۰

هزاره ­هایی که مُدام شکایت دارند !

حسینی مدنی
سه شنبه ۲۲ حوت ۱۴۰۲ ساعت ۱۸:۵۶
بیدارگری با نق زنی تفاوت دارد. بیدارگری با دشمن تراشی فرق می کند. انتقاد با اهانت متفاوت است. روشنفکری با دین ستیزی فرق دارد،  نقد و بیدارگری بهتر است تا آه و ناله و جزع و فزع و اهانتگری در فیسبوک.
هزاره ­هایی که مُدام شکایت دارند !

هزاره ها در اجتماع، در محیط، در هرجایی که زندگی می کنند؛ انسانهای صبور، سنگین، باشخصیت و مهربان هستند. چهره­ و صورت آنها در محیط و زادگاه شان، شکسته و پُخته اما مهربان و باغرور است. اهل علم اند و با خون دل و آبله دست و عرق پیشانی فرزندان خود را روانه مکتب و دانشگاه و محیط های علمی و فنی می کنند تا به آینده ای بدون ستم و تبعیض عبور کنند. این هویتِ غیرقابل کتمان هزاره­ی امروز است.
 
اما در فضای مجازی که وارد بشویم بعضا با هزاره هایی مواجه می شویم که غالباً سواد دارند اما مدام نق می زنند و شکایت می کنند و بعضا دنبال دشمنانِ خیالی می گردند و با دشمن­تراشی و نفی و انکار دیگران، گاه دیدگاههای مثبتی که نسبت به هزاره ها وجود دارد را تخریش می کنند.

آنها در فضای آلوده ­ی مجازی، به دنبال مقصر وضع موجود، در پی دشمن دیروز و امروز و همیشه می گردند. گاهی این دشمن را در لباس اوغان می بینند و گاهی در لباس تاجیک و حکومت ربانی و گاهی در لباس سبز سیّد.
او انگار نمی تواند بدون نق زدن نفس بکشد. بدون فریاد زدن، جلو برود، بدون سیالداری راه برود. از نظر او گاه عامل بدبختی هزاره، مارهای درون آستین هستند، گاه اوغو و گاه تاجیک و گاه آته باقر است و گاه باچه ی اسلم.

او باید نق بزند و انتقاد کند و نفرت بورزد و دشمن بتراشد. این برای هزاره عیب است. روزی جمعی از ایرانی های فرهنگی و کنجکاو از من پرسیدند: فلانی! شماها که یک عمر در ایران زندگی کردید، درس خواندید، باسواد شدید، از همه مزایایی که ما داریم برخوردار بودید؛ چرا وقتی از کشور ما رفتید این همه از ما بد و بیراه میگید و شکایت می کنید؟ چرا فقط شماها اینطور هستید چرا دیگران مثل شما نیستند؟
کمی راست می گفتند. طلبه بچه هایی که در قم درس خواندند، در کابل برضد ایران قلم برداشتند. از حوزه شهریه ی دین گرفتند اما بعداً لباس ضددین پوشیدند.
 
==
من در مرکز هزاره جات متولد شدم. یادم نمی آید باری به هزاره ای بر سر قوم و نژاد و هویت بی احترامی کرده باشم. اما بارها با هزاره هایی مواجه شده ام که مرا متهم به دشمنی و سیدگرایی و تعصب و هزاره ستیزی کرده اند! بخشی از انرژی من صرف این شد که جماعتی انسان شکّاک را مجاب کنم که عزیزم! من هزاره ستیز نیستم.

در سالهای پسین کمتر کسی به اندازه من برای شیعه و هزاره قلم زده و ضد تفکر و سیستم انحصارگر و حذف­گرا قلم زده و قدم برداشته است. کمتر کسی به اندازه من در راستای پیوند اقوام تحت ستم، کوشش کرده و خون دل خورده است. از دید من، انسان ها به نسبت انسانیت شان، ارجمند هستند و انسان هزاره به نسبت انسانیتِ درددیده و ستم­کشیده اش، و بواسطه اندیشه­ی معطوف به دانش اندوزی اش، سزاوار احترام و لایق جایگاه شایسته تر است.

و من با همین نظر لازم می دانم، نقدی هم به کژاندیشی ها و روشهای غیرعقلانی عده‌ی محدود و معدودی هزاره داشته باشم که در پی دشمن ‌تراشی و گسست هستند؛ عده ای که عداوت را بر رفاقت ترجیح می دهند و از نفرت پراکنی نسبت به مهرورزی لذت می برند.  
==
بیست سال حکومت مسمی به جمهوریت فرصت خوبی بود تا هزاره ها توانایی و استعداد و دانشوری خویش را تقویت کنند. اغلب دانشجویان و متعلمین پایتخت، هزاره بودند و انصافا مستعدترین دانش آموزان نیز اغلب از میان هزاره ها بودند. دایکندی و بامیان و بهسود و جاغوری و... بیشترین تبارز را در میان دانش آموختگان داشتند. اغلب کورس های آموزشی در عرصه ریاضیات و علوم و ساینس و فیزیک و کیمیا و... متشکل از هزاره ها بودند. مزدحم­ترین مکاتب مربوط به این قوم بود و از طرفی دیگر، بیشترین کلب های رزمی و تکواندو و کیک بوکسینگ و کانگفو هم مربوط به هزاره ها بودند. یعنی هزاره ها هم در مکتب و دانشگاه و هم در دفاع شخصی پیشگام بقیه اقوام بودند. این ها طبعا حاصل یک تاریخِ پر از تبعیض و انکار و کشتار و نادیده‌انگاری و حق‌خوری علیه هزاره ها توسط انواع حاکمیت ملی و محلی مسلط بر افغانستان است که هزاره ها به سمت علم آموزی روی بیاورند.

یک تاریخِ پر از ستم و نسل کشی ها علیه هزاره ها، این قوم را پخته و آبدیده ساخته است. حالا هزاره ها دارای قدرتی هستند که هم می توانند یک جامعه را آباد کنند و مدرنیزه بسازند و هم دارای قدرتی هستند که می توانند یک جامعه را در نزاع مداوم نگه دارند.
همه اقوام و طوایف باید این قدرت هزاره ها را به رسمیت بشناسند و در پی اعتمادسازی متقابل باشند. حل بحران امروزی بدون جلب اعتماد و همکاری هزاره ها ممکن نیست.

هزاره باید در مسیر صحیح پیشرفت و تعامل قرار بگیرد. دشمنی و واگرایی آنها از جامعه تاجیک و فارسی زبان ها که به بهانه جنگ افشار و حکومت ربانی گفته می شد و کین توزی در برابر سیدها به بهانه مار آستین و خزعبلاتی این چنین، برای آینده هزاره و هم­سرنوشت های هزاره سازنده نیست و ویرانگر است.
در مقابل، انتقاد از عبدالعلی مزاری به بهانه جنگ با مسعود و ربانی و اتحاد او با گلبدین و تحویل سلاح شیعیان به اوغانها و... نیز گرهی از جایی باز نمی کند؛ بحثی که حالا در شبکه های اجتماعی روئیده و موافقین و مخالفین مزاری را در جدالی بی موقع، به خود مشغول داشته است.

بهتر است هر بحث اختلافی که به اتحاد مردم و روند رو به آینده­ی ما آسیب می رساند از میدان برداشته شود. به نفع ما بعنوان ساکنین یک حوزه زبانی و فرهنگی و تمدن تاریخی نیست که تیغ را برداریم و صورت همسایه و هم سرنوشت خویش را بخراشیم.

زمانی که دشمن مشترکی بنام طالبان که همه چیز ما را غصب کرده و تاریخ سیاه گذشته را دوباره برضد وطن و اولاد ما زنده و تکرار کرده؛ زمانی که طالب بعنوان یک دشمن مشترک، توانسته توجه و علاقه کشورهای جهان و منطقه را بخود جلب کند؛ وقتی که طالب بعنوان دشمن، قدرت خود را به جهان نشان داده و به سطحی از قدرت رسیده که از جهان باج می گیرد؛ من و تو در کف خیابان و یا بعنوان دو تا آواره با چه منطقی شمشیر به روی هم بکشیم و ناخواسته در خدمت دشمن مشترک در آییم؟
==
هزاره مردمی است که هرگز به وطن خود، به خاک خود و به همنوع خود خیانت نکرده و در جغرافیای افغانستان/خراسان، به نیکنامی زندگی کرده است. جای افسوس و دردمندی است که از این میان، اثر نفرت پراکنی تعدادی نیمچه­ملا و نیمه­باسواد هزاره در فضای مجازی  توده هزاره را بعنوان کوته فکر و دشمن‌تراش معرفی می کند.

این جماعت با تاجیکها مشکل دارند، با سیدها مشکل دارند، با علمای دینی مشکل دارند، با مذهب و گرایش اعتقادی مردم مشکل دارند، با هزاره های غیرنصری مشکل دارند، با ایران و خمینی مشکل دارند، با ریشه و تبار هزاره مشکل دارند، گاه ریشه هزاره را به مغول می رسانند گاه پیامبر مردم هزاره را در برابر چنگیزخان به قیاس می گیرند و گاه بسیار بی عقلی و بی نمکی می کنند که انسانها ناامید و طالب ها امیدوار بشوند.

جالب است که طالب ها در این ایام به ملاهای خود سند ماستری می دهند و جوان تحصیل یافته هزاره هنوز به دنبال دشمنان خیالی در فیسبوک سرگردانی ایجاد می کنند. اینها تمام حواس و توان و اندیشه و انرژی را که باید متوجه طالبان و آینده مردم ما باشد به سمت خانه جنگی منحرف می سازند.
این ها اکت روشنفکری است. روشنفکر چگونه می تواند تا این حد بی درک و بی فهم باشد!
 
==
آنچه من از هزاره سراغ دارم؛ ظرفیت بزرگ دانش و اندیشه است. هزاره باید میدان بزرگی برای اصلاح و ساختن آینده افغانستان ترسیم کند. تاجیک ها کمابیش در حال مبارزه با طالبان هستند و بخشی از آنها در حال تدوین یک راهکار برای آینده اند. در این حالات از نخبگان هزاره بعنوان پیشگامان اندیشه ورزی انتظار است که طرحی برای آینده و میدان تازه ای برای مبارزه ترسیم کنند و پاسخی به سئوالات اساسی ذیل بیابند:

چگونه می شود در این حالت، پیروز شد بدون اینکه به مردم ما آسیب برسد؟ چگونه می‌توان فشار طالب را از روی مناطق هزاره نشین برداشت بدون آنکه مردم کشته شوند؟ چگونه می توان همدردی و حمایت جهانی از مردم را حاصل کرد؟ چگونه می شود سیاست های حمایتی غرب و منطقه از طالبان را تغییر داد؟ چطور می شود با سایر اقوام همسو و ضد طالبان یک چتر مشترک و یک میدان مبارزه بزرگ ایجاد نمود؟ چگونه می شود صدای الان مردم تحت ستم طالبان را به گوش جهان رساند؟

چگونه می شود که هزاران استاد و تحصیلکرده و نخبه های جامعه هزاره را زنده نگه داشت و آنها را برای یک فعالیت هدفمند و یک مبارزه سراسری متحد ساخت؟ چطور می شود که چهارتا اوغان مهاجر بیسواد و بی منطق تبدیل به قدرتی بنام طالبان بشوند؛ اما همین تعداد هزاره و فارسیوان با توانایی علمی و قلمی و فرهنگی بالا نتوانند تبدیل به یک قدرت متحد شوند؟ چگونه می شود بین نخبگان و عناصر کارآمد اقوام تحت ستم، اعتمادسازی نمود؟ چگونه می توان دست آنهایی که از آدرس مردم هزاره به خدمت طالبان در آمده اند از سرنوشت مردم، کوتاه کرد؟
و...
انتظار از نخبگان جامعه ما اینهاست؛ حالا وقتی به فضای مجازی مراجعه کنی می‌بینی چهارتا آدم بیمار و کم­ هوش می نویسند: سیدها مار آستین هستند. شورای نظار چنان کرد و مسعود و ربانی چنین کردند. فلانی وندی است و فلانک گشتگر! آدم در این فضا مات و مبهوت این مغزهای کوچک زنگ زده می شود!

با احترام به اساتید و دانشوران بزرگ هزاره که کم هم نیستند؛ نمیدانم چرا برخی تحصیلکرده های هزاره بزرگ نمی اندیشند! چرا سعی نمی کنند قلب بزرگ و دنیای وسیع داشته باشند. چرا وقتی از اوغان توقع دامن بزرگ دارند، دامن خودشان را وسیع نمی کنند؟ چرا ذهن خود را از گذشته آزاد نمی کنند؟ و اگر کسی در گذشته و حال، جنایتی و خیانتی کرده چرا خود همان ناکسان را ملامت نمی کنند که آن را به میلیونها انسان دیگر تعمیم و تسرّی می دهند؟ این چه چیزی به هزاره می بخشد و چه پل و نردبانی برای اعتلای هزاره ایجاد می کند؟

تنها اندوه و دردمندی که هزاره ها و وجدان های بیدار هرگز نباید آنرا فراموش کنند نسل کشی های بزرگی است که بر سر هزاره ها آمده از عبدالرحمان جلاد تا طالبان خونریز. باید بپذیریم که مابقی دردها دردهای مشترک انسانی هستند که همگی دیده ایم و طعم ناگوار آنرا چشیده ایم.

اگر کشتار و جنایتی شده هیچ قوم و نژاد افغانستانی از هیچ جنایتی در امان نبوده اند؛ مگر 24 حوت هرات حادثه کمی بود؟ مگر 19 جدی یکاولنگ حادثه کوچکی بود؟ مگر کشتار مزاری ها و شمالی­وال­ها حوادث اندکی بودند؟ مگر در 23 سنبله کابل کسی کشته نشد؟ در این مُلک خراب، همه اقوام و مردمانِ تحتِ ستم، قربانی داده اند و جفا دیده اند و دلهای پر از درد دارند. نق زدن بر سر همنوعان و قربانیان، بلاهت و غیراخلاقی است.

من کلیت جامعه هزاره را احترام میکنم اما روی سخنم با معدود هزاره های دشمن‌تراش و جنگوره است:
 باید مرد باشید و بزرگ باشید و حتی دشمن خود را هم بزرگ بگیرید و با دشمن بزرگ پنجه در اندازید؛ با دشمنی پنجه اندازید که از دیروز تا به همین اکنون بر شما مسلط است. دشمن پنداشتن تاجیک و ازبیک و گویندگان زبان فارسی، کوته اندیشی است. دشمن­دانستن هزاره های غیرنصری و غیر وحدتی و حرکتی بیان از اندیشه کوچک دارد. دشمن شدن با سیدها به این بهانه که فلان سید بزغاله ما را گرفته بود و فلانی از ما خمس گرفت و فلان سید با دشمن ما متحد شد، زنده ماندن و حبس شدن در گذشته است؛ لطفا در حال زندگی کنید!

به هیچ سیدی هیچی ندهید بزغاله را برای خود نگه دارید و سرمایه را برای آینده خرج کنید. چیزی که از گذشته رنج تان می دهد در حال و آینده تکرار نکنید. بزرگی هیچ طایفه را نپذیرید و برابر باشید. اگر گمان می کنید دیگران راه و رسم بزرگی نمی دانند شما بیایید و این بزرگی و بزرگ منشی را به دیگران بیاموزانید. نق زدن کار مردان نیست! خودتحقیری کار مغزهای کوچک است! دشمن­تراشی را متوقف کنید. اگر فردی خطایی کرد یقه خودش را بگیرید و به طایفه اش ارتباط ندهید! با تعمیم دادن غلطی یک نفر به یک طایفه؛ طایفه ای را با خود دشمن نسازید!
 
هزاره هایی که ما در بیست سال گذشته دیدیم در اطراف دانشگاهها و مراکز علمی و مکاتب و کورس های آموزشی و در مساجد و دارالقرآن ها و ورزشگاهها و فرهنگسراها دیدیم. این ها و این مکانها اعتبار و عزت می آورد و نه دشنام نویسی در فیسبوک و عقده گشایی در تیکتاک و دشمن­تراشی در اکس و... 

بیدارگری با نق زنی تفاوت دارد. بیدارگری با دشمن تراشی فرق می کند. انتقاد با اهانت متفاوت است. روشنفکری با دین ستیزی فرق دارد،  نقد و بیدارگری بهتر است تا آه و ناله و جزع و فزع و اهانتگری در فیسبوک.

بهتر است حتی دشمن را نیز مؤدبانه نقد کنیم. نقد محترمانه اثر بهتری از نگارش عقده مندانه دارد. گلایه ها را برای زمان پساطالبان بگذارید.

ادامه دارد...
(ادامه ی این نوشته را راجع به خبط جماعتی از سیدهای برتری­طلب در سیاهه ای مجزا خواهم نوشت)

حسینی مدنی- خبرگزاری جمهور    
 
 
  
 
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


Afghanistan
مدنی صاحب؛خیلی دقیق،بجا و سازنده قلم زدین دست تان درد نبیند.
مدنی
Iran, Islamic Republic of
ممنون شما
سید عیسی
Netherlands
چندین چراغ دارد و بیراهه می رود
بگذار تابیفتد و بیند سزای خویش

جناب آقای مدنی گرامی روی نقطه مهم و حساس و سرنوشت ساز و حیاتبخش و نجات دهنده انگشت نهاده ای . بادقت و ظرافت و دوراندیشی و آینده نگری، توانایی ها سختکوشی ها تلاش‌ ها و تکاپوها و موفقیت های تحسین برانگیز مردم هزاره را در دوران جمهوریت بیان داشته ای و ازسوی دیگر از برخی کجروی هایی آزاردهنده و تنگ نظری هایی بی‌حاصل و نفرت پراکنی هایی ویران کننده و نق زدنهای بی حاصل و دشمن تراشیهایی دامنه دار ورنج آور، گروه کوچکی از هزاره ها پرده برداشته و سرانجام راهکار خردمندانه ارائه داده ای و حال به قول آن شاعر شیرین سخن
من آنچه شرط بلاغ است باتو می گویم
توخواه از سخنم پند گیر خواه ملال.
قلم تان سبز سبز باد.
Iran, Islamic Republic of
تشکر جناب استاد
خدا کند گسست‌های نابجا به اعتمادسازی و پیوندهای اجتماعی تبدیل شود تا بتوان با عبور از سیستم نابکار فعلی به سمت آینده بهتر برویم
محمد امین ابتهاج حجتی
Afghanistan
با درود و سلام خدمت بزرگوار تان، جناب آقای مدنی عالیقدر، جناب آقای رییس جمهور!
خوشحالم که زبانی برای گفتن مطالب و بیان اندیشه‌های تان دارید و از همین دریچه دل تان را خنک می‌کنید. امیدوارم همچنان ادامه‌های مطالب و اندیشه و بیانات مبارک تان را کما آنچنان‌که بود، خواننده باشم.
از روزگاریست متاسفانه دچار خودزنی و خودتحقیری شده ایم، من نیز شخصا هرازگاهی در چنین گیر و داری بند می‌مانم/ مانده ام. هر از چندی تذکرات انتباهی و تلنگرهای دوستانه و مبارک شما و برخی از دوستان خیرخواه و مصلحت اندیشم را دیده و متوجه می‌شوم. نهایت تلاشم را کرده ام تا یا ازین معرکهء بدنام و حقارت‌آمیز بیرون شوم و رخت خویش یک‌جایی دیگر برم، یا حد اقل کاری کنم که از نیش و زخم زبان و کنایات خویش دوستان بزرگوار و خودی‌ها و عزیزان و فرهنگیان و فرهیختگانی مانند شما را دور از آسیب آن بگذارم. بهرحال بعنوان یکی از کسانی‌که نیمه- نیم‌کاله ارتباط نصری‌گرایانه دارم، به همان تناسب خویشتنم را وندی هم می‌پندارم. هزارۀ به اصطلاح تباری هم که هستم، اما متاسفانه بدلیل موجودیت جو سیاه و پر از اختناق حاکم؛ احتمال می‌دهم این مشکلات پیش آمده است. وانگهی که درد و زخم و ناله‌های عمیق‌را از ترس نتوانیم داد بزنیم، مجبورشده ایم قهر و خشم و نفرت ناشی از جبر و بیداد ناکسان و به تعبیر داود سرخوش" خصم جلاد" مان‌را که اینک انباشه در اندرون مان است به بهانه‌های واهی بالای خود و مردم خود و همسایه و هم‌فر هنگ و هم‌زبان و هم‌مذهب خویش خالی کنیم. گرچه می‌دانم این رواج بدی است، اما بنابر مقتضیات طبیعت ستمدیدگان؛ این یک پدیدهء پذیرفته شده و انکار ناپذیر است. نمی‌گویم شما این‌ ناروایی‌ها را که امروز روا داشته می‌شود پذیرا باشید، توجیه‌گر آن بی‌خودی‌ها هم نیستم، اما هم خودم را و هم جناب شما و دوستان بزرگوار مان را به‌صبوری و خویشتن‌داری فرا‌می‌خوانم، این روزهای سیاه رفتنی است و تنها آنچه را که ماندنی خواهد بود همین روی‌های سیاهی است که این‌روزها جلوه‌گری دارد. امیدوارم تنها در آنروزگاری که زود است فرا برسد، ما از دوستان خود گله‌مندی داشته باشیم. امروز نه تنها گله‌مندی جای شنیدن ندارد که بل هرگونه دلسوزی و سخن‌گفتن از سر خیر به آتش‌بیاری معرکه نیز تعبیر می‌شود. مزاحم اوقات شریف بیشتر ازین نشده و احترام و تمنیات نیکم را ابراز می‌دارم. درود و رحمت بی‌پایان نثار تان باد.
م.ا. ابتهاج حجتی.-بامیان
مدنی
Iran, Islamic Republic of
ابتهاج عزیز را درود
یادم نمی‌رود که ما و شما راه دشوار و نسبتا درازی را ضد ستمگری و تبعیض مشترکا طی کردیم. نه شما اهل تبعیض و تعصب هستید و نه من. میدانم دنیایی از درد بر دل دارید که حاصل از تحمل تبعیض، نسل‌کشی و ستمگری به درازای یک تاریخ است.
همه‌ی اینها را باید فریاد زد؛ همه اینها را باید جمع کرد و حتی بعنوان مضامین درسی در مکاتب تدریس کرد. اما این درد را نباید بر سر دردمندان و همنوعان و انسانهای هم‌سرنوشت مان فریاد بزنیم.
هرآنچه شما در تاریخ سیاه افغانیه کشیده‌اید من هم کشیده‌ام. چرا من و ما باید به هر بهانه‌ای، دل‌های دردمند خودمان را خون کنیم؟
من هرگز با گلایه مخالف نیستم نه تنها مخالف نیستم که گلایه‌مندی را یک نیاز می‌دانم که موجب رفع کدورت و تردید و دلگیری‌ها میشود. اما بیاییم و فقط گلایه کنیم؛ چوب نزنیم و افتراق نکنیم و از همدیگر دور نشویم
مهمتر این‌است که حالا زیر یوغ طالبان، اسیر هستیم و متحدانه باید از شر این دیو و اژدهای هفت‌سر خلاص بشویم.
اگر شما نصری بودید و هستید به کسی ربطی ندارد؛ نصر یک سازمان بود مثل سازمان‌های دیگر که آمدند و رفتند. من الان باید توانایی‌های شما را ببینم و دلم را به آن، خوش کنم که در صف مبارزه مشترک‌مان علیه یک انحصار و استبدار تاریخی، ابتهاج هم هست و من هم پهلوی او ایستاده‌ام.
من این سیاهه را هرگز به نیت خنک‌کردن دلم ننوشتم و امیدوارم همه دوستان ما و شما هیچ‌گاه به نیت خنک‌کردن دل‌شان بر سر هم‌نوع‌شان چیزی ننویسند.
چرا ما و شما در کنار هم تسلی‌بخش دل‌های خونین‌مان نباشیم و باهم مبارزه‌ای مشترک در مسیری مشترک نداشته باشیم؟
پربازدیدترین