی از این افراد، جناب محمدرضا بهرامی سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در کابل بود. او با جناب عبدالحفیظ منصور که مدیرمسئول پیام مجاهد بود هماهنگ شد.
روز مصاحبه با همکارم جاوید روستاپور به قرار گفتگو در سفارت ایران رفتیم. ما را به اتاقی راهنمایی کردند که ظاهرا اتاق کار سفیر بود. با گرمی استقبال مان کرد. در کنارش شخصی مسن و موسفید بود بنام آقای قربانی. جای نشستن مان مشخص شد. گفتگو را آغاز کردیم. سئوالات اول معمولا سهل و آسان بودند. آقای بهرامی روبرویم نشسته و با آرامش پاسخ می داد. کم کم رسیدیم به سئوالاتی که چالشی بودند. از جایش بلند شد گفت: اگر ممکن است من راه میروم و حین راه رفتن حرف بزنم. گفتم مشکلی نیست؛ هر رقم که راحت هستید. او شروع به راه رفتن و سخن گفتن کرد. توجهی به ما نداشت و با دستگاه رکوردر ما که در دستش گرفته بود، سخن می گفت. آن قدر غرق شده بود که متوجه اطرافش نبود. وسط اتاقش چهارپایه ای بود که بر روی آن، گلدان منقش زیبایی قرار داشت؛ با گلهای آبی رنگ که از پایین گلدان به شکل هنرمندانه ای ترسیم شده بود.
جناب سفیر آنقدر غرق گفتگو بود که متوجه چهارپایه و گلدان نبود؛ پایش به چارپایه خورد و گلدان زیبا و منقش، بر کف اتاق سرامیک سفید افتاد و با صدای بلندی، نرم شد و شکست.
با صدای شکستن گلدان زیبا به خودش آمد و رنگش دگرگون شد و عذرخواهی نمود و با اندک وقفه ای صحبت هایش را ادامه داد.
دکتر بهرامی انسان شریفی بود، لبخندش از لبانش دور نمی شد. اما همان زمان دانستم که همانند خودم شخصی بی قرار است. مدام باید راه برود. من هم چنین هستم. وقتی فکر می کنم باید راه بروم! و معمولا هم خیلی راه می روم. گاه آنچنان غرق می شوم که متوجه گذشت زمان و زمین زیر پایم نمی شوم.
از طرح ادامه سئوالات چالشی اجتناب کردم. گفتگوی خوبی شد. وسایل ضبط را که خاموش کردیم گفت سئوالات شما خیلی چالشی بودند. گفتم من عمده سئوالاتم را نپرسیدم. گفت مثلا کدام سئوال ها؟ گفتم. گفت: پس خوبه که نپرسیدین!
دیگر دکتر بهرامی را ندیدم. سالهای زیادی گذشت تا با دو تن از دوستان عزیزم که از شخصیت های فعال جامعه شیعه هستند رفتیم تهران و وزارت امور خارجه. آنها ملاقات هایی را تنظیم کرده بودند. یکی از ملاقات ها با همین جناب دکتر بهرامی بود که شده بود مدیرکل آسیای جنوبی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.
برخوردش با دوستانم خوب و محترمانه بود اما اعتنایی به من نداشت. حرفهایم اهمیتی برایش نداشتند. حوصله شنیدن سخنانم را نداشت. بارها حرفهایم را قطع کرد و بی ادبی را به اوج خودش رساند. او مدام سنگ طالبان را به سینه می زد و من بعنوان مخالف طالبان، آنها را از خطرات طالبان و سیاست های طالبان بیم می دادم. رگ بهرامی مدام به سمت طالبان میزد اما مفاهیم انتزاعی را در قالب های خاصی بهانه می کرد.
سابقا این گونه نبود. او منتقد طالبان بود و دقیقا نظراتش در ایران بسیار به دیدگاه ما نزدیک بود. وقتی مدیرکل شد، سفری به کابل رفت و با عده ای طالب دید و زمانی که از میان طالبان برگشت، دیگر آن بهرامی سابق نشد. در ایران عده کمی هستند که وقتی از طالبان می گویند و یا وقتی توصیف طالبان را می شنوند، چشمان شان برق می زند؛ یکی از آن معدود آدم ها محمدرضا بهرامی است. آن انسان محترمی که می شناختم حالا تبدیل شده است به یک لابیست طالبان در دستگاه دیپلماسی ایران.
اینکه در ملاقات مان با جناب بهرامی چه گذشت؛ به احترام دوستانم بیان نمی کنم اما آن ملاقات آنقدر برای من بد و توهین آمیز بود که سر ظهر، محل ملاقات را ترک کردم و اتفاقا شخص محمدرضا بهرامی نیز دروازه خروجی را برایم نشان داد!
آقای بهرامی اخیرا در رأس هیئتی به کابل رفته و با سراج الدین حقانی دیدار کرده. عکس وی را با لبخندی روبروی سراج الدین حقانی دیدم. چهره مستحکم سراج الدین و لبخند کوچک محمدرضا بهرامی برایم خوشایند نبود. اینکه از دل این سفرها و خوش خیالی ها و امیدواری ها چه بیرون می آید؛ برای من قابل فهم است. امیدوارم حلقه کوچک طرفداران طالب در دستگاه دیپلماسی ایران، این دستگاه را به بیراهه نبرند.
اشخاص کله خشک امثال بهرامی در سیاست خارجی ایران تا بفهمند که گروه تروریستی طالبان کیست و ماهیت این گروه وحشی جاهل چیست زمان بیشتر نیاز است.
ایران را همین اشخاص کوتابین و پیشپا بین مانند جواد ظریفها و حسن روحانیها به این روز رسانیدهاند که در جهان منزوی و اقتصاد آن صفر است.
آخرین کسی که بخواد از ایران مشاوره بده یا ایراد بگیره افغانها هستند
با اون وضعیت کشورت افعانستان قومپرستی نژادپرستی جنگهای قومی فاشیستی نژادی
با فرهنگ قبیله ای زن ستیز که از عیب مانده ترین کشورهای دنیا و در فقر و گرسنگی هستید در جانکاهی نیستی به ایران نظر بدی
ایران و افعانستان سیصد سال پیش از هم جدا شدن بعدها هرات با کمک انگلیس از ایران جدا و به افعانستان تعلق گرفت
اما اتباع گستاخ بیگانه هنوز طلبکار هستند از ایران
ارتش سیصد هزار نفر افعانستان با به ریزترین تجهیزات آمریکا و پشتیبانی ناتو و آمریکا فرار کرده بعد فکر کن یک تن از این فراری ها نمیخواد به ایران راجب ماهیت طالبان بگه
آن زمان ایران راجب روابط افعانستان با آمریکا و پایگاههای نظامی آمریکا در افغانستان حرف می زد یا اعتراض می کرد با بالاترین توهین ها به مقامات ایرانی می گفتند به شما ربطی ندارد رابطه ما با آمریکا
بعد که آمریکا ولشان کرده اومدن با وقاحت به ایران راجب رابطه با طالبان ایراد می گیرند
ایران مثل خودتون رفتار کرده چرا ناراحتی
شما جماعت کسانی هستید که ملت افغانستان را که اکثر بیسواد هستند با خودخواهی به درگیری های قومی سوق می دادید
لز جمله مسائل بیهوده مانند که اینکه عگهر کیه اسم قومش در تذکره نوشته شود
واقعا خنده دار هستش
رسانه ها و فعالان مثلا افعانستان در تمام بیست سال بدون توقف در حال ایران هراسی بودن و بیست و چهار ساعته جلوی سفارت ایران تظاهرات می کردن
حالا همین ها طلبکار از ایران شدن
خیلی ساده است
شما اهل افعانستان هستی و کشورت افعانستان هستش و قطعا کشورت را دوست داری
ولی برای مردم ایران مقامات و حکومت ایران
افعانستان یک کشور خارجی و بیگ.انه مثل پاکستان ترکمنستان و بقیه همسایگان ایران هستش
مقامات ایرانی هم به فکر منافع ایران هستند
این مقام های ایرانی یک کم عقل کمی داره این سیستان بلوچستان سلاحهای آمریکایی صادر میشه ان قطعات در افغانستان نیست آن قطعات توسط اپوزسیون ایران آنجا کامل میشود هروقت شود این منطقه توسط طالبان تا آمن میشه وقت ایران مثل پاکستان درگیر شد مجبور هست با طالبان درگیر شود ان زمان دیگه کشوری وجود ندارد میانجیگری کند آن زمان کشورهای غرب شرق دلار به افغانستان صادر میکند دیدن قیافه مقامات ایرانی ان زمان دیدن داره راه حل اختلاف میان یا کمک به جبهه مخالف