بسته شدن مدارس دخترانه، محدودیت آزادی رسانه ها، حذف زنان از مشارکت اجتماعی، تبعیض علیه اقلیت های مذهبی به ویژه شیعیان و هزاره ها و سرکوب اعتراضات مردمی، تنها بخشی از تصویریست که امروز از افغانستان طالبانی ترسیم می شود.
با این حال، ایران در قبال این بحران انسانی رویکردی محافظه کارانه، خاموش و گاه مصلحت اندیشانه در پیش گرفته است. در چنین شرایطی، سکوت یا موضعگیری ملایم ایران در قبال این بحران، پرسش های زیادی را ایجاد کرده است به ویژه آنکه ایران در گفتمان رسمی خود همواره خود را حامی مظلومان، زنان و اقلیتها معرفی کرده است. این تحلیل می کوشد دلایل، پیامدها و محاسبات پشت پرده این سکوت را بررسی کرده و نشان دهد که آیا ایران واقعاً در حال پیگیری یک دیپلماسی هوشمند و صبورانه است یا اینکه با این سکوت، زمینه های سرمایه اجتماعی اش ( نفوذ فرهنگی و سیاسی ) در افغانستان را فراهم می کند.
موضع ایران را نباید صرفاً به عنوان بی تفاوتی تعبیر کرد. این موضع، نتیجه تلاقی منافع امنیتی، منطقه ای، جمعیتی و ژئوپلیتیکی ایران است که در شرایط حاضر، واقع گرایانه تر از موضعگیری آشکار و تقابلی به نظر می رسد. باید مجموعه ای از عوامل ژئوپلیتیک، امنیتی، ایدئولوژیک و منافع بلند مدت ایران را در نظر گرفت.
سیاست ایران بیشتر مبتنی بر منافع ملی و امنیت منطقه ای استوار است یعنی ایران اگرچه در بیان حامی ارزشهای انسانی یا مذهبی است، اما در رفتار دیپلماتیک و امنیتی خود ترجیح می دهد با کسی تعامل کند که نظم افغانستان را ولو به شکل سختگیرانه حفظ کند حتی اگر آن طرف، طالبان باشد. اگرچه حمایت از شیعیان و اقلیت ها جزو شعارهای تاریخی جمهوری اسلامی بوده، اما در عمل، منافع ژئوپلیتیک و امنیت ملی ایران در اولویت قرار گرفته است.
ایران ترجیح می دهد یک حکومت اسلامگرا و ضد آمریکایی در کابل حاکم باشد تا دولتی سکولار و نزدیک به غرب. به عنوان مثال، از منظر ایدئولوژیک طالبان یک گروه افراطی اهل سنت، سلفی مذهب، با سابقه نسل کشی هزاره ها و سرکوب زنان است. از نظر ایدئولوژیک، باید دشمن ایران و مخالف سیاست های جمهوری اسلامی باشد. اما از منظر منافع ملی ایران، طالبان یک حکومت اسلامگرا، ضد غرب، ضد آمریکا و دارای موضعی غیرهمسو با حضور ناتو در منطقه است. ایران ترجیح می دهد چنین حکومتی در مرز شرقی اش باشد تا دولتی سکولار، غربگرا و همسو با آمریکا.
سیاست ایران در قبال طالبان نه براساس پیوند مذهبی؛ چون طالبان شیعهستیز است و نه براساس ارزشهای انسانی؛ چون طالبان حقوق زنان و اقلیتها را نقض میکند بلکه براساس ملاحظات امنیتی، ژئوپلیتیک و منافع منطقه ای شکل گرفته است.
واقعیت این است که فعلا ایران نفوذ مستقیم و تعیین کننده ای بر طالبان ندارد. به ویژه اینکه طالبان به لحاظ درونی اختلافات بسیاری دارند.
گروه طالبان ساختاری غیرقابل پیش بینی، چند دستگی درونی و منافع پیچیده دارد. ایران می داند که هرگونه فشار علنی نه تنها بی نتیجه خواهد بود، بلکه ممکن است به تنش بی فایده بیانجامد. ایران ترجیح داده به جای تقابل علنی، با استفاده از دیپلماسی نرم، تعامل فرهنگی و ارتباطات غیررسمی با اقشار و گروههای مختلف افغان مسیر نفوذ و تأثیر خود را حفظ کند. از نگاه ایران فشارعلنی موجب بسته شدن این فضا خواهد شد. در نتیجه با احتیاط وارد حمایت از اپوزیسیون طالبان می شود تا مبادا امنیت مرزها یا منافعش در افغانستان تهدید شود.
یکی از عوامل دیگر، موقعیت استراتژیک افغانستان است. افغانستان با موقعیت ژئواستراتژیک، منابع معدنی غنی، نقش ژئوپلیتیکی در اتصال آسیای مرکزی به جنوب و شرق آسیا و اهمیت فرهنگی و مذهبی برای ایران، منطقه ای با اهمیت راهبردی بالا به شمار می آید. هر قدرت خارجی که بتواند در این کشور نفوذ پیدا کند می تواند توازن منطقه ای را به ضرر ایران تغییر دهد. یکی از نگرانی های ایران نفوذ بازیگران رقیب منطقه ای است. برخی از کشورهای منطقه مانند: ترکیه، پاکستان و عربستان سعودی همگی علاقه مند به نفوذ بیشتر در افغانستان هستند.
ایران می داند که اگر راه های دیپلماسی با طالبان را ببندد، ممکن است این خلأ به سرعت توسط رقبا پر شود. در نتیجه حفظ ارتباط با طالبان یک سیاست پیش گیرانه برای حفظ نفوذ منطقه ای ایران است. اگر ایران از طالبان دور شود ممکن است برخی از کشورهای منطقه یا فرا منطقه ای جای آن را بگیرند و نفوذ ایران را محدود کنند. در این چارچوب می توان گفت سیاست سکوت یا تعامل نرم ایران با طالبان، بیش از آنکه نشانه رضایت از عملکرد این گروه باشد، تاکتیکی است برای جلوگیری از واگذاری میدان به رقبای منطقه ای. ایران در حال پیگیری یک سیاست مهار رقبا از طریق حفظ حداقلی از روابط با طالبان است، حتی اگر به قیمت بی صدایی در برابر نقض حقوق بشر در افغانستان تمام شود.
و اما در آخرین تحولات منطقه، رأی ممتنع ایران به پیش نویس قطعنامه سازمان ملل درباره بحران حقوق بشر و ضرورت ایجاد دولت فراگیر، بار دیگر نشان داد که سیاست تهران در قبال طالبان همچنان بر مدار سکوت، ملاحظه کاری و منافع ژئوپلیتیک میچرخد. این رأی نه به معنای حمایت و نه به معنای مخالفت آشکار با طالبان است، بلکه نشانه ای از تداوم سیاستی دو پهلوست که در آن دغدغه های امنیتی، مرزی و رقابت با غرب بر حقوق بشر و خواست مردم افغانستان تقدم یافته است. ایران با این موضع، عملاً از مسئولیت تاریخی و منطقه ای خود در قبال مردم افغانستان شانه خالی می کند و بیش از پیش در مسیر عادیسازی طالبان بدون پذیرش اصلاحات گام برمی دارد. رأی ممتنع، ادامه همان سکوت پیشین است. سکوتی که صدایش در وجدان تاریخ خواهد ماند.
از طرفی دیگر وضعیت مهاجرین افغان نیز ابعادی نگران کننده پیدا کرده است. طی ماه های اخیر، موج گستردهای از بازگرداندن اجباری مهاجران، به ویژه در مرزهای ایران، با گزارش هایی از برخوردهای خشن، تحقیرآمیز و غیرانسانی همراه بوده است. بسیاری از این افراد، زن و کودکانی هستند که به دلیل تهدیدهای امنیتی، فقر و سرکوب طالبان از افغانستان گریخته اند. اما مرزها به روی شان بسته شده و امنیت انسانی شان نادیده گرفته میشود. این برخوردها، نه تنها با موازین حقوق بشری هم خوانی ندارد، بلکه با اصول همسایگی و سابقه تاریخی تعامل دو ملت نیز در تضاد است. نادیده گرفتن کرامت انسانی مهاجران، به موازات سکوت در برابر جنایات طالبان، چهره ای محافظه کار و مبهم از سیاست منطقه ای ایران ترسیم میکند.
بنابراین اگر ایران می خواهد نقشی پایدار و تأثیرگذار در آینده افغانستان ایفا کند لازم است علاوه از ابزارهای فرهنگی، رسانهای و دیپلماسی نرم برای حمایت از حقوق زنان، اقلیتها و آزادیهای مدنی در افغانستان بهره بگیرد. در غیر این صورت، این سکوت نه تنها به معنای رضایت، بلکه به زودی می تواند به قیمت از دست رفتن جایگاه راهبردی اش در افغانستان تمام شود.
مهدی حسینی محقق-
خبرگزاری جمهور