۰

این آزادی جهنمی...

جمعه ۸ جدی ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۲۰
با این حال، چگونه امکان پذیر است که رهبران سیاسی یک کشور، همواره از آزادی بیان به عنوان یکی از دستاوردهای طلایی و افتخارآفرین خود، یاد کنند؛ اما همان کشور، همه ساله، بالاترین رکورد جهانی را در خشونت علیه خبرنگاران و مرگ فعالان رسانه ای، به نام خود ثبت نماید؟!
این آزادی جهنمی...

ما آزادیم که کار رسانه‌ای کنیم. دولت، سیاستمداران و مسؤولان کشوری و لشکری را بی‌رحمانه نقد و نکوهش می‌کنیم و از کاستی‌ها و کژی‌ها و ناراستی‌های آنان پرده برمی‌داریم.

شاید در نگاه اول، چنین به نظر برسد که این «آزادی»های بی‌پیشینه، رهاورد طلایی دموکراسی امریکایی برای رسانه‌ها و اصحاب رسانه و خانواده مطبوعات افغانستان است. سیاستمداران وطنی نیز غالبا با شور و وجد و هیجان وصف ناپذیری، از این امر به عنوان یکی از دستاوردهای پایدار و بی‌مانند شان یاد می‌کنند و به آن، افتخار می‌کنند.

شاید تا اینجای کار، حق هم داشته باشند؛ زیرا ما که رژیم‌های سرکوبگر و توتالیتری مانند کمونیست‌های خونریز و جنایتکار، حکومت بی‌بنیاد و بی‌ثبات دوران مجاهدین و خانه جنگی‌های خونین رهبران جهادی برای تصاحب کرسی‌های قدرت را از سر گذرانده ایم و بدتر از همه، دوران سیاه و سراسر بیداد و بی‌عدالتی و ستم تروریست‌های طالبان را تجربه کرده ایم، باید شکرگزار روزگاری باشیم که در آن، از آزادی‌ای بلامانع و نامحدود برای نقد سیاستمداران و دستگاه قدرت، برخورداریم و می‌توانیم تلخ ترین و کوبنده ترین حملات را علیه رهبران مستقر در نوک هرم قدرت، با استفاده از سنگر رسانه و سلاح قلم، سازمان بدهیم.

اما این تنها یک بعد ماجراست. آزادی بیان نیز مانند هر ارزش دیگری از لوازم و تبعات مدرنیسم است؛ مکتبی که با نقد، فربه می‌شود، با نکوهش، قدرت می‌یابد و از دشمنان و منتقدانش به عنوان نیروهایی قدرت بخش و حیات دهنده، به منظور استمرار و استقرار بقا و پایداری خود، سود می‌برد.

بنابراین، رسانه گران نیز خود بخشی از نیروهایی هستند که پیش از آنکه از خدمات مدرنیسم برخوردار باشند، در استخدام آن قرار دارند و ناآگاهانه برای پایداری و ماندگاری ارزش های آن، مبارزه می‌کنند.

از منظری دیگر، خبرنگاران و اهالی رسانه، در سایه آنچه آزادی بیان نامیده می‌شود، به رهبران غالبا فاسد، ناکارآمد و به شدت نامحبوب و چه بسا نامشروع حکومت های شبه دموکراتیک در جهان سوم، امکان می‌دهند تا از این رهگذر، از سروران غربی شان برای بقای سلطه و تعمیم سیطره شان، امتیاز کسب کنند.

به عنوان نمونه، رهبران سیاسی افغانستان در نزدیک به دو دهه اخیر، بارها با استفاده ابزاری از نام و عنوان آزادی بیان و با اشاره به حضور و فعالیت پرشمار رسانه‌های جمعی در افغانستان، توانسته اند اعتماد و حمایت‌های سیاسی و مالی و نظامی قدرت‌های غربی را جلب کنند و به این ترتیب، پایه‌های سلطه و حاکمیت خود را تحکیم کرده و گسترش دهند.

این در حالی است که آنها هیچگاه خود به لوازم بدیهی و بسیار ابتدایی آزادی بیان هم پایبند نبوده اند.

به گونه مثال، یکی از لوازم آزادی بیان و سایر آزادی‌های رسانه ای، ایجاد فضا و فرصتی امن و مطمئن و مناسب برای خبرنگاران، روزنامه نگاران و اصحاب رسانه است.

این مهم به ویژه در کشور ناامن و جنگ زده ای مانند افغانستان، یک ضرورت اساسی و راهبردی محسوب می‌شود؛ اما دولت، هیچگاه به مسؤولیت خود در این زمینه عمل نکرده است.

با این حال، چگونه امکان پذیر است که رهبران سیاسی یک کشور، همواره از آزادی بیان به عنوان یکی از دستاوردهای طلایی و افتخارآفرین خود، یاد کنند؛ اما همان کشور، همه ساله، بالاترین رکورد جهانی را در خشونت علیه خبرنگاران و مرگ فعالان رسانه ای، به نام خود ثبت نماید؟!

آزادی بیان در چنین فضایی، معنا ندارد؛ آزادی بیانی که پیامد آن، کشتارهای جمعی، ترورهای مرموز و مرگ های مبهم خبرنگاران و اهالی رسانه باشد، حتی اگر بتوان نام آزادی را روی آن گذاشت، یک «آزادی جهنمی» است؛ آزادی ای که پیامد محتوم و ناگزیر آن، مرگ است و بدتر و غم انگیزتر و ناامید کننده‌تر آنکه سیاستمداران سودجو و فرصت طلب، با سوء استفاده ای کثیف و بی‌رحمانه از مرگ‌ها و مصایب خبرنگاران، زیر نام تعهد و حمایت از آزادی بیان، پایگاه های سلطه و قدرت فاسد و ضد دموکراتیک خود را محکم می‌کنند.

محمدرضا امینی- خبرگزاری جمهور

 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین