آنچه امروز درباره مکانیزم ماشه در اروپا دیده می شود، ترکیبی از فشار واقعی و نمایش سیاسی است که همزمان علیه ایران به کار گرفته می شود. پرسشی است که این روزها بیش از هر زمان دیگری مطرح میشود این است : آیا مکانیزم ماشه، فشار واقعی است یا نمایش سیاسی ؟
از یک سو نشانه های جدی از حرکت ایران به سمت گسترش توان هسته ای دیده می شود و از سوی دیگر اروپا به دلیل جنگ اوکراین، بحران انرژی و رقابت با روسیه و چین در موقعیت دشواری قرار دارد و نمی تواند هزینه یک بحران جدید در خاورمیانه را به راحتی بپذیرد. اروپا ایران را متهم می کند که از محدودیت های برجام عبور کرده است. ذخایر اورانیوم غنی شده با ۶۰ درصد، بارها گزارش های آژانس بین المللی را به خط قرمز رسانده است.
در چنین شرایطی فعال کردن مکانیزم ماشه نیز می تواند یک فشار واقعی باشد چون به صورت اتوماتیک تمام تحریم های شورای امنیت علیه ایران بازمی گردد، از تحریم های تسلیحاتی گرفته تا محدودیت های مالی و بانکی. و این یعنی بازگشت ایران به شرایط قبل از توافق 2015. نمونه ای از جدیت این فشار در سال 2020 دیده شد. زمانی که آمریکا تلاش کرد ماشه را فعال کند اما چون خود از برجام خارج شده بود، اروپا آن اقدام را غیرقانونی دانست و مانع شد. حالا اما چون اروپا همچنان در برجام حضور دارد، اگر ماشه را فعال کند، از نظر حقوقی مشروعیت کامل خواهد داشت و این یک تفاوت اساسی با اقدام آمریکا خواهد بود. با این حال، تردیدی نیست که اروپا از تبعات فعال سازی واقعی ماشه هراس دارد. اگر چنین اتفاقی بیفتد، ایران ممکن است به سمت خروج کامل از پیمان منع گسترش سلاحهای هسته ای برود، همانطور که کره شمالی در اوایل دهه 2000 چنین کاری کرد و جهان عملاً هیچ راهی برای بازگرداندن آن به ان پی تی پیدا نکرد.
بنابراین، مکانیزم ماشه را نمی توان صرفاً نمایش سیاسی دانست و نه کاملاً فشار واقعی، بلکه ترکیبی از هر دو است. اروپا با استفاده از این ابزار دو هدف را دنبال میکند: اول، ارسال پیام سیاسی به ایران و جامعه جهانی که هنوز در برابر فعالیت های هسته ای ایران حساس و متعهد به برجام است.
دوم، نگه داشتن ایران در یک موقعیت شکننده برای وادار کردنش به بازگشت به میز مذاکره یا دست کم عقب نشینی تاکتیکی. به عنوان مثال، در سال 2020 وقتی سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان برای نخستین بار تهدید به فعال سازی مکانیزم ماشه کردند، در عمل هیچ اقدام سخت گیرانه ای انجام ندادند و بیشتر هدفشان نمایش تعهد به برجام و فشار دیپلماتیک بود. اما امروز شرایط متفاوت است. ذخایر اورانیوم ایران در سطح بالاتری از گذشته است و هم آمریکا و هم اروپا از آن به عنوان تهدیدی واقعی یاد می کنند. بنابراین اگر اروپا امروز به سمت اجرای کامل مکانیزم ماشه برود، می تواند تحریم های سازمان ملل را دوباره علیه ایران فعال کند، اما این بار دیگر نمایش نیست، بلکه فشار واقعی با پیامد های اقتصادی و سیاسی جدی است. با این حال، نکته مهم این است که اروپا در موقعیتی قرار دارد که نمی خواهد همه پل های مذاکره با ایران را خراب کند. پس احتمالاً تهدید به ماشه را به عنوان ابزار فشار روانی و سیاسی حفظ میکند، اما از اجرای کامل آن هراس دارد چون اجرای کامل به معنی فروپاشی کامل برجام و افزایش تنشهای امنیتی در خاورمیانه است. احتمالا اروپا از مکانیزم ماشه بیشتر به عنوان چماق روی میز استفاده می کند تا ضربه واقعی.
اروپا می داند که فشار بیش از حد می تواند ایران را بیش از هر زمانی به سمت چین و روسیه سوق دهد. درست مثل تجربه تحریم های شدید در دوره اول ترامپ که باعث شد همکاری تهران و پکن در قالب توافق ۲۵ ساله شتاب بگیرد. نمونه مشابه را می توان در جنگ اوکراین دید. اروپا بارها روسیه را تهدید به تحریم های فلج کننده کرد. اما به دلیل وابستگی اروپا به انرژی، در عمل تا مدت ها دست به اقدام جدی نزد و بسیاری از تهدید ها بیشتر در سطح نمایش سیاسی باقی ماند. حالا همین الگو را می توان در قبال ایران ببینیم. اروپا میخواهد از تهدید ماشه برای بالا بردن هزینه های سیاسی ایران استفاده کند، اما احتمالاً تمایلی به اجرای کامل آن ندارد زیرا می داند پیامد هایش قابل کنترل نخواهد بود.
بنابراین مکانیزم ماشه برای اروپا دو چهره دارد: اگر تهران به طور آشکار به سمت آستانه تولید سلاح هسته ای حرکت کند، ماشه به یک ابزار واقعی فشار تبدیل می شود، اما در شرایط کنونی بیشتر به یک ابزار روانی و نمایشی شبیه است که هدفش بازگرداندن ایران به میز مذاکره و گرفتن امتیازهای محدود است، بدون اینکه وارد مسیر بی بازگشت بحران شود.
اما در این مسیر سوال اساسی این است: آیا روسیه و چین می توانند سپر ایران در برابر ماشه باشند ؟
ایران در سال های اخیر بیش از هر زمان دیگری و بیش از حد به این دو قدرت تکیه کرده است تا فشارهای غرب را متعادل کند، اما واقعیت این است که وقتی بحث ماشه مطرح می شود، معادله پیچیده تر از روابط عادی سیاسی یا اقتصادی است. مکانیزم ماشه در چارچوب قطعنامه 2231 شورای امنیت تعریف شده و اگر یکی از اعضای باقی مانده در برجام آن را فعال کند، بازگشت تحریمها به صورت خودکار انجام می شود و هیچ کشوری حتی روسیه یا چین نمی تواند آن را وتو کند. درست مثل تجربه ای که در دهه 90 میلادی علیه عراق اتفاق افتاد و یا در دهه 2010 علیه ایران که اجماع بین المللی تحریم ها را مشروعیت بخشید و حتی دوستان ایران نیز مجبور شدند به آن پایبند بمانند.
بنابراین این تصور که مسکو و پکن می توانند عملاً جلوی ماشه را بگیرند واقع بینانه نیست. با این حال نقش این دو کشور در عمل می تواند در دو سطح خود را نشان دهد: اول، در عرصه سیاسی و دیپلماتیک که سعی کنند اروپا را از فعال سازی ماشه منصرف کنند. مثلاً روسیه در جنگ اوکراین بارها تلاش کرده اروپا را به همکاری با ایران در انرژی ترغیب کند تا جایگزین نفت و گاز روسیه شود و همین موضوع می تواند عامل بازدارنده ای برای اروپا باشد، دوم در عرصه اقتصادی و امنیتی که اگر ماشه فعال شود و تحریم های سازمان ملل بازگردد، چین و روسیه می توانند بخشی از مسیرهای دور زدن تحریم ها را برای ایران باز نگه دارند.
با این حال حتی این حمایت ها هم نمی تواند ایران را به طور کامل در برابر ضربه های ماشه بیمه کند چون بسیاری از شرکت های بزرگ چینی و روسی به دلیل ترس از تحریم های ثانویه غرب حاضر به ریسک پذیری نیستند. بنابراین، چین و روسیه می توانند برای ایران نقش سپر نسبی داشته باشند اما نه سپر کامل. آنها بیشتر برای چانه زنی با غرب از ایران استفاده می کنند تا برای دفاع مطلق از آن و این یعنی اگر ماشه فعال شود ایران بیش از هر زمان دیگری باید به ظرفیت های داخلی و مدیریت هزینه های اقتصادی و سیاسی متکی باشد نه امید به حمایت مطلق شرق.
بنابراین مکانیزم ماشه برای ایران بیش از آنکه یک تهدید فوری و قطعی باشد. در حال حاضر ابزار فشار سیاسی و روانی اروپاست. اما اگر اختلافات هسته ای و منطقه ای حل نشود، همین ابزار می تواند به سرعت از حالت نمایش به یک فشار واقعی و فلج کننده تبدیل شود.
مهدی حسینی محقق-
خبرگزاری جمهور