۰

طالبان و مخالفان، ابزار فشار پاکستان

مهدی حسینی محقق
پنجشنبه ۳۰ اسد ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۴۳
طالبان و مخالفان، ابزار فشار پاکستان
 
طالبان و مخالفان کارت‌ های قدیمی در بازی جدید پاکستان

پاکستان امروز در شرایطی قرار دارد که عمق استراتژیک سنتی‌ اش در افغانستان تبدیل به یک تهدید امنیتی مستقیم شده. طالبان که روزی محصول پروژه اسلام‌ آباد برای مهار کابل بود حالا خود به عاملی سرکش بدل شده که حاضر نیست منافع پاکستان را تأمین کند نه حاضر به مهار تحریک طالبان پاکستان است و نه در کنترل مرزها با اسلام ‌آباد همکاری می ‌کند. همین وضعیت پاکستان را به سمت استراتژی مهار از بالا کشانده است.
 
یعنی به جای معامله مستقیم و یک‌ طرفه با طالبان، تلاش می کند از بیرون با فشار دادن مخالفان و ایجاد احزاب سیاسی برای طالبان در داخل افغانستان بر آنها فشار بگذارد و امتیاز بگیرد. وقتی اسلام‌ آباد نشست مخالفان طالبان را میزبانی می‌ کند در واقع یک پیام روشن می‌ دهد که اگر طالبان بیش از حد بر طبل استقلال بکوبند و حاضر به تعامل در حوزه امنیت مرزی نشوند، پاکستان می ‌تواند همان‌ طور که در دهه 90 میلادی با تکه ‌تکه کردن گروه ‌های مجاهدین و بازی دادن آنها توانست کابل را تحت کنترل غیرمستقیم خود درآورد حالا نیز با احیای جریان‌ های مخالف طالبان می‌ تواند آنها را به ابزار فشار جدیدی بدل کند.
 
برای مثال : بعد از خروج شوروی، گروه ‌های مختلف مجاهدین مثل حزب اسلامی و جمعیت اسلامی و گروه‌ های دیگر هرکدام بخشی از کابل و ولایات را کنترل می‌ کردند. پاکستان در این میان بیشتر روی حکمتیار سرمایه ‌گذاری کرد چون او چهره ‌ای نزدیک به اسلام ‌آباد بود. اما هر وقت حکمتیار نمی‌ توانست به ‌تنهایی دست بالا را داشته باشد، پاکستان از تضادهای بین مجاهدین استفاده می‌ کرد و با حمایت‌ های مقطعی از برخی گروه‌ ها، مانع شکل‌ گیری یک دولت مرکزی قدرتمند در کابل می ‌شد. مثلاً زمانی که استاد ربانی و مسعود دولت اسلامی افغانستان را در کابل شکل دادند، پاکستان عملاً با تحریک حکمتیار به حمله‌ مداوم به پایتخت، شرایط بی ‌ثباتی را به وجود آورد و همین باعث شد دولت استاد ربانی هیچ‌ وقت نتواند خودش را تثبیت کند.

در همان دهه، پاکستان بخشی از مجاهدین را در کشورش پناه داد، برای آنها اردوگاه آموزشی ایجاد کرد و حتی کمک‌ های  سعودی و آمریکایی را از طریق خودش به آنها منتقل می‌ کرد. این یعنی هر گروهی که در کابل قدرت می ‌گرفت باید حساب پاکستان را می ‌کرد، چون اسلام ‌آباد می ‌توانست بلافاصله با رها کردن کارت حکمتیار یا کارت دیگران تعادل قدرت را به ‌هم بزند. در سال 1994 هم وقتی طالبان ظهور کردند، این سیاست دوباره تکرار شد. پاکستان دید که گروه‌ های سنتی مجاهدین نمی‌ توانند کابل را یکدست کنند و دائم درگیر جنگ داخلی‌ اند، پس طالبان را به ‌عنوان نیرویی تازه‌ نفس روی میز آورد و با حمایت مالی، نظامی و سیاسی از آنها مسیر قدرت‌ گیری‌ شان را هموار کرد تا بتواند کابل را از کانال گروهی که خودش ساخته و کنترل می‌ کند اداره کند.

سیاست دهه 90 پاکستان این بود که هیچ‌ وقت اجازه ندهد کابل روی پای خودش بایستد. هر گروهی که سر بلند می ‌کرد یا بیش از حد مستقل می ‌شد، با ابزار گروه رقیب سرکوب می ‌شد. همین باعث شد افغانستان در کل دهه 90 روی آرامش نبیند و در نهایت طالبان به ‌عنوان دست ‌پرورده مستقیم اسلام ‌آباد قدرت را قبضه کنند.

حالا امروز وقتی از خاطره‌ی دهه 90 حرف می‌ زنیم، یعنی پاکستان دوباره دارد همان بازی را پیش می ‌برد. این بار طالبان، جای حکمتیار و ربانی و مسعود را گرفته ‌اند و مخالفان جدید طالبان، مثل جبهه مقاومت پنجشیر، چهره‌های سیاسی تبعیدی یا رهبران قومی ناراضی، همان کارکردی را پیدا می ‌کنند که آن زمان حکمتیار یا سایر گروه‌ها داشتند. پیام پاکستان این است که همان‌ طور که توانستم در دهه 90  با بازی دادن گروه‌ها مانع یک دولت مستقل در کابل شوم، حالا هم می ‌توانم طالبان را اگر سرکشی کنند از طریق احیای مخالفانشان مهار کنم.
 
واقعیت این است که سیاست کلان پاکستان در قبال افغانستان از زمان استقلال پاکستان  تا امروز تغییر نکرده است، تنها ابزارها و گروه‌ های مورد حمایت تغییر کرده ‌اند. پاکستان اساساً نمی ‌خواهد افغانستان یک همسایه‌ قدرتمند، مستقل و ملی ‌گرا باشد چون چنین افغانستانی می ‌تواند دو خطر جدی برای اسلام‌آباد داشته باشد: اول، زنده نگه ‌داشتن مسئله‌ خط دیورند که هنوز دولت ‌های افغانستان هیچ ‌وقت به رسمیت نشناخته‌ اند و دوم، تقویت هویت قومی پشتون که می ‌تواند ایده‌ پشتونستان بزرگ را علیه تمامیت ارضی پاکستان زنده کند.

به همین خاطر چه در زمان ظاهرشاه، چه داوودخان، چه دوران جمهوری و چه دوران طالبان، پاکستان همیشه دنبال این بوده که افغانستان ضعیف بماند، هرگز یک دولت ملی مقتدر شکل نگیرد و در بهترین حالت حکومت افغانستان مطیع اسلام‌ آباد باشد. مثلا در دهه  70 میلادی، وقتی داوودخان رویای پشتونستان را زنده کرد، پاکستان مستقیماً به حمایت از اسلام‌ گرایان افغان  پرداخت تا دولت داوود خان را تضعیف کند. در دهه 90 هم که طالبان را آورد دقیقاً همین هدف را داشت. یعنی یک دولت دست‌ نشانده که هم کابل را کنترل کند و هم مطیع اسلام ‌آباد باشد.

الان هم همین معادله برقرار است. پاکستان طالبان را گزینه‌ جایگزین ‌ناپذیر می‌ داند چون به ‌رغم همه‌ مشکلات، هنوز بهترین ابزار برای جلوگیری از شکل‌ گیری یک افغانستان مستقل و مقتدر هستند. ولی اگر طالبان سرکشی کنند، یا بیش از حد به چین، روسیه یا ایران نزدیک شوند، پاکستان بلافاصله می‌ تواند از کارت مخالفان طالبان برای تضعیفشان استفاده کند. یعنی اسلام‌آباد دنبال سقوط طالبان نیست، چون سقوط شان می‌ تواند یک خلأ قدرت خطرناک  بسازد که شاید به نفع رقبای پاکستان مثل هند یا حتی ایران تمام شود، بلکه دنبال تنظیم درجه‌ قدرت طالبان است، به شکلی که نه خیلی قوی شوند و مستقل عمل کنند، و نه آن‌ قدر ضعیف که کل ساختار کابل فروبپاشد.  پیام پاکستان در نشست اسلام‌ آباد با مخالفان طالبان این  است که یا مطیع باشید، یا ما هم گزینه‌ فشار داریم. 

اگر این سیاست اسلام ‌آباد را کنار سیاست تهران بگذاریم تصویر کامل ‌تر می ‌شود. ایران هم در ماه‌ های گذشته نشست ‌هایی با مخالفان طالبان در مشهد و تهران برگزار کرد. تهران با این کار می ‌خواست چند پیام بدهد. اول اینکه طالبان تنها گزینه در افغانستان نیستند و ایران ظرفیت ساختن و احیا احزاب را دارد. دوم اینکه اگر طالبان در پرونده ‌های حیاتی مثل آب هیرمند یا وضعیت مهاجران افغان و امنیت مرزی به سمت سیاست‌ های تقابلی بروند، ایران می ‌تواند همانند پاکستان ابزار فشار داشته باشد. تفاوت سیاست ایران و پاکستان در این است که اسلام ‌آباد بیشتر از زاویه امنیتی و ژئوپلیتیکی نگاه می‌ کند، یعنی مهار تحریک طالبان پاکستان و مدیریت نفوذ هند. اما تهران پرونده‌ ها را از زاویه اجتماعی و اقتصادی می ‌بیند و به دنبال آن است که طالبان را در رفتارها یشان نسبت به قومیت‌ ها و اقلیت ‌ها و در سیاست‌ های مرزی و آبی تعدیل کند.
 
بنابراین هم تهران و هم اسلام ‌آباد دارند طالبان را در موقعیتی قرار می‌ دهند که اگر بخواهند به رسمیت شناخته شوند باید امتیاز بدهند وگرنه گزینه بدیل و فشار هر لحظه آماده روی میز است. این یعنی افغانستان طالبان عملاً در یک وضعیت تعلیق قرار دارد نه می ‌تواند دولت رسمی باشد نه می‌ تواند شورشی صرف باقی بماند.
بنابر این باید گفت، بیست سال حضور آمریکا و ناتو با همه سرمایه‌ های مالی و نظامی با 150 هزار سرباز و هزاران مشاور سیاسی و با پشتیبانی کامل سازمان ملل، نتوانست از جمهوریت افغانستان نیرویی پایدار و اثرگذار بسازد. جریانی که رهبرانش امروز در نشست‌های اسلام ‌آباد یا تهران گرد هم می ‌آیند. این شکست بزرگ نشان داد که این جریان‌ ها نه مشروعیت اجتماعی دارند، نه توانایی ایستادن روی پای خود و نه حتی ظرفیت ساختن یک اجماع ملی. سقوط برق ‌آسای کابل در سال 2021 درست زمانی که آمریکا چمدانش را بست، بهترین گواه بر این حقیقت تلخ است که آن ساختار از درون تهی بود. 

امروز هم این رهبران سیاسی، با همان چهره‌ ها و همان ذهنیت‌ ها، در نشست ‌های منطقه ‌ای ظاهر می‌ شوند و خود را بدیل طالبان معرفی می‌ کنند، اما واقعیت این است که آنها بیشتر به کارت‌ های مصرفی برای بازیگران منطقه‌ ای شبیه‌ اند تا یک نیروی سیاسی واقعی. پاکستان و ایران دقیق می ‌دانند که این افراد فاقد ظرفیت اثرگذاری مستقل ‌اند، پس تنها از آنها به عنوان ابزاری برای فشار روانی و سیاسی بر طالبان استفاده می ‌کنند. همان ‌گونه که پاکستان در دهه 90 بخشی از مجاهدین را در مشت داشت و هر زمان لازم بود از آنها بهره می‌ برد. در حقیقت، این نشست‌ ها بیش از آنکه آینده افغانستان را تغییر دهند، پیام‌های تاکتیکی اسلام ‌آباد و تهران به طالبان هستند. تصور رهبران سیاسی فراری که گمان می‌ کنند می‌ توانند با فشارهای خارجی بار دیگر به قدرت بازگردند، بیش از آنکه یک استراتژی باشد، یک توهم است. افغانستان امروز میدان بازی قدرت‌ های منطقه ‌ای است و این رهبران سیاسی بیش از آنکه بازیگر باشند، بازیچه ‌اند.

مهدی حسینی محقق- خبرگزاری جمهور
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین