سکوت ملا هبت الله در زلزله اخیر، پرسش های زیادی را در ذهن مردم ایجاد کرده است. او بعد از گذشت 6 روز از این حادثه هیچ پیام تسلیتی صادر نکرد. اما آیا این غیبت و بی تفاوتی، نشانه ضعف شخصی ملا هبت الله است یا بخشی از استراتژی کلی طالبان برای حکومت داری؟ آیا پنهان زیستی ملا هبت الله به واقع اسطوره سازی کاریزماتیک است یا ابزاری برای فرار از پاسخ گویی در بحران های انسانی؟
هبت الله از آغاز رهبری طالبان عملاً در سایه قرار گرفته. برخلاف ملا عمر که در دوران خودش پیام هایی ولو محدود منتشر می کرد. طالبان این سکوت و پنهان زیستی را بخشی از اسطوره سازی کاریزماتیک معرفی میکند. رهبری که فراتر از روزمرگی هاست و فقط در بزنگاه های ایدئولوژیک سخن می گوید. بنابراین، او عمداً از ورود به بحران های انسانی و اجتماعی پرهیز می کند تا قدرتش آلوده به مسئولیت اجرایی و ناکامی های حکومتی نشود. هر پیام تسلیت یا همدردی، در عمل به معنای پذیرش بخشی از مسئولیت برای مدیریت بحران است.
طالبان به خوبی می دانند که اگر رهبرشان واکنش نشان دهد، افکار عمومی بلا فاصله می پرسند: چرا بعد از پیام، هیچ اقدام عملی صورت نگرفت؟ چرا مردم هنوز با دست خالی زیر آوارند؟ بنابراین سکوت، ابزاری برای قطع زنجیره مسئولیت است. یعنی ناکارآمدی صرفاً متوجه مقامات محلی یا وزرا باشد، نه رأس هرم قدرت. در دوران جمهوری، هرچند ناکارآمدی فراوان بود، اما در زلزله های بزرگ مثل پکتیکا، رییس جمهور یا مقامات ارشد حداقل به منطقه می رفتند یا پیام صادر می کردند. امروز وقتی رهبر طالبان حتی پیام تسلیت نمی دهد، این پرسش جدی تر میشود: اگر در روز مرگ و ویرانی مردم، حاکمیت سکوت کند، پس اساساً دولت برای چه وجود دارد؟
طالبان در ذهنیت خود رنج انسانی را اولویت نمی دانند، بلکه بقا و تثبیت قدرت ایدئولوژیک را مهم تر می دانند. رهبر طالبان در شرایطی حاضر است پیام صادر کند که موضوعی به مشروعیت شرعی یا سیاسی اش مربوط باشد ( مثل فرمان های محدود کننده اجتماعی یا دستورالعمل های شرعی ) سکوت در برابر فجایع انسانی نشان می دهد که در منطق طالبان، دولت وظیفه خدمت گذار مردم نیست، بلکه ابزار تطبیق و حفظ شریعت است. این سکوت در نگاه جامعه افغانستان، به ویژه بازماندگان قربانیان، یک بی اعتنایی آشکار به درد مردم است و اعتماد عمومی به طالبان را بیشتر تضعیف می کند.
در سطح بین المللی هم نشان میدهد طالبان حتی از دیپلماسی همدردی که ساده ترین ابزار نرم برای کسب وجهه است، عاجز است. در حالی که یک پیام کوتاه می توانست فرصتی برای نشان دادن چهره انسانی تر باشد. بنابراین، سکوت هبت الله یک تصادف یا بی خبری نیست. یک انتخاب سیاسی حساب شده است. اما انتخابی که به قیمت از دست رفتن بیشتر اعتماد عمومی و مشروعیت بین المللی تمام می شود.
البته سکوت ملا هبت الله میتواند نشانه ای از شکاف درونی طالبان هم باشد. هبت الله در قندهار است و عملاً از کابل و ولایات فاصله دارد. او می خواهد نشان دهد رهبری برتر و مستقل از جناح های میدانی ( حقانی ها ) است. ننگرهار و کنر پایگاه سنتی شبکه حقانی و بخشی از فرماندهان شرقی طالبان است. عدم صدور پیام ممکن است یک پیام سیاسی غیرمستقیم هم باشد. یعنی فاصله گذاری با آن جناح و پرهیز از تقویت پایگاه رقبای درونی.
و اما درباره شبکه حقانی، همانطور که گفته شد کنر و ننگرهار پایگاه سنتی آنهاست، با اینکه کمک رسانی ضعیف و پراکنده است این روزها در این مناطق تقریبا فعال هستند. می شود گفت، این مناطق دروازه ورود به پاکستان اند. جایی که آی اس آی بیشترین نفوذ و پشتیبانی را برای حقانی ها دارد. پس حضور فعال آن ها در این مناطق نوعی نمایش اقتدار در قلمرو خودشان است. البته رقابت درون گروهی با قندهاری ها هم بی تاثیر نیست. سکوت و بیعملی رهبران قندهاری در بحران زلزله، خلأ بزرگی ایجاد کرد.
حقانی ها فرصت را غنیمت شمردند تا با ارسال نیرو، کمک و پیامهای رسانه ای خود را کارآمد تر جلوه دهند. این رفتار، بخشی از رقابت نرم میان قندهاری ها و حقانی ها برای کسب مشروعیت داخلی است. حقانی ها می دانند که تصویرشان در سطح جهانی بیشتر با ترور و خشونت گره خورده، حالا با ایفای نقش در امداد و حضور در رسانه ها، می خواهند چهره ای دولت مدارتر و مسئول تر نشان دهند.
بنابراین، پشت پرده پرکاری حقانی ها در کنر و ننگرهار، یک اقدام بشردوستانه نیست. این حرکت ترکیبی است از نمایش اقتدار در قلمرو سنتی، رقابت با قندهاری ها، تلاش برای کسب مشروعیت بین المللی و ارسال پیام قدرت به داخل طالبان. شبکه حقانی در این چند سال نتوانسته مشروعیت واقعی بسازد. آنچه دارد بیشتر یک بازی تاکتیکی سیاسی برای تثبیت موقعیت در برابر قندهاری ها است. آنها فقط موفق شده اند تصویر نسبی فعال تر بودن را بسازند اما در واقعیت، هنوز هم بخشی از همان طالبان اند. بدون ساختار شفاف، بدون پایگاه اجتماعی گسترده و بدون مشروعیت بین المللی. حقانیها در رقابت درون طالبانی موفق تر از قندهاری ها دیده می شوند، اما در صحنه افغانستان و جهان، هیچ کدام مشروعیت واقعی ندارند.
بنابراین، در میان این دوگانگی، مردم افغانستان گیر افتاده اند با یک پرسش ساده اما اساسی :
چه کسی واقعاً بر ما حکومت می کند؟ رهبر خاموش در قندهار یا فرماندهان فعال در کابل و شرق؟
سکوت ملا هبت الله پس از زلزله کنر و ننگرهار نه تنها نماد بی تفاوتی در برابر رنج مردم بود، بلکه شکاف عمیق میان رهبری ایدئولوژیک و قدرت اجرایی طالبان را آشکار کرد. طالبان تلاش می کند این غیبت را بخشی از اسطوره سازی کاریزماتیک معرفی کند، اما در واقع این سکوت بیشتر شبیه فرار از مسئولیت است تا استراتژی. اما در مقابل، شبکه حقانی با حضور در صحنه امداد، می خواهد خود را چهره کارآمد تر حکومت نشان دهد و حتی مشروعیت از دست رفته خود را جبران کند. نتیجه این دوگانه برای مردم چیزی جز سرگشتگی بیشتر نیست.
رهبری که ادعای امارت دارد اما در بحرانها غایب است و جناحی دیگر که با فعالیت های نمایشی به دنبال قدرت و اعتبار است. این وضعیت نشان می دهد طالبان هنوز به جای دولت داری، درگیر رقابت های درون گروهی است و قربانی اصلی این کشمکش، همان مردمی اند که زیر آوار مانده اند. بی پناه در برابر هم زلزله طبیعت و هم زلزله سیاست.
مهدی حسینی محقق-
خبرگزاری جمهور