۰

از نیویورک تا واشنگتن : قدرت پنهان لابی یهودی و تأثیر آن بر ایران

سیدمهدی حسینی
يکشنبه ۲۳ سنبله ۱۴۰۴ ساعت ۰۹:۲۱
از نیویورک تا واشنگتن : قدرت پنهان لابی یهودی و تأثیر آن بر ایران

درک سیاست‌ های آمریکا در قبال ایران بدون شناخت از لابی یهودی، ناتمام است. در واشنگتن، تصمیم‌ها صرفاً در کاخ سفید گرفته نمی ‌شوند، بلکه محصول شبکه ‌ای پیچیده از نهادها، سرمایه ‌داران و اندیشکده‌ هایی هستند که بسیاری از آن‌ ها با لابی ‌های یهودی پیوند دارند. این شبکه سال‌ هاست که توانسته سیاست خارجی آمریکا را در راستای منافع اسرائیل هم ‌راستا کند و پرونده ایران  یکی از اصلی‌ ترین میدان ‌های نفوذ آن ‌هاست. از حمایت بی ‌قید و شرط از اسرائیل گرفته تا اعمال هزاران تحریم علیه ایران، رد پای مستقیم یا غیرمستقیم نهاد های یهودی - آمریکایی دیده می ‌شود.

این در حالی است که ایران، برخلاف اسرائیل، هیچ شبکه‌ سازی بلند مدتی در ساختار سیاسی آمریکا نداشته است. وقتی از آمریکا حرف می ‌زنیم، نباید فقط به رئیس ‌جمهور یا کنگره فکر کنیم. لایه ‌های پنهان ‌تری از قدرت وجود دارند که اغلب در نیویورک متمرکزند. سرمایه ‌داران، بنیاد ها، رسانه ‌ها و اتاق ‌های فکر یهودی. درک این لایه‌ها برای هرگونه سیاست ‌گذاری موفق در قبال آمریکا ضروری است. در غیر این صورت، ایران تنها با ویترین قدرت روبه ‌رو می‌ شود نه با مرکز واقعی تصمیم‌ سازی.

 اما در ساختار نفوذ و حاکمیت، سوال اساسی اینجاست: آیا لابی یهودی صرفاً یک گروه فشار قدرتمند است یا عملاً بخشی از ساختار حاکمیت سیاسی آمریکا شده است؟
در نگاه عامیانه، لابی ‌ها در آمریکا صرفاً گروه ‌های فشار هستند که با تأمین مالی انتخابات، لابی ‌گری در کنگره و نفوذ در رسانه‌ ها تلاش می ‌کنند بر تصمیم‌ سازی تأثیر بگذارند، اما لابی یهودی ـ به ‌ویژه در قالب سازمان‌ های پرنفوذی مانند:  کمیته امور عمومی آمریکا و اسرائیل ( AIPAC)  بنیاد دفاع از دموکراسی و حتی رسانه های مثل CNN . NBC   که شمار زیادی از سردبیران ارشد آنها یهودی هستند، از حد یک گروه فشار معمولی فراتر رفته‌ اند و عملاً در فرآیند تصمیم‌ سازی و تصمیم‌ گیری رسمی ایالات متحده ادغام شده ‌اند. یهودیان آمریکا، به ‌ویژه در نیویورک، واشنگتن و کالیفرنیا، یکی از باثبات‌ ترین و بانفوذ ترین اقلیت‌ های سیاسی و اقتصادی ایالات متحده هستند. بنابراین، در کنگره، وزارت خارجه، کاخ سفید و دستگاه قضایی همیشه چهره‌ های پرنفوذ یهودی حضور داشته ‌اند.  هنری کیسینجر، مارتین ایندیک، جراد کوشنر، آنتونی بلینکن — همه از چهره ‌های کلیدی یهودی در دستگاه سیاست خارجی آمریکا بوده اند. درست است که این گروه‌ ها تنها تصمیم‌ گیر نیستند، اما قدرت تعیین ‌گر در شکل‌ دهی به اجماع دو حزبی درباره حمایت از اسرائیل دارند. 

به عنوان مثال:  تصویب کمک نظامی ۳۸ میلیارد دلاری به اسرائیل در دوران اوباما در سال 2016، این بزرگ‌ ترین بسته کمک نظامی در تاریخ آمریکا بود. برخلاف اینکه اوباما روابط سردی با نتانیاهو داشت، تحت فشار شدید کنگره که اکثریت اعضای آن از کمک‌ های مالی لابی یهودی بهره ‌مند بودند، این کمک تصویب شد.  این نشان می‌ دهد حتی در تضاد شخصی با رهبران اسرائیل، رئیس ‌جمهور آمریکا نمی ‌تواند خلاف خواست لابی یهودی تصمیم بگیرد. 

مثال دیگر در این زمینه  مهار توافق هسته ‌ای برجام در دوران بایدن بود. پس از روی کار آمدن بایدن، دولت او به دنبال بازگشت به برجام بود. اما فشار سنگین AIPAC  و لابی‌ های وابسته، باعث شد بایدن روند مذاکرات را بارها متوقف کند و نهایتاً بدون بازگشت کامل به برجام، تنها به توافقات موقت مانند آزاد سازی بخشی از پول‌ های ایران در ازای توقف غنی‌سازی بسنده کند. در نتیجه، در عمل، لابی یهودی در تعیین چارچوب سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران نقش تصمیم ‌ساز داشته، نه فقط اثرگذار. در تحلیل ساختار قدرت در آمریکا، لابی یهودی به ‌ویژه شبکه ‌های مستقر در نیویورک نه فقط گروه فشار، بلکه بخشی از حاکمیت هستند. رابطه ترامپ و نتانیاهو کاملاً محصول نفوذ مستقیم و شخصی این شبکه‌ ها بود و چراغ سبزهای اخیر او به اسرائیل نیز در همین چارچوب قابل فهم است. 

بنابراین، لابی یهودی در آمریکا دیگر صرفاً یک گروه فشار قدرتمند نیست، بلکه بخشی از اکوسیستم قدرت و تصمیم ‌سازی آمریکاست. این تفاوت مهم است، چون در مواجهه با چنین ساختاری، چانه ‌زنی دیپلماتیک معمول کافی نیست. کشوری مانند ایران اگر بخواهد مسیر تنش‌ زدایی را باز کند، باید این واقعیت را بپذیرد که کلید اصلی واشنگتن، تا حد زیادی در نیویورک است، نه در کاخ سفید.

اما چرا ایران، با وجود دهه ‌ها درگیری سیاسی با واشنگتن، هنوز فاقد متخصصان یهود شناس و آمریکا‌ شناس در سطح راهبردی است و این خلأ چه پیامدهایی دارد؟    

ایران از ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ وارد یک منازعه ساختاری با ایالات متحده شد. اما برخلاف آمریکا یا حتی کشورهای کوچک ‌تر، هیچ ‌گاه یک زیرساخت دانشی و تخصصی سازمان‌یافته برای شناخت عمیق از آمریکا و جامعه یهودیان آمریکا ایجاد نکرد. این مسئله پیامدهای راهبردی مهمی داشته که هنوز هم ادامه دارد. در ایالات متحده، برای درک ایران و خاورمیانه سازمان های فراوانی ایجاد کرده اند مانند:  ده‌ ها اندیشکده مثل، بروکینگز، کارنگی، و ده ها کارشناس تمام وقت ایران شناس دارند. در سطوح وزارت خارجه، وزارت دفاع و سازمان‌ های اطلاعاتی، بخش‌های ویژه ایران وجود دارد که مسیر شغلی حرفه‌ ای برای ایران ‌شناسی تعریف کرده‌اند. آمریکا حتی از دهه 1980، متخصصان ایرانی‌ تبار را جذب کرد تا ذهنیت و منطق رفتاری جمهوری اسلامی را بفهمند.

اما در مقابل در ایران :
هیچ مرکز مطالعات راهبردی درباره جامعه و سیاست آمریکا وجود ندارد که نفوذ ساختاری در تصمیم‌ سازی کلان داشته باشد. کارشناسانی که گاه درباره آمریکا می‌ نویسند، معمولاً یا ایدئولوژیک هستند یا دانشگاه ‌محور و نه تصمیم‌ ساز. هیچ برنامه تربیت ‌یافته و سیستماتیک برای یهودشناسی و لابی ‌شناسی در آمریکا در کار نبوده است. در نتیجه ایران عملاً با دشمنی می ‌جنگد که آن را نمی ‌شناسد. 
پیامد های این خلا چیست؟
 
یکی از نتایج این فقدان شناخت، شکست مداوم ایران در عرصه افکار عمومی و لابی ‌گری در واشنگتن بوده است. به طور مثال: در برجام 2015 لابی یهودی به ویژه AIPAC توانست با کمپین رسانه‌ ای گسترده، حمایت کنگره را از برجام سلب کند و حتی بایدن دموکرات را از بازگشت به آن منصرف کند. در مقابل، ایران حتی یک نهاد مؤثر برای مدیریت افکار عمومی آمریکا نداشت و تمام بار کار بر دوش دستگاه دیپلماسی رسمی بود که اصلاً برای این کار ساخته نشده. 

اغلب 5000 تحریم علیه ایران از طریق لابی ‌های نزدیک به جامعه یهودی در وزارت خزانه‌ داری و کنگره طراحی شد. درحالی ‌که ایران حتی نتوانست در سطح شرکت‌ های حقوقی و لابی‌های واشنگتن، شبکه ‌های ضد تحریم بسازد. ایران هیچ ‌وقت در واشنگتن طرفی برای گفت‌ وگو نداشت. چون اصلاً کسی در تهران سیاست تصمیم‌ ساز آمریکا را نمی ‌شناخت. 

بنابراین، وقتی شناخت ساختاری وجود ندارد، تصمیم ‌گیران مجبورند بر اساس برداشت‌های مقطعی و ظواهر تصمیم بگیرند. نتیجه اش سوء برداشت مکرر از چرخه قدرت در آمریکا می شود. مثلا، تصور اینکه با آمدن بایدن، دشمنی آمریکا تمام می‌شود. در حالی ‌که ساختار قدرت متأثر از لابی یهودی و ساختار امنیت ملی تغییری نکرد. یا تصور اینکه ترامپ شخصاً ضد ایران بود.  در حالی ‌که او بیشتر تحت فشار شبکه یهودیان نیویورک و کمیته ‌ها قرار داشت. این اشتباهات تحلیلی، هزینه‌ های سنگینی برای ایران در محاسبات دیپلماتیک داشته است. 

ایران به دلیل نداشتن آمریکا ‌شناس و یهود شناس، هیچ‌ وقت نتوانسته با نهادهای غیردولتی آمریکا رابطه ‌سازی کند، در شکاف جمهوری‌ خواه و دموکرات بازی کند  یا حتی افکار عمومی آمریکا را هدف بگیرد. نبود کارشناسان واقعی آمریکا ‌شناس و یهود شناس در ایران، باعث شده تهران به جای شناخت دقیق دشمن، تنها با تصاویر ذهنی و ایدئولوژیک از او بجنگد. این خلا باعث شده ایران در عرصه لابی‌ گری بین‌ المللی تقریبا منفعل باشد، تحریم‌ ها بدون مانع اعمال شوند و هیچ مسیر مؤثر برای کاهش تنش وجود نداشته باشد. کلید کاهش تنش ایران و آمریکا، تا حد زیادی در تغییر ذهنیت لابی یهودی نسبت به ایران نهفته است. اگر این لابی‌ها قانع شوند که ایران دیگر به دنبال نابودی اسرائیل نیست یا می‌ تواند به ‌طور پایدار در نظم منطقه ‌ای جا بیفتد ممکن است تحولاتی در دیپلماسی و تحریم ها داشته باشد. با این حال، این مسیر ساده نیست. چون ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی هنوز اسرائیل را غیرمشروع می‌ داند. تا این موضع وجود داشته باشد، لابی یهودی قانع نخواهد شد ایران تهدید نیست. 

در نتیجه باید گفت: ایران با دشمنی می ‌جنگد که نمی ‌داند دقیقاً کیست، چگونه تصمیم می ‌گیرد و از کجا باید به او نزدیک شد. شناخت نقش لابی یهودی در ساختار قدرت ایالات متحده، برای هر کشوری که درگیر منازعه ‌ای بلند مدت با واشنگتن است، ضرورتی راهبردی به شمار می‌آید. این لابی دیگر صرفاً یک گروه فشار نیست، بلکه در لایه ‌های تصمیم ‌سازی و اجماع‌ سازی سیاست خارجی آمریکا تنیده شده و توانسته طی دهه‌ ها مسیر سیاست واشنگتن را همسو با منافع اسرائیل نگاه دارد. بدون فهم این شبکه قدرت، هیچ مذاکره، تنش‌ زدایی یا رقابتی پایدار امکان ‌پذیر نخواهد بود. 
ایران طی سال‌های گذشته نشان داده که توانسته علی‌ رغم فشارهای گسترده و بیش از پنج‌هزار تحریم، موجودیت و استقلال خود را حفظ کند. این خود گواهی است بر ظرفیت بالای تاب‌ آوری و دیپلماسی چندلایه در ساختار تصمیم‌ گیری ایران.

اما برای عبور از مشکلات و ورود به سطح تأثیرگذاری، لازم است شناختی عمیق و نظام ‌مند از شبکه‌ های قدرت در آمریکا به دست بیاورد. بدون فهم این شبکه، هیچ مذاکره، تنش ‌زدایی یا رقابتی پایدار امکان‌پذیر نخواهد بود. از این منظر، آنچه اهمیت دارد، ملامت گذشته نیست، بلکه یافتن راه ‌هایی برای گفت ‌وگو با واقعیت ‌های پنهان قدرت در آمریکا است. واقعیت ‌هایی که بخش مهمی از آن، در نیویورک شکل می ‌گیرد، نه صرفاً در کاخ سفید.

سید مهدی حسینی- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین