ایالات متحده امریکا پس از دو دهه حضور مستقیم در افغانستان، اکنون سیاستی را در پیش گرفته که از «دولتسازی پرهزینه» به «مدیریت ریسک از دور» تغییر جهت میدهد. این تغییر نه تنها پایان یک پروژهی شکستخورده است، بلکه بازتاب درک جدید واشنگتن از موقعیت افغانستان در نقشهٔ رقابتهای جهانی است. بهجای سرمایهگذاری بر نهادسازی داخلی، امروز فشارهای مالی، حقوق بشری و ابزارهای غیرنظامی بهعنوان اهرمهای اصلی سیاست امریکا عمل میکنند؛ ابزاری که میتواند تهدیدها را بدون حضور گستردهی نیروهای امریکایی کنترل و هدایت کند.
در این چارچوب تازه، طالبان صرفاً یک دشمن یا یک گروه تروریستی تلقی نمیشوند؛ بلکه در بعضی موارد بهمثابه اهرم فشار یا ابزار نفوذ منطقهای در برابر محور شرق دیده میشوند. واشنگتن با حضور نرم و بیسروصدا—از جمله سفرهای نمایندگان اطلاعاتی و دیپلماتیک و مدیریت پروندههای حساس مثل گروگانها—برنامههای امنیتی خود را در افغانستان بهگونهای تطبیق میکند که حضور مستقیم نظامیاش را جبران نماید. این تغییر مسیر همراه شده با انتقال مجاری تعامل از اسلامآباد (که به دلیل نزدیکی به چین بیاعتماد شده) به کشورهای عربی و حوزهٔ خلیج؛ جایی که امریکا اطمینان بیشتری برای کانالسازی دارد.
از سوی دیگر، امریکا با «کارت تروریسم» بهعنوان تهدیدی کنترلشده کار میکند؛ تهدیدی که بتوان از آن برای مدیریت و هدایت بحرانها بهره برد. سیاست جدید، مدیریت همزمان و متناقض روابط با هند، پاکستان، روسیه، چین، ترکیه و کشورهای آسیای مرکزی را به نمایش میگذارد؛ این یعنی واشنگتن عملاً به هیچ شریک واحدی اعتماد کامل ندارد و از هرکدام برای توازنبخشی استفاده میکند. همزمان از مجریان دورهٔ جمهوریت بهعنوان گزینههای ذخیره و ابزار تبلیغاتی بهره میگیرد تا اهرم فشار داخلی خود را حفظ کند.
نقش سازمان ملل در این میان نیز بهشدت ابزاری شده است. نهادهایی چون یوناما که ظاهراً مأموریت بشردوستانه دارند، در عمل به بخشی از شبکهٔ نظارت و اطلاعات بدل میشوند. نگاه امروز امریکا به افغانستان دیگر راهبردی-استقراری نیست؛ افغانستان بیشتر یک مرکز شنود و پایگاه نفوذ اطلاعاتی در آسیای مرکزی و ابزاری برای فشار بر محور متخاصم شرق است تا بستری برای استقرار دائم نیروهای امریکایی.
این تغییر نگاه با بازتعریف رابطهٔ امریکا و روسیه همزمان شده است. واشنگتن در افغانستان با مسکو نه لزوماً بهعنوان دشمن، بلکه بهمثابه شریکی تاکتیکی برای مهار چین تعامل میکند. نبردهای کلاسیک امریکا و روسیه در افغانستان امروز به کشمکشهای استخباراتی و بازیهای نفوذی بدل شده و چین بهعنوان رقیبی بلندپروازانه و خطرناکتر از روسیه تلقی میشود. این برداشت باعث شده تا اروپا هرچه بیشتر به امریکا از نظر امنیتی، انرژی و اقتصاد وابسته شود و در قالب «چتر هستهای» واشنگتن باقی بماند.
نفوذ روزافزون و منفعتطلبانهٔ چین در افغانستان نیز نگرانی مشترک واشنگتن و مسکو را برانگیخته است. تغییر سیاست امریکا در افغانستان بخشی از تلاشی است برای رفع دغدغهٔ روسیه نسبت به منافع امریکا تا واشنگتن بتواند بدون مزاحمت با چین در میدان افغانستان بازی کند. بدین ترتیب، افغانستان دیگر میدان رقابت مستقیم امریکا با مسکو نیست؛ بلکه به آزمایشگاهی برای مهار چین و حفظ برتری امریکا در «بازی بزرگ جدید» تبدیل شده است.
چرخش سیاست امریکا در افغانستان بازتاب یک استراتژی چندلایه است که از منطق «حضور مستقیم و دولتسازی» فاصله گرفته و به منطق «ابزارسازی و مدیریت بحران کنترلشده» نزدیک شده است. طالبان، سازمان ملل، کشورهای عربی، مجریان جمهوریت و حتی روسیه در این راهبرد نقش «ابزار» یافتهاند. اگرچه این رویکرد هزینهٔ حضور مستقیم را برای امریکا کاهش میدهد، اما افغانستان را به میدان رقابتهای پنهان و مهار چین بدل میکند؛ میدانی که ثبات پایدار برای مردم افغانستان تضمین نمیکند بلکه «بازی بزرگ» را در سطحی نرمتر و پیچیدهتر بازتولید میکند.
عبدالناصر نورزاد-
خبرگزاری جمهور