۰

تندیس سازانِ ظاهراً تابوشکن

شنبه ۲۴ حمل ۱۳۹۲ ساعت ۰۹:۳۸
در نخستین گام سعی می ورزم که شناخت کوتاهی از « تابو » و تابو شکنی برای خوانندۀ ارزجمند ارایه نموده و بعد به کند وکاو در بارۀ عنوان داده شده در جامعۀ خودمان-افغانستان-  بپردازم.
تعریف و شناختی از تابو :
 زیگموند فروید در کتاب « تابو و توتم » در این مورد چنین می نویسد: "برای ما « تابو » بر دو معنای متضاد دلالت می کند: از یک طرف مفهوم مقدس و از سوی دیگر مفهوم « اضطراب انگیز »، خطرناک و ممنوع و پلید را می رساند. در زبان« پولنز»ی برای مفهوم مخالف تابو، واژۀ « نوأ » را استفاده می کنند که به معنای عادی و معمولی و چیزی در دسترس همگان است. به این ترتیب با واژۀ « تابو » نوعی تحدید و منع همراه است، و تابو اساسن در منع عا و قیود تجلی می کند....محرمات تابویی بر هیچ دلیلی مبتنی نیستند و منشأ آنها مجهول است. در حالی که برای ما غیر قابل فهم هستند اما برای کسانی که زیر سیطرۀ آنها به سر می برند، طبیعی جلوه می کند."
در همین کتاب فروید از زبان « وونت » می نویسد : " تابو عبارت از کهن ترین مجموعه قوانین غیر مدون بشری است. و یا هم هر چیزی که به دلیل علتی ترس و اضطراب به دل افکند، تابو است."
به زبان ساده تر، تابو عبارت از تحریم ها و موانع غیر اخلاقی و مذهبی است که وابسته به عرف، رسم و رواج های مردمان یک حوزۀ فرهنگی است.
اما تابو شکنی چست؟  آوردنِ سخن تازه ای که در اذهان و عرف عامه جای ندارد و به گونه ای عرف جا افتاده را زیر سؤال می برد، تابو شکنی است. مثال روشنی که برای این مدعا می توان ارایه نمود، بیرون آوردن زن افغانستانی از حالت کنونی و حق انسانی جوامع مدرن را بدو بخشیدن می باشد. و یا اینکه برداشتنِ هویت عامه یی بنام " افغان " از سرِ اقوام غیر پشتون در افغانستان، خود نوعی از تابو شکنی شمرده می شود. و یا هم شکستن سلسله قدرت سیاسی از خانواده و یا قومِ ویژه و یا شخصیت های تاریخی ای که بدون چون چرا بر اریکهّ قدرت تکیه زده اند ، زیر پرسش و نقد قرار دادن این قدرت خواهان نیز، تابو شکنی ست.
در حقیقت تابو یک پدیدۀ انکار ناپذیر است که در هر جامعه ای به شکلی از اشکال و جود دارد.و کسانی که به نقد و بررسی چنین پدیده هایی می پردازند، را می توان منتقدان، معترضان،  روشنفکران و سر انجام تابو شکنان آن جوامع پذیرفت.
 اما ما (افغانستانی ها) چگونه با تابو های موجود در این جامعه بر خورد می کنیم؟
اگرچه در هر کشوری تابوهایی وجود دارند، اما جوامع سنتی به دلایل ذیل تابوهای بیشتری دارند:
1ــ  ته کشیدن سطح معرفت و موجودیت فقر آگاهی در این جامعه.
 2ــ سنت گرایی ستبر.
 3ــ محدودیت زمینه های کار و فقر اقتصادی -که می تواند در پیروی از تابو سازان به گونه ای نقش داشته باشد.
4ــ مخالفت های شدید بعضی از گروه های تند رو در برابر مدرنیزه شدن و پدیده های وارده از جوامع مدرن و پیشرفته. همچون  دموکراسی، حقوق بشر، آزادی بیان، آزادی عقیده و به گونه ای توسل به عقل گرایی .
 5ــ  ملیت گرایی و زیرسؤال بردن هویت بخشی از شهروندان این جوامع که می تواند زمینه ای برای اختلافات و سرگرم شدن به آن باشد و سبب عدم توجه شهروندان آن جوامع به موضوعات مهمتر از آن شود.
 و انگیزه های دیگری نیز در نفوذ تابوها در یک جامعۀ سنتی، وجود دارد که در اینجا به انگیزه های به گونه ای مهم تر آن اشاره گردیده است.
 با وجود این همه دلایل درکشوری بنام افغانستان، برخی ها یافت می شوند که مدعیان تابو شکنی و رهروان  راه عدالت پیشه گی و جابجایی آنچه که در مخالفت با سنت های اسلامی و بشری قرار ندارند، خود را می شمارند. اما اینک چگونه و تا چه اندازه یی بر ادعای شان استوار می باشند را چنین مورد تأمل قرار می دهیم:
 برخی مدعیان تابو شکنی با آنکه در برابر سنت های ناپسند جامعه و استبداد پروری ها ازخود اظهار قاطعیت می کنند اما خالی از تأثیرات آنها نیز نمی باشند. بسیار اندک اند کسانی که بتوانند دور از هرگونه تأثیر پذیری ای از سنت های موجود در جامعه برای شکستن تابو ها برخیزند.
کسانی هستند که از سویی ظاهرن در پیوند به تندیس تراشی و تابو پروری از خود واکنش های تند نشان داده و دیگران را نیز به این امر می طلبند؛ اما در واقع خود به آنچه که ظاهرن به آن معتقد هستند پایبند نبوده و ناقضین آن می باشند. برای اثبات این مدعا، تکیه بر نمونه هایی از این گونه آدمها  می کنم؛ در نخست همین رییس جمهور ( کرزی ) یگانه کسی است که حکومتش را بانیِ ارزشهای دموکراتیک در افغانستان دانسته و از دست آورد هایی برای زنان، در عرصۀ آموزش و پرورش، امنیت ، حقوق بشر، پشرفت های اقتصادی، تأمین عدالت اجتماعی و مشارکت سیاسی شهروندان این کشور می شمارد؛ اما اگر از سوی دیگر به او و کارکردهایش نگاهی بیاندازیم خواهیم یافت که این شخص در واقع هم تندیس تراش است و هم بت شکن.
مثلاً : از یک سو زنان را ظاهرن به مشارکت های سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی می طلبد و از سوی دیگر خانم خودش را که مدرک دانشگاهی دارد، صرف نظر از اینکه اجازۀ فعالیتهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را برایش نمی دهد که حتا به گرفتن مصاحبۀ تصویری از او به رسانه ها راضی نمی باشد. (به مصاحبه بی بی سی با بانو زینت کرزی درهشتم مارس2013 برابر به هژدهم  اسفند 1391 مراجعه شود ).
و یا هم از سویی مردم افغانستان را به صلح مژده می دهد و از سوی دیگر دشمنان صلح و ثبات این سرزمین را نیروی معنوی و روحی بخشیده و آنها را «برادر» خطاب می کند. و یا سخن از وحدت ملی  و مشارکت سیاسی می زند اما در رأس حکومت اش بیشترینِ مسوولین را قوم ویژه یی تشکیل می دهد. از سویی  پرچم محو ملیت گرایی را بر دست دارد و از سوی دیگر توسط شورای وزیران فرمانی برای نابودی هویت و زبان ملیتی صادر می کند و نام و هویت ملیت های دیگر را از شناسنامه های این کشور، کنار می زند.
اگر به قوۀ مققنه ( شورای ملی ) نظری افگنده شود، دیده خواهد شد که کارکردهای درون این شورا در مطابقت با آنچه که ظاهرن مدعی  هستند و متناسب به این مکان است، نبوده و چهرۀ غیر از آن را در خود دارد. مثال زنده یی که می توان برای این ادعا بیان داشت، رد و بد گویی اعضای این مجلس به یکدیگر شان  و حتا برخورد های فزیکی در آن است. و همچنان تجارت بالای وزیرانی که از سوی این مجلس استیضاح می شوند. اینکه چه معامله ای با آنها از سوی نماینده گان صورت می گیرد، نیازی به جرح و شرح ندارد.  پدیده ی دیگری که از دیر زمان در این کشور شکل یک « تابو» را گرفته است چیزی بنام «چادری/برقع» در میان زنان این سرزمین است که هیچ توجیه اسلامی و دینی ندارد. این پدیده با آنکه حجاب اسلامی شمرده نمی شود، ابزاری شده است برای به هدف رسیدن گاه گاهی « برادران ناراضی » به اهداف شوم وپلید شان در قبال این ملت. و همچنان هزاران فساددیگری که زیر پوشش این پدیده توسط زنان صورت می گیرد که پرداختن به جزییات آن را در این جا پسندیده نمی دانم. برای محو این پدیده جوانان و کسانی یافت می شود که ظاهرن خیلی جدی به چشم  می خورند اما اگر خانم و یا خواهر خودشان را که عطف توجه نماییم، حتا بدون پوشیدن  چادری  رفتن به بیمارستان و دبیرستان را هم برایشان اجازه  نمی دهند.
برخی های دیگر، گروهی یا شخصی را جدن مورد انتقاد قرارداده و کاملن در لفافۀ نقد می پیچانندش، اما از سوی دیگر از کسانی حمایه و اظهار خوشبینی نموده و از آنها تندیس می تراشند که خود، قاچاقبران، دزدان، و خایینین ملی هستند. این گروه آنقدر متأثیر از بعضی شخصیت ها می شوند که حتا شخصیت و و پیشبرد زندگی خودشان را منوط به آنها دانسته و گاهی هم فکر نمی کنند که خود شان نیز انسان اند و آزاد به دنیا آمده اند و حق آزاد زیستن و فعالیت های مستقل را دارند.
 به نظر من انگیزه های ذیل نقش مهمی را در تندیس سازی از بعضی افراد، بازی می کنند:
 1ــ ایدیولوگ هایند.
 2ــ فقیرانی هستند که امرار حیات شان را منوط به چنین اشخاصی دانسته و تعریف و توصیف آنها برایش در آمدی محسوب می شود.  3- در اثر دشمنی های شخصی با گروهی و یا شخصی، به طرفداری از گروه و یا شخصی می پردازند که در مخالفت با گروه اولی قرار دارد.
 مگر حقیقت آن است که حضرت خداوندگار سخن(سعدی) به آن اشاره نموده است ؛
دست طمع که پیش کسی می کنی دراز / پل بسته یی و گذشته ای از آب و روی خویش.
چگونه به شکستن تابوهای موجود در جامعه بپردازیم؟
برای شکستن تابو ها و نابودی سنت تابو پرستی بایست موارد ذیل را مراعات نمود:
 1- اعتقاد قوی به آنچه که در زبان می آ.ریم و عمل به آن، چه بر خود و چه بر دیگران.
 2- تقویت نسل چوان در مبارزه با سنت های ناپسند جامعه و فراهم کردن زمینه تحصیل برای آنها.
 3 - ایجاد زمینه کار برای شهروندان جامعه.
 4 - راه یافتن جوانان در نهادهای بلند رتبۀ فرهنگی و دولتی.
 5- آغاز ساختار شکنی از خانواده و دقت در آموزش و پرورش کودکان  نو نهالان، جوانان و نو جوانان.
 6- و دفاع و تعمیم بخشیدن ارزشهای اسلامی انسانی و دموکراتیک در جامعه.
این شعر مولانا را می توان ملاکی برای متعهد بودن مدعی ای بر ادعایش پنداشت :
به معراج برآیید چو از آل رسولید / رخ ماه ببوسید چو بربام بلندید.
 به امید گشترشِ صداقت، عدالت و استبداد ستیزی در افغانستان.
سمیع الحق قیومی ــ 24 حمل 1392
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *

پربازدیدترین