پس از شناسایی غیرمنتظره امارت طالبان توسط فدراسیون روسیه، فضای مجازی و محافل سیاسی دچار هیاهو شد. این اقدام آنچنان واکنشبرانگیز بود که مضمون اصلی اخبار و سیاست رسانهها را تحتالشعاع خود قرار داد. اما اگر با نگاهی واقعبینانه به موضوع بنگریم، واقعاً چه چیزی تغییر کرده که اینچنین دستپاچگی در میان مردم ما پدید آمده است؟ مگر طالبان بدون شناسایی روسیه و احتمالا دیگر کشورها، همان طالبان دیروز نبودند؟ آیا این شناسایی بال و پر تازهای به طالبان میبخشد تا از چنگال عدالت تاریخ بگریزند؟ مگر طالبانِ بیشناسایی دیروز، ضعیفتر از طالبانِ امروز است که به رسمیت شناخته شدهاند؟ نباید این موضوع را چنان بزرگ جلوه داد که ماهیت واقعی آن در میان غبار تحلیلها و احتمالات گم شود.
آنچه طالبان را خطرناکتر میکند، نه شناسایی چند کشور منفعتطلب، بلکه توقع بیجای ما از بیگانگان است تا این گروه سرکش را مهار کنند؛ کشورهایی که شناسایی طالبان را بهانهای برای پیگیری مقاصد امنیتی و ماجراجوییهای ژئوپلیتیک خود یافتهاند.
واقعیت این است که بهرسمیتشناسی خارجی، چه از سوی روسیه و چه دیگر کشورها، تغییری در معادلات قدرت داخلی افغانستان ایجاد نمیکند. طالبان همچنان فاقد مشروعیت اجتماعی و سیاسیاند، با بحران پذیرش مردمی، مقاومتهای محلی و ضعف در حکمرانی دستوپنجه نرم میکنند. شناسایی هیچ کشوری، بهویژه قدرتهای منفعتطلب، نمیتواند وضعیت مطلوب و پایداری برای طالبان ایجاد کند.
هم طالبان و هم کشورهایی که اقدام به شناسایی این گروه خواهند کرد، بهخوبی میدانند که «روز بد، برادر ندارد». در زمان بحران، هیچ قدرت استعماری به کمک طالبان نخواهد شتافت. نمونه روشن آن پس از حملات ۱۱ سپتامبر بود، زمانی که حتی پاکستان، پشتیبان سنتی طالبان، بنابر منافع خود با آمریکا معامله کرد. حالا اگر روسیه، چین یا کشورهای آسیای مرکزی و ایران دست به شناسایی این گروه بزنند، چه چیزی طالبان را از خشم تصمیمهای بینالمللی نجات خواهد داد؟
افزون بر این، هیچ یک از این کشورها تعهد بلندمدتی برای حمایت از طالبان نخواهند داشت؛ بهرسمیتشناسی بدون پشتوانه عملی، چیزی جز ژست دیپلماتیک و حرفی روی کاغذ نخواهد بود.
حتی اگر شمار کشورهای شناساییکننده طالبان افزایش یابد، طالبان همچنان در انزوای اقتصادی و زیر فشار تحریمهای آمریکا و نظام مالی جهانی خواهند ماند. بحران فقر، ناکارآمدی حکمرانی و فروپاشی خدمات عمومی، جدیتر از گذشته دامنگیر این گروه خواهد شد.
شناسایی طالبان از سوی کشورهای منطقه، در اصل تلاشی برای بهرهبرداری امنیتی از وضعیت پیشآمده است و این بهرهبرداری میتواند طالبان را در دام بازیهای پیچیده اطلاعاتی و امنیتی گرفتار سازد. طالبان به ابزاری برای قدرتهای منطقهای بدل شدهاند و این جایگاه ابزاری، بیش از آنکه آنان را تقویت کند، موقعیتشان را شکنندهتر میسازد.
طالبان، حتی با رسمیتیابی، مأموریت بیثباتسازی منطقه را بر دوش خواهند داشت؛ مأموریتی که مشروعیت آن همواره زیر سوال است. رسمیتیابی طالبان، تغییری در جغرافیای تهدید افغانستان ایجاد نمیکند. حضور داعش، القاعده و دیگر شبکههای تروریستی، افغانستان را همچنان به کانون تهدید منطقهای و فرامنطقهای بدل کرده است، فارغ از آنکه چند کشور طالبان را به رسمیت بشناسند.
این شناساییها، نه تعهدی برای تأمین امنیت افغانستان ایجاد میکند و نه تضمینی برای بقای طالبان در قدرت سیاسی است. آنچه در پشت این شناساییها نهفته است، تلاش برای ایجاد توازن ژئوپلیتیک در بستر رقابت شرق و غرب است؛ رقابتی که طالبان در آن صرفاً یک ابزار موقت و بیثباتاند. هر کشور بهتناسب منافع و تهدیدات خود، به این شناسایی روی میآورد و خبری از انسجام راهبردی منطقهای در این زمینه نیست. این عدم انسجام، طالبان را به بازیگری موقت و شکننده در معادلات منطقهای بدل میکند.
حتی جمهوریت پیشین افغانستان، با حمایت گسترده قدرتهای جهانی و مشروعیت بینالمللی، نتوانست از فروپاشی بگریزد؛ چه رسد به طالبان که از مشروعیت داخلی و ظرفیت لازم برای تثبیت قدرت سیاسی فرسنگها فاصله دارند. پس چرا باید نگران اقدامات تاکتیکی و امنیتی چند کشور سودجو باشیم که در پی منافع خود در میدان سوخته افغانستاناند و هیچ ارزشی برای حقوق بشر، آزادیهای انسانی و کرامت مردم قائل نیستند؟
بهرسمیتشناسی طالبان نه جایگاه مردمی این گروه را تغییر میدهد، نه تضمینی برای جلوگیری از فروپاشی آن است. این شناساییها ژستی دیپلماتیک در برابر غرب است، بیآنکه موقعیت طالبان را تقویت کند یا موازنه ژئوپلیتیک منطقه را دگرگون سازد.
طالبان بهرغم این شناساییها، همچنان با واقعیتهای امروز جهان بیگانهاند و در تضاد دائمی با ارزشهای انسانی قرار دارند. هیچ رسمیت حقوقی و نمادینی، عمر این رژیم را طولانیتر نخواهد کرد.
عبدالناصر نورزاد-
خبرگزاری جمهور