۰

امریکای بی مسئولیت؛ سالگرد پیمان امریکا و طالبان

خبرگزاری جمهور
پنجشنبه ۱۰ حوت ۱۴۰۲ ساعت ۱۶:۲۱
اشتباه ما این بود که چشم بسته بر امریکا اعتماد کردیم و با پای امریکا در کشور خودمان راه رفتیم و هرگز مرد آن نشدیم که بر روی سفیر امریکا بایستیم و بگوییم که تو چکاره این ملک هستی؟ ما  بین خود بعنوان مالک و امریکایی بعنوان بیگانه هرگز خط و مرزی تعیین نکردیم و بلکه آنها برای ما خطی ترسیم کردند و گفتند از این خط عبور نکنید! ما باید اشتباهات خود را بپذیریم. و سهم خودمان در انحطاط و سقوط را انکار نکنیم.
امریکای بی مسئولیت؛ سالگرد پیمان امریکا و طالبان
چهارمین سالگرد امضای توافقنامه دوحه میان امریکا و طالبان فرا رسید.
نمایندگان امریکا ماههای متوالی با نمایندگان طالب مخفیانه و پشت دروازه های بسته به گفتگو نشستند. چانه زنی امریکا بعنوان مدعی ابرقدرت جهانی با یک گروه جنگجوی قبایلی بر سر آینده افغانستان و نحوه تأمین منافع امریکا جالب توجه بود. خلیلزاد بعنوان معمار توافقنامه دوحه علاوه بر مذاکره با طالبان در دوحه به کابل هم می آمد. جالب آن بود که خلیلزاد متن و محتوای مذاکره و مفاهمه خود با طالبان را از حکومت افغانستان پنهان می کرد؛ حکومتی که مشخصا دست پرورده امریکا محسوب می شد و رئیس جمهوری همانند اشرف غنی که دارای تابعیت امریکایی و دانش آموخته امریکا و مهره منصوب شده توسط امریکا بر افغانستان بود.

جالب بود که خلیلزاد امریکایی توافقنامه امریکایی با طالبان را از یک رئیس جمهور دست نشانده امریکایی بنام اشرف غنی پنهان می کرد. چیزی که بیش از همه موجب ناراحتی اشرف غنی و اختلافات در آخرین ماههای حیات سیاسی اشرف غنی با خلیلزاد بود گلایه بر سر همین مسئله بود که چطور خلیلزاد متن و محتوای تفاهم امریکا با طالبان را از وی مخفی نگه می دارد. او با خود می اندیشید که چگونه ممکن است من بعنوان یک مهره منصوب و حافظ منافع امریکا و عملی کننده سیاست امریکا در افغانستان، از مذاکرات یک افغان امریکایی تبار با طالبان بی خبر باشم؟ در حالیکه من تا هنوز رئیس جمهور و جزوی از پازل بازی امریکایی هستم!
 
گلایه مندی اشرف غنی کم کم به رویارویی با خلیلزاد منجر شد مخصوصا که خلیلزاد بدون اعتنا به اشرف غنی به ملاقات برخی سران سیاسی هم می رفت و آنان را هم گپ می داد و سرگرم می ساخت تا متوجه اصل خیانتی که قرار بود در حق مردم افغانستان صورت بپذیرد نباشند. اشرف غنی در برابر این رهبران حساسیت داشت و آنان را دشمن خویش می پنداشت.
 
جالب بود که رهبران جهادی با خلیلزادی که در آستانه واگذاری افغانستان به طالبان بود عکس های یادگاری می گرفتند و رسانه ای می کردند و افتخار می ورزیدند که ما با جلالتمآب زلمی خلیلزاد نماینده ویژه امریکا ملاقات نمودیم و فلان و بهمان گفتیم و ایشان چنین و چنان فرمودند!

در آخرین روزهای اجرای خیانت امریکا به افغانستان، خلیلزاد اشرف غنی را دید و وقتی گلایه های او را شنید که چرا مرا از جریان مذاکره تان با طالبان بی خبر می گذارید گفت که این مذاکره امریکا با طالبان است و به شما ارتباطی ندارد؛ مذاکره شما با طالبان جداگانه تعریف شده است. ما نمی توانیم اسرار ایالات متحده را به شما افشا کنیم. خلیلزاد سپس برای اینکه در حد یک آبنبات چوبی به غنی داده باشد اوراق تفاهم کلی امریکا با طالبان را به دست اشرف غنی داد و بلافاصله آن را از دست اشرف غنی گرفت و بهانه آورد که همین کار من هم جایز نبود و بعد دل اشرف غنی کمی خوش شد.

خلیلزاد دقیقا همین کار را با داکتر عبدالله کرد با این تفاوت که غنی در مورد این ملاقات چیزی نگفت اما عبدالله بادی به غبغب انداخت و گفت که خلیلزاد متن تفاهم امریکا با طالبان را به من نشان داد!

خلیلزاد با کرزی نیز ملاقات کرد اما به او چیزی نشان نداد. او کرزی را تشویق کرد که به دنبال تهیه طرح مصالحه ملی و تفاهم با طالبان باشند. کرزی هم رهبران سیاسی و جهادی را به منزلش دعوت کرد و بعد از آن، جلسه پشت جلسه بین رهبران سیاسی در مورد نوع مذاکره و تفاهم با طالبان آغاز شد.

می بینیم که امریکا در متن مذاکرات و تحولات قرار داشت و نماینده ویژه امریکا صحنه گردان اصلی تحولات بود.

امریکا به مردم افغانستان پشت کرد. امریکا به دوستان خود که در فرمت هایی مانند جامعه مدنی و رسانه ها و ادارات و کورس ها و ... بودند پشت کرد. امریکا به دولت و حکومت افغانستان هم پشت کرد. امریکا به هزاران نیروی امنیتی افغانستان که تا دیروز دوشادوش آنها گویا با طالبان می جنگید، پشت کرد. امریکا به افکار عمومی مردم جهان که بیست سال به آنها طالبان را مترادف القاعده و یک گروه تروریستی می دانست و رهبران آنرا حتی تا همین حالا در لیست سیاه خود دارد، پشت کرد. امریکا بزرگترین خیانت تاریخی در تاریخ معاصر را مرتکب شد و یک شبه بر روی تمامی ارزش های مدعایی خود پا گذاشت و از روی تن ها و جنازه های متحدین خود گذشت و گذاشت تا افغانستان بعنوان متحدی که به تازگی با آن پیمان امنیتی بسته بود به کام طالبان و دشمنانش بیفتد و بلعیده شود.

و ما چقدر جگرخون شدیم آن زمان که بیاد آوردیم چقدر نوشتیم و گفتیم و فریاد زدیم که به امریکا اعتماد نکنید! نامه سرگشاده نوشتیم که با امریکا پیمان امنیتی نبندید و به این پیمان دلخوش نباشید. فریاد زدیم که خود را به دامان امریکا نیندازید و همسایه ها را نرنجانید گفتیم مستقل باشید و مستقل از بازی امریکا عمل کنید!... دست نشانده های امریکا در دولت و امنیت حکومت کرزی-غنی گوش ندادند و بلکه به ما انگ و اتهام جاسوسی و وطنفروشی و نافهمی زدند!

حالا نوبت آن بود که ثمره وابستگی کورکورانه خود به امریکا را ببینند و ببینند که چهره واقعی امریکا و سیاست ورزی آنها چگونه است. حالا نوبت آن بود که یک دگردیسی عجیب و آنی را ببینند. و ببینند که با مردم خود چه کرده اند و با سرنوشت یک ملت چگونه بازی کرده اند آن هم با اشاره بیگانگان و وطنفروشانی همچون خلیلزاد امریکایی تبار.

==
صرف نظر از کلیات توافقنامه، موافقتنامه دوحه بندهای مخفی مهمی دارد. از این بندهای مخفی نه امریکا چیزی می گوید و نه طالبان به روی خود می آورند. حالا برای افغانها روشن شده که امریکا دنبال تامین منافع خود است. برای تامین این منافع فرقی برایش ندارد که چه افرادی و چگونه سیستمی بر جامعه هدف، مسلط باشند.

برای افغان ها روشن شد که مرز بین غنیِ مغزمتفکرِ امریکایی تبار با طالبانِ جنگجویِ انتحارگرِ تروریست، فقط در حد یک امضا در پایان چند ورق کاغذ است. اگر طالبان زیر اوراق امریکا را امضا کنند دیگر نه تروریست هستند و نه دشمن حساب می شوند و نه در لیست سیاه باقی می مانند. مشروط بر اینکه کاری که غنی می کرد طالبان ادامه بدهند.

واقعیت امر اینست که برای امریکا نه حقوق بشر مهم است و نه آزادی های زنان و نه دموکراسی اهمیت دارد و نه نوعیت نظام حاکم. فقط کافیست هیئت حاکمه طالبان، تن به کار بدهند و گوش به فرمان باشند. آن وقت اینها میشوند دولت مشروع و اشرف غنی می شود رئیس جمهور فراری.

لذا هرآنچه حالا از دهان و زبان امریکایی ها بیرون می شود که حقوق بشر و آزادی بیان و تحصیل دختران و اشتغال زنان همه اش شعارهای مفت است. کافی است طالبان تضمین کامل بردگی به امریکا بدهند آنوقت است که امریکا با صدور بیانیه ای با این محتوا که "همه اینها جزو مسائل داخلی افغانستان است!" همه چیز را فراموش می کنند و ارزش های ادعایی خود را مسکوت می گذارند. ما امریکا را خوب می شناختیم و هرگز هرآنچه در مورد آنها می گفتیم از روی عصبیت نبود.

از یاد نمی بریم که وطنداران ما چگونه بر دیوار امریکا یادگاری می نوشتند، چگونه ما فرزندان خود را با هدف هضم شدن در فرهنگ و سیستم امریکایی به کورس های آموزش زبان انگلیسی می فرستادیم. چگونه قبله آرزوی خود را به سمت امریکا چرخاندیم. و فراموش نمی کنیم که رهبران سیاسی ما چگونه هر نوع تصمیم و سیاست گری خود را با سیستم و تصمیمات احتمالی امریکا و نمایندگان امریکا عیار می کردند. وقتی می گفتیم حضرت رهبر! جناب سرور! مقام والا! لطفا وارد میدان و رقابت بشوید! می فرمودند امریکا و انگلیس حمایت نمی کند! فرد و افراد مورد حمایت امریکا فلان و فلان هستند!

راست هم می گفتند. این امریکا بود که تعیین می کرد چه کسی کاندیدا شود و نام چه کسی از صندوقهای رأی بیرون بیاید. این امریکا بود که می گفت کدام آدم نباید در کابینه باشد و چه کسی اولویت وزارت و ریاست را دارد.

اشتباه ما این بود که چشم بسته بر امریکا اعتماد کردیم و با پای امریکا در کشور خودمان راه رفتیم و هرگز مرد آن نشدیم که بر روی سفیر امریکا بایستیم و بگوییم که تو چکاره این ملک هستی؟ ما  بین خود بعنوان مالک و امریکایی بعنوان بیگانه هرگز خط و مرزی تعیین نکردیم و بلکه آنها برای ما خطی ترسیم کردند و گفتند از این خط عبور نکنید! ما باید اشتباهات خود را بپذیریم. و سهم خودمان در انحطاط و سقوط را انکار نکنیم.

آوارگی ما و بی وطنی ما و تحقیر شدن و حقارت دیدن ما ثمره بی غیرتی ما در مقابل عمال امریکایی است که با پای ما آمدند و بر شانه و سرنوشت ما سوار شدند و ما فقط نظاره کردیم و نهایتا اعتراض کننده و اپوزیسیون شدیم و همیشه اپوزیسیون ماندیم. و امریکا بر ما منت گذاشت و اپوزیسیون ماندن ما را به رسمیت شناخت و رفت با غنی حکومت کرد و با طالبان سیاست کرد و نهایتا همه ما در مسیر سیل و گردباد طالب و امریکا قرار گرفتیم و این سیل ما را به کشورهای همسایه برد و تا به اروپا و امریکا پرتاب کرد.

به هرحال توافقنامه دوحه چند درس بزرگ به ما داد:

- هرگز به قدرت های بیگانه اعتماد نکنیم
- هرگز به ارزش های دیگران اعتماد نکنیم؛ ارزش های دیگران برای خودشان است و ارزش ها ما برای خودمان
- هرگز تماشاگر و سیل بین نباشیم؛ ملت بی تفاوت و مردمِ خواب برده را سیل خواهد برد
- هرگز به رهبران سیاسی اعتماد نکنیم؛ خبط رهبران سیاسی تاوان سنگین دارد. باید ناظر و مطالبه گر باشیم.
- هزینه ای که وطنفروش ها بر ملت ها می زنند (همانند وطنفروشی خلیلزاد افغان تبار در راستای خدمت به امریکا) ویرانگر است.
- در کشوری که افراد دو پاسپورته حاکم شوند آن کشور تضمینی برای امنیت و استقلال ندارد. (حاکمیت تحمیلی اشرف غنی)
- حاکمان مزدور و بی اراده موجب سقوط خواهند شد. (رفتن اشرف غنی به بگرام برای ملاقات با ترامپ را به یاد بیاوریم)
هرگز به شعارها و ادعاهای امریکا باور نکنیم. امریکا شیطان بزرگ است. امریکا بی تعهد است. امریکا مسئولیت پذیر نیست.
- اگر امریکا طالبان را به رسمیت بشناسند باید عملا به استقلالیت طالبان شک کرد و آنرا ثمره غنی سازی طالبان دانست. طالبان = اشرف غنی(امریکا تا از طالبان تعهد عملی نگیرد به رسمیت نمی شناسد)
- با توافق دوحه امریکا عملا جای دوست و دشمن خود را تغییر داد. امریکا بعد از توافق دوحه عملا دوست مردم افغانستان نیست

و نهایتا باید گفت تمامی مصائب و سختی هایی که اکنون مردم افغانستان در قالب آوارگی و بیچارگی تجربه می کنند حاصل سیاست ها و بی تعهدی های امریکا در قبال مردم افغانستان است. فقر مفرط، بیکاری، فروپاشی اقتصادی-سیاسی-اجتماعی، کشتار و فشار و شکنجه ها و ارجاع مجدد افغانستان به تاریکی و سیاهی و تباهی حاصل بی مسئولیتی و معامله گری امریکا است که در مذاکرات پنهانی آنها با طالبان در دوحه رقم خورد. نفرین بر امریکا در کنار نفرت از طالبان را فراموش نکنیم!
 
خبرگزاری جمهور
 
 
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین