گلبدین حکمتیار؛ رهبر حزب اسلامی گفته است تا زمانی که دو عامل اصلی جنگ در کشور - حضور نیروهای خارجی و "حکومت دست نشانده" - از میان نرود، صلح پایدار تامین نخواهد شد.
او گفت: جنگ ۴۰ ساله در افغانستان این موضوع را ثابت کرده که نیروهای خارجی، گروههای وابسته به آنها و حکومتها دستنشانده نمیتوانند به جنگ در افغانستان پایان بدهند.
آقای حکمتیار حضور نیروهای ناتو در افغانستان را با حضور نیروهای شوروی سابق مقایسه کرد و گفت هیچکدام از این نیروها نتوانستند به اهدافشان برسند و "حکومتهای مورد حمایت آنها نیز در افغانستان ناکام بودند".
او مشخصا حکومتهای پس از طالبان را "ناکامتر" از باقی حکومتها در ۴۰ سال گذشته خواند و گفت این حکومتها هیچ دستاوردی در بخشهای مختلف تامین امنیت، ثبات، ارائه خدمات، مبارزه با فقر، محو مواد مخدر، حل مشکلات مهاجران، مبارزه با فساد و غارت سرمایههای ملی و غیره نداشتهاند.
آقای حکمتیار در زمینه پیدا کردن رهیافت های استقرار صلح و پایان جنگ در افغانستان، دیدگاه های متین و صائب و ظاهرا صادقانه ای ارائه کرده است؛ اما مسأله این است که خود او به عنوان یکی از اصلی ترین عوامل جنگ های بنیان برانداز ۴۰ سال اخیر افغانستان تا چه میزان به این اصول، پایبند است و در زندگی پرمسأله سیاسی و نظامی اش در چهار دهه گذشته چقدر آنها را صادقانه به کار بسته است؟
زمانی که مجاهدین، زمام قدرت سیاسی را از رژيم کمونیستی تحویل گرفتند، نه روس ها و نه امریکایی ها در افغانستان حضور نظامی مستقیم داشتند. گروه های پرشمار مجاهدین در عین حال، از آنجایی که بساط یک ابرقدرت در حال شکست و فروپاشی را برچیده بودند، از حمایت های گسترده کشورهای مخالف بلوک شرق هم برخوردار بودند. آنها در واقع، هردو عامل جنگ در افغانستان – از نظر حکمتیار- یعنی نیروهای خارجی و دولت دست نشانده را به زانو درآورده بودند و همه زمینه ها برای ایجاد دولت و استقرار صلح دایمی و پایدار، فراهم بود؛ اما در آن زمان، یکی از کسانی که اجازه نداد این مهم، محقق شود، شخص گلبدین حکمتیار و حزب اسلامی به رهبری او بود. دلیل این امر نیز این بود که اولا آقای حکمتیار یک عنصر تمامیت خواه و برتری جو بود که همه قدرت را یکجا می خواست و دلیل دوم نیز وابستگی شدید حزب اسلامی به پاکستان و قدرت های همسو با رژيم اسلام آباد بود.
او که در آن زمان، بیشترین بخش کمک های مالی و تسلیحاتی کشورهای خارجی به منظور سقوط دولت کمونیستی و ناکام گذاشتن شوروی در افغانستان را دریافت می کرد، پس از سقوط رژيم کمونیستی، از سوی کارفرمایانش مأموریت یافت تا آتش جنگ را همچنان شعله ور نگه دارد و بدتر از آن اینکه مسیر جنگ را از مبارزه ای مقدس، آزادی خواهانه و ایدئولوژيک در برابر رژيم دولت نشانده کمونیستی، به منازعات خونین و خطرناک قومی و مذهبی، منحرف کند.
با توجه به این امور، تعریف جنگ و صلح در قاموس گلبدین حکمتیار، اگرچه واقع بینانه و درست است؛ اما اگر مصادیق این تعریف را جستجو کنیم، یکی از موانع پایان جنگ و استقرار صلح در افغانستان، خود آقای حکمتیار و سیاست ها و عملکردهای تنگ اندیشانه و تعصب آمیز او در قبال اقوام و جریان های سیاسی دیگر است.
در این شکی نیست که میان شوروی سابق و نیروهای ناتو، تفاوتی چشمگیر و معنادار وجود ندارد. صرف نظر از مشروعیت برساخته نیروهای خارجی به رهبری امریکا برای حضور در افغانستان، قدرت های خارجی برای تحمیل سلطه و هژمونی خود بر کشورهای دیگر، اهداف مشابه و مشترکی دارند؛ حتی اگر ابزارهای مختلف و متفاوتی را برای رسیدن به آن اهداف، به کار ببندند.
دولت های به تعبیر گلبدین حکمتیار «دست نشانده» نیز از آنجا که حیات و بقای خود را مرهون حمایت قدرت های سلطه گر خارجی هستند، نمی توانند در راستای نیازها و خواست های مشروع مردم افغانستان، کاری انجام دهند و به همین دلیل، عملکرد آنها در این زمینه «ناکام» ارزیابی می شود.
با این حال، طیف سومی هم هست که به مثابه مانع صلح عمل می کند و آن، جریان های مزدور و وابسته به قدرت های خارجی هستند.
بنابراین، افغانستان برای پایان جنگ و فرجام فاجعه و استقرار صلح و ثبات، نیازمند به صحنه آمدن نیروهای پاک و صادق ملی است که هیچگونه سوء سابقه ای در جنگ و جنایت و ترور و مزدوری برای بیگانگان نداشته باشند؛ چیزی که در شرایط کنونی، یک آرزوی محال محسوب می شود.
عبدالمتین فرهمند - جمهور